شهر ما خانهی ما
نوید کوچولو یک پسر خیلی مرتب و تمیز بود. او برای خودش یک اتاق کوچک و زیبا داشت.
هر روز صبح تختش را مرتب می کرد. هر وقت هم مداد رنگی هایش را می تراشید، آشغال هایش را در سطل زباله می ریخت.
وقتی می خواست شیرینی بخورد، یک بشقاب کوچولو زیر دستش نگه می داشت و مواظب بود تکه های شیرینی روی زمین نریزد.
خلاصه نوید کوچولو پسر خیلی مرتبی بود.
یک روز نوید کوچولو قرار شد با مامانش با هم به پارک بروند. نوید کوچولو خیلی خوشحال شد و لباس هایش را پوشید و منتظر مامانش شد. یک کم بعد مامان آماده شد و دست نوید کوچولو را گرفت و با هم به پارک رفتند.
وقتی به پارک رسیدند، نوید کوچولو دوید و رفت سمت سرسره، کمی سرسره بازی کرد و بعد رفت تو صف تاب ایستاد. تاب بازی که کرد رفت پیش مامانش و گفت: مامان، من بستنی می خوام.
مامان برای نوید بستنی خرید. نوید بستنی را باز کرد و پوستش را روی زمین انداخت. مامان نوید ناراحت شد و گفت: شهر ما خانه ی ما .
نوید گفت: مامان این که گفتی معنیش چی بود. مامان گفت: عزیزم، یعنی تو باید از شهرت مثل خونت مواظبت کنی. باید همانجوری که مواظب تمیزی خونت و اتاقت هستی مواظب تمیزی شهرتم باشی. اگه هر بچه ای خوراکی بخوره و آشغالش رو روی زمین بریزه می دونی شهرمون چقدر زشت و کثیف می شه.
نوید کوچولو فهمیده بود که کار خیلی بدی کرده. به خاطر همین خم شد و پوست بستنی را از روی زمین برداشت و در سطل آشغال که کمی دورتر بود انداخت. مامان نوید کوچولو از این کار پسرش خیلی خوشحال شد و به او افتخار کرد.
نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان تبیان