تبیان، دستیار زندگی
داستایوسکی گفت آدم باید از احساسات عمیق بنویسد. آیا من چنین می‌کنم؟ یا این‌که به‌وسیله واژه‌ها که چنین دوستشان دارم، نثر تولید می‌کنم؟ نه گمان نمی‌کنم. در این کتاب تقریبا بیش از حد ایده دارم. می‌خواهم زندگی و مرگ جنون و سلامتی ببخشم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یک یادداشت‌ روزانه از وولف

یادداشت سه‌شنبه 19 ژوئن


داستایوسکی گفت آدم باید از احساسات عمیق بنویسد. آیا من چنین می‌کنم؟ یا این‌که به‌وسیله واژه‌ها که چنین دوستشان دارم، نثر تولید می‌کنم؟ نه گمان نمی‌کنم. در این کتاب تقریبا بیش از حد ایده دارم. می‌خواهم زندگی و مرگ جنون و سلامتی ببخشم.


ویرجینیا وولف

دفترچه را با این ایده به دست گرفتم که شاید درباره نوشتنم چیزی بگویم. بر اثر نگاه کردن به ‌آنچه کاترین مانسفیلد در «لانه کبوتر» درباره نوشتن خود گفته بود، برانگیخته شدم. ولی فقط به آن نگاهی کردم. درباره احساسات ژرف بسیار گفته بود، همچنین درباره پاکی، که از آن انتقاد نمی‌کنم، درحالی‌که می‌توانم. اما خب، درباره نوشته‌هایم چه احساسی دارم؟- این کتاب یعنی «ساعت‌ها»1، اگر عنوانش همین باشد؟ داستایوسکی گفت آدم باید از احساسات عمیق بنویسد. آیا من چنین می‌کنم؟ یا این‌که به‌وسیله واژه‌ها که چنین دوستشان دارم، نثر تولید می‌کنم؟ نه گمان نمی‌کنم. در این کتاب تقریبا بیش از حد ایده دارم. می‌خواهم زندگی و مرگ جنون و سلامتی ببخشم؛ می‌خواهم از سیستم اجتماعی انتقاد کنم و آن را چنان‌که هست، در حادترین شکلش نشان بدهم. اما شاید در اینجا تظاهر می‌کنم. از خانم فورستر شنیدم که از کتاب «در باغ میوه» خوشش نیامده. فورا احساس تازگی کردم، گویی آدم ناشناسی شدم کسی‌که چون نوشتن را دوست دارد، می‌نویسد. او انگیزه تحسین را نابود می‌کند و به من اجازه می‌دهد تا احساس کنم که بدون هیچ تحسینی از ادامه کارم خشنود خواهم بود.

این همان چیزی است که چند شب پیش دانکن درباره نقاشی‌اش می‌گفت. من به خاطر می‌آورم که بسیار خوشایند بود. ولی بهتر است ادامه بدهم. آیا «ساعت‌ها» را با احساسات عمیق می‌نویسم؟ البته بخش‌های مربوط به دیوانگی برایم بسیار دشوار است و باعث می‌شود که در ذهنم چنان تراوشات ناخوشایندی پیدا شود که به سختی می‌توانم  ادامه نوشتن آن را در هفته‌های آینده مجسم کنم. با وجود این مسئله شخصیت‌ها در‌میان است. آدم‌هایی مثل آرنولدبنت می‌گویند که من نمی‌توانم شخصیت‌های ماندگار بیافرینم و ناتوانی خود را در اتاق ‌ژاکوب نشان داده‌ام پاسخم این است، ولی نه، آن را به نیشن وا می‌گذارم: این استدلالی قدیمی است که می‌گوید در این رمان شخصیت‌‌ها تکه تکه و تلف شده‌اند، استدلال قدیمی پسا داستایوسکی.

پیش‌بینی می‌کنم که مبارزه‌ای شدید پیش‌رو خواهم داشت. طرح آن بسیار عجیب و استادانه است. مدام باید آنچه راکه در ذات خود دارم از بیخ بکنم تا در آن‌ جا بگیرد. طرح واقعا ابتکاری است و برایم بی‌اندازه جالب است. دوست دارم آن‌را بنویسم و بنویسم، با شتاب و نیروی فراوان، لازم به گفتن نیست که نمی‌توانم.

اما شاید این درست باشد که من فاقد استعداد «واقعیت» هستم. من آگاهانه تاحدودی واقعیت را از ذات آن خالی می‌کنم، چون به آن اعتماد ندارم، به بنجل بودنش. اما بهتر است پیش بروم. آیا توان ابراز واقعیت حقیقی را دارم؟ یا این‌که درباره خودم می‌نویسم؟ ممکن است به پرسش‌ها ولو به نحوی که تحسین‌آمیز نباشد پاسخ دهم، ولی این هیجان همچنان برجای می‌ماند. برای این‌که به اصل مطلب برسیم، حالا که داستان می‌نویسم، بار دیگر احساس می‌کنم که نیرویی مستقیما و به کمال از وجودم بیرون می‌ریزد و می‌درخشد. پس از مدتی انتقاد شنیدن احساس می‌کنم که با یک طرفم می‌نویسم و تنها یک زاویه از مغزم را به کار می‌گیرم و این نوعی توجیه است، زیرا کاربرد آزادانه قوای ذهنی به مفهوم خوشبختی است. حالا همدم بهتری هستم و بیشتر انسانم. با این حال گمان می‌کنم بسیار مهم است که در این کتاب به دنبال مسایل اساسی بروم.

اگرچه چنان‌که شاید و باید به زیبا‌سازی زبان تن درنمی‌دهد. نه، نوک‌ تیز حمله را متوجه مودی‌ها نمی‌کنم که مانند پشه‌های آفریقایی لانه کرده‌اند. این تلخی‌ها نارحت‌کننده و واقعا خفت‌آور است، با وجود این به قرن هجدهم فکر کن. اما در آن دوران آنها آشکارا حمله می‌کردند، نه مخفیانه، مثل حالا.

به ساعت‌ها برمی‌گردیم. پیش‌بینی می‌کنم که مبارزه‌ای شدید پیش‌رو خواهم داشت. طرح آن بسیار عجیب و استادانه است. مدام باید آنچه راکه در ذات خود دارم از بیخ بکنم تا در آن‌ جا بگیرد. طرح واقعا ابتکاری است و برایم بی‌اندازه جالب است. دوست دارم آن‌را بنویسم و بنویسم، با شتاب و نیروی فراوان، لازم به گفتن نیست که نمی‌توانم. از امروز تا سه هفته دیگر ذوقم خواهد کشید.

پی نوشت:

1-این عنوان بعدا تغییر کرد و به «خانم دالوی» تبدیل شد.

بخش ادبیات تبیان


منبع" کتاب یادداشت‌های روزانه ویرجینیا وولف، نشر قطره