کنترل خیالپردازی راز کنترل گناه
اگر کسی قصد کند که برای دیگری مربّی باشد، یعنی اگر بخواهد به دیگری روش گفتاری و رفتاری بدهد، اوّل باید خودش را تربیت کرده باشد، یعنی باید خودش را مؤدّب کرده باشد تا بتواند دیگران را ادب کند.
انسان از نظر تربیتی در تمام ابعادِ وجودی، مثل عقل و قلب و نفس محتاج به تربیت است. منظور از نفس هم معنای خاصّ نفس، یعنی شهوت و غضب و وهم است.
این بحث پیش آمد که اولین گام در تربیتِ نفوس که هم شهوت است، هم غضب است و هم وهم است، چیست؟ سه نیرو است که معنای اخص نفس را تشکیل میدهد. حالا ابتدا باید از کدام شروع کرد؟ گفتم که گام اول وهم، یعنی خیال است. اول باید سراغ آن برود و تربیتش کند، چون وهم است که مسایل شهوی و غضبی را برای انسان میآراید. در آیه دارد:«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» [1]، این همان نیروی وهم است که اهلش در اصطلاح میگویند: این نیروی شیطانی درونی انسان است. تعبیر به شیطانی میکنند. نیروی شیطانی درونی انسان وهم است.
اولین گام، ضبط قوّه خیال:
در تربیت وهم از کجا شروع کنیم؟ گام اول در تربیتِ وهم این است که انسان باید قوّه خیال را ضبط کند. قوّه خیال مثل پرندهای در درون است که روی یک شاخه میپرد، وقتی میخواهی ردش کنی از آنجا میپرد و روی یک شاخه دیگر میرود. وهم است که معاصی، گناهان و خلاف کاریها را برای انسان جلوه میدهد و وقتی میخواهی آن را از این کار منصرف کنی میپرد و روی یک شاخه دیگر میرود؛ شاخه دومی هم باز گناه دیگری است. قوّه خیال چنین حالتی دارد و اولین گام تربیت ضبط قوّه خیال است.
سوق دادنِ خیال به وادی تفکر در نعمات الهی:
حالا چه طوری خیال را ضبط کنیم؟ اینجا است که میگویند اولین منزل، منزل تفکر است. میگویند خیال را به وادی تفکر بکش. تفکر نسبت به چه چیز؟ نگاه کنید گام به گام پیش میروم. تفکر نسبت به آلاء الهی و خلقت خودم. در روایت هم دارد: «تفکر فی آلاء الله» یعنی تفکر در نعمتهای خدا. فکر کن که خدا چه قدر به تو نعمت داده است؟ خیال را به این وادی بکش. انسان فطریاتی دارد و این تفکر در نعمتهای خدا در زمینههای خاصّی بروز و ظهور پیدا میکند، از جمله این که تفکر نسبت به نعمتهایی که خدا به من داده است موجب یک مسأله فطری در من میشود که: «الانسان عبید الاحسان»[3]. آیا سزاوار است که در عوضِ این احسانی که خدا به من کرده است بیایم و مقابل مُحسن و مُنعمم بایستم؟ آیا سزاوار است عملی را که او گفته نکن، بکنم؟
مربّی حضرت عیسی که بود؟
در موازنه میخواهم این نکته را بگویم که فکر کنید، ما میتوانیم فکر کنیم و مثل حیوانات نیستیم، فکر کنید دارید چه کار میکنید. در درونتان از خودتان سؤال کنید که اگر کسی با شما چنین کاری کند میپسندید؟ این مطالب خیلی زیبا است که در روایات هم آمده است. ببینید اگر کسی اموالِ شما را بخورد، میگویید زشت است، مالِ مردم خوری ظلم است، پس چرا مال مردم را میخورید؟ خیلی صریح گفتم. این سخنان را قبل از همه به خودم میگویم. در روایتی داریم که از حضرت عیسی(علیهالسلام) سؤال شد که چه کسی شما را تربیت کرد: «وَ قِیلَ لِعیسَی ابنِ مَریمَمَنْ أَدَّبَک» در فکرشان همین بوده که باید کسی بیاید دیگری را ادب کند. سؤال بر محور همین تفکر است: «وَ قِیلَ لِعیسَی ابنِ مَریمَمَنْ أَدَّبَک قَالَ مَا أَدَّبَنِی أَحَدٌ» هیچ کسی من را تربیت نکرد، بلکه «رَأَیتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُه»[4] زشتی جهل و نفهمی و بیشعوری را که ضدّ عقل است، دیدم و آن را ترک کردم، یعنی جنبه درونی دارد، این را برای اهلِ عملش میگویم، دیدم این کار واقعاً کار زشتی است، جاهلانه است، لذا ترکش کردم، خودم خودم را تربیت کردم.
