تبیان، دستیار زندگی
دو درس زیبا از دو شهید جنگ تحمیلی را با هم مرور می‏كنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دو درس زیبا از دو شهید

رزمندگان

در پیشگاه وجدان

یک دفترچه کوچک داشت كه همیشه همراهش بود وبه هیچ کس هم نشانش نمی‏داد.

یک بار یواشکی آن را برداشتم ببینم داخلش چه چیزی می نویسد. فکرش را می کردم!

تمام کارهای انجام شده در روزش را نوشته بود. مثل اینكه: سرکی داد زده! چه كسی را ناراحت کرده! به کی بدهکار است! و...

همه را نوشته بود؛ ریزو درشت. نوشته بود که یادش باشد در اولین فرصت، صافشان کند.

شهید دکتر محمد علی رهنمون (معاون درمانی بهداری سپاه پاسداران) یادگاران،ص4

تمام کارهای انجام شده در روزش را نوشته بود. مثل اینكه: سرکی داد زده! چه كسی را ناراحت کرده! به کی بدهکار است! نوشته بود که یادش باشد در اولین فرصت، صافشان کند.

خود یا خدا

از فرماندهی لشکر،حکم فرماندهی تیپ را برایش آورده بودند.

سریع با فرمانده لشکر تماس گرفت و گفت: من باید فکر کنم.همین طوری که نمی شود!

فردا که دوباره آمدند، حاجی به حكم فرماندهی تیپ، جواب مثبت را داد.

من که از این قضیه تعجب کرده بودم، به حاجی گفتم: چرا همان دیروز جواب مثبت ندادید؟

حاجی هم گفت: دیروز در آن حالت نمی توانستم فکر کنم و تصمیم بگیرم.راستش رفتم و باخودم فکر کردم، امروز که مرا به فرماندهی تیپ منصوب کردند، اگر چند روز دیگر بخواهند این مسئولیت را از من بگیرند و بگویند: «از این پس باید به عنوان یک رزمنده ساده در جبهه خدمت کنی»، من چه عکس العملی نشان خواهم داد؟

اگر ناراحت و غمگین شوم، پس معلوم می شود برای رضای خدا این مسئولیت را قبول نکرده‏ام. ولی اگر برایم فرقی نداشت، مشخص می‏شود که این مسئولیت را برای رضای خدا و به دور از هوای نفس قبول کرده‏ام و فرقی ندارد که در کجا خدمت کنم. چون دیدم اگر بخواهند مسئولیت فرماندهی تیپ را از من بگیرند، برایم فرقی ندارد، لذا قبول کردم.

سردار شهید حاج حسین بصیر (قائم مقام فرمانده لشکرویژه 25 کربلا) پا به پای باران، ص58


باشگاه كاربران تبیان – ارسالی از: sardarane_eshgh

برگرفته از انجمن: فرهنگ پایداری