روایتی از امام علی(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»[5] کسی که دارد خودش را تربیت میکند، برای احترام سزاوارتر است از کسی که میخواهد مردم را تعلیم بدهد و تربیت کند. یعنی تربیت از یک نیروی درونی میجوشد که آن عقل عملی است. بله از بیرون هم داریم، خیلی هم داریم، اما اینطور نیست که شخصی از بیرون به من چیزی بگوید و من هم تعبداً از او قبول کنم و عمل کنم، در باب تربیت، تعبّد نیست. ممکن است که افراد در تربیت مانند طفل باشند و قبول کنند، امّا بعد سِرّ قضیه را به آنها یادآور میشوند، آنهایی که مربّی واقعی هستند این کار را میکنند. حتّی برای بچّه مثالهای ساده میزنند تا همان عقلِ عملیاش شکوفا شود و خودش در درونش بفهمد که کار بدی کرده است.
در قرآن میفرماید:«وَ ذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین»[6] تذکر، یادآوری است، یادآوری، یعنی روی عقل عملی پرده غفلت کشیده شده و شخص دست به عمل زشتی زده است که عقلاً هم قبیح بوده است؛ اینجا به او یادآوری کن، یعنی او میدانست که کارش زشت بوده امّا یادش رفته است، تو این را به یادش بیاور. آیه میگوید: «فَإِنَّ الذِّکرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین». مسأله، مسأله یادآوری است، یعنی اینطور نیست که تربیت از خارج گفته شود و امر تحمیلی بر انسان باشد، بلکه امر درونی انسان است.
آیا فضائل و رذائل یکسان هستند؟
موازنه این است که خودت فکر کن -این هم تفکر است- آن کسانی که از خیال و شهوت و غضبِ خودشان به طور گسترده متابعت کردند و به تعبیر ما خودشان را اشباع کردند و آلوده به رذائل اخلاقی شدند، با آن کسانی که تحت تأثیر عقلِ عملی قرار گرفتند و نگذاشتند که قوّه خیال، شهوت و غضب را به اسارتِ خود ببرد و به فضائل اخلاقی آراسته شدند، یکسان هستند؟ خودت فکر کن و بین این دو یعنی فضائل و رذائل یک موازنه کن. آیا آن کسی که از وهم و خیال و شیطانِ درون متابعت کرد و دستاوردش هم رذائل اخلاقی شد با آن کسی که از عقل متابعت کرد و خودش را به فضائل اخلاقی آراسته کرد، نزدِ تو یکی هستند؟
ظاهراً هیچ عاقلی نمیتواند چنین حرفی بزند. لذا عرض کردم اولین گامی را که انسان باید برای تربیت نفس بردارد، مسأله ضبط قوّه خیال است. خیال را مهار کن، نگذار تفکر شهوی یا غضبی بیاید بر تو مسلّط شود. نگذار که خیال شهوت و غضب را برای تو آراسته کند. اگر بگویید دست خودم نیست، میگویم چرا دست خودت است، راهش تفکر است، تفکر، تفکر! حالا در چه چیزی تفکر کنم؟ من دو تا چیز گفتم؛ یکی تفکر در آلاء الهی و بعد هم این مسأله که اصلاً تو برای چه خلق شدهای که این را قبلاً بحث کردم. دیگری موازنه که در این جلسه مطرح کردم. تفکر کن، تو عقل داری و میتوانی مقایسه کنی.
عزم به انجام واجبات و ترک محرّمات:
بعد از این که شخص از منزل تفکر گذشت، پا به منزل عزم میگذارد. حالا نسبت به چه چیز عزم پیدا میکنیم؟ گفتیم که عزم نسبت به عمل است؛ تصمیم قطعی است. اصلاً میگویند که عزم از امتیازات انسان از سایر حیوانات است و میگویند که جوهره انسانیت عزم است. میزان امتیازِ انسان از سایر حیوانات، عزمِ انسان است، حتّی تفاوتِ درجات انسانها، به تفاوت درجاتِ عزم آنها است.
هر که عزمش بیش، انسانیتش بیشتر. هر که عزم دارد انسان است، آن کسی که عزم ندارد، انسان نیست. در اینجا که میگوییم شخص از منزل تفکر به منزل عزم پا میگذارد، عزم به چه معنا است؟ تصمیم گیری بر ترک معاصی و فعلِ واجبات. این تصمیم میگیرد که امورِ فوت شده در ایام حیاتش را جبران کند. چه چیزی از او فوت شده است؟ کارهای خوبی که باید میکرد و نکرد و تصمیم میگیرد که اینها را جبران کند، یعنی معاصی را ترک کند و خیرات را انجام دهد. از آن طرف هم تصمیم میگیرد که ظاهرش را از نظر اعمال، ظاهری انسانی، عقلی، شرعی و الهی بکند. کاری را انجام میدهد که وقتی یک عقلِ عملی سالم نگاه کند، میگوید او انسان است، چه انسانی! ما خودمان وقتی یک انسان متشرّع را میبینیم، میگوییم چه قدر نسبت به امور دینیاش فرد مراقبی است! تصمیم میگیرد که ظاهرش را به اینکه بگویند او انسانی عقلی و شرعی است، آراسته کند.
پی نوشت ها :
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص21
[2] . سوره یوسف، آیه 53
[3] . بحارالأنوار، ج71، ص117
[4] . بحارالأنوار، ج14، ص326
[5] . نهجالبلاغة، ص480
[6] . سوره الذاریات، آیه 55
فرآوری: بصیرت
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع :پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی