تبیان، دستیار زندگی
مدتها بود مترو سوار بود و چون در ایستگاههای بین راهی سوار و پیاده میشد همیشه گرفتار ازدحام مسافر بود. چه موقع سوار شدن وچه موقع...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستانک؛ لطیفه؛ داستان

داستان

داستانک های طنز مترو

مدتها بود مترو سوار بود و چون در ایستگاههای بین راهی سوار و پیاده میشد همیشه گرفتار ازدحام مسافر بود. چه موقع سوار شدن وچه موقع پیاده شدن ورد زبونش این عبارت بود..آقا هل نده ...آقا هل نده....چند بار هم بابت این هل دادنها با دیگران دعواش شده بود. یه بارهم جوری هلش داه بودند كه سرش به دیوار مقابل خورده بود .

خلاصه از این بابت خیلی ناراحت بود وهمیشه به زمین زمان بد می گفت.اما...اما...یه روز كه داشت روزنامه می خوند خبری توجهش رو جلب كرد:"مسئولین متروی ژاپن جهت هل دادن مردم به داخل واگن مترونیرو استخدام می كنند"...اینجا بود كه احساس شرمندگی بهش دست داد.

اینهمه مدت بطور مجانی وافتخاری هل داده میشده واون در جواب اینهمه محبت چه عكس العمل بدی در برابر هل دهنده ها داشته...ازاون به بعد ،بعد از هر هل دادن این كلمات رو تكرار میكنه:ممنونم....متشكرم...محبت كردید.

وارد ایستگاه مترو شد. معمولا در ایستگاه دوم مترو سوار قطار می شد.

به علت مسافرانی كه در ایستگاه اول سوار می شدند، هیچوقت موفق نشده بود روی صندلی بشینه وتمام مسیر رو هرروز ایستاده طی می كرد. روی سكو پشت سر عده ای مسافر دیگه منتظر اومدن قطار بود. قطار وارد ایستگاه شد. برخلاف روزهای دیگه این قطار در هر واگن چند جای خالی داشت. با خودش فكر كرد...هر طور شده امروز باید بشینم.

فشاری به جمعیت آورد و با تحمل ناسزای دیگران از چند نفری جلو زد وبعد از باز شدن در مثل تیری كه از چله كمون رها شده باشه، خودشو به سوی یكی از صندلی ها پرتاب كرد ونشست. سرشو پایین انداخت وبه كسی هم نگاه نكرد چون می دونست یه عده كه با اون وارد واگن شدند دارند چپ چپ بهش نگاه می كنند.

یه مقدار جابجا شد...نفس راحتی كشید وچشماشو بست كه چرتی بزنه،ك ه صدای بلند گوی قطار بلند:

«مسافرین گرامی ..با عرض معذرت از همه شما...این قطار به علت نقص فنی قادر به حركت بسوی مقصد نمی باشد...»

نویسنده : کاربر برزخ

سایر این داستانک ها را در تاپیک داستانک های مترو بخوانید.

داستان

لطیفه ای كمتر دیده شده از حافظ

مرید پیرمغانم ز من مرنج ای شیخ!            چرا که وعده تو کردی و او بجای آورد

آنان که سری در اسرار دارند، در شرح این بیت دو توضیح آورده اند.

منظور از" پیر مغان" در معنای اول حضرت امیرالمومنین (ع) است و منظور از " شیخ " حضرت آدم می باشد. همانطور که التفات دارید ، حضرت آدم در بهشت به خداوند سوگند داد که از آن گندم منهیه نخورد ، ولی در آخر کار بنابر وسوسه ی شیطان از آن گندم تناول کرد. همچنین در سیره ی امیرالمومنین (ع) آورده اند که ایشان در تمام مدت طول عمر شریفشان لب به نان گندم نزدند.

معنای اول کل بیت: ای حضرت آدم ، من مرید حضرت علی – علیه السلام – هستم پس از من رنجیده خاطر نشو. چرا که تو بخداوند وعده نمودی که از آن گندم بهشتی نخوری ولی وعده ی تورا حضرت علی(ع) اجابت نمود .

و اما معنای دوم بیت: در توضیح و تفسیر معنای عمیق تر این بیت، اندیشمندان بر این قول اتفاق دارند که منظور از "پیر مغان " در این بیت حضرت امام حسین (ع)  است و مراد از " شیخ " نیز شیخ الانبیاء یعنی حضرت ابراهیم(ع).

معنای کل بیت : ای حضرت ابراهیم ، من مرید حضرت اباعبداله الحسین(ع) هستم. چرا که قرار بود تو پسرت حضرت اسماعیل را به قربانگاه ببری و در راه خدا سر از بدنش جدا کنی ولی حضرت امام حسین (ع) کار نا تمام تو را تمام کرد و پسرش حضرت علی اکبر را در راه خداوند قربانی نمود.

برای مشاهده ی بحث اینجا کلیک کنید.

به اهتمام کاربر گرامی:   shahadat2

داستان

داستان کوتاه

در یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند.از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند. همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند. وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند. وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.

اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود. وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود. روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند.

وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند.در زندانی دور که هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند. وزیر اول پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه سه ماه به پایان رسید. اما وزیر دوم ، این سه ماه را با سختی و گرسنگی و مقدار میوه های تازه ای که جمع آوری کرده بود سپری کرد و وزیر سوم قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مرد.

حال از خود این سؤال را بپرسیم ، ما از کدام گروه هستیم؟ زیرا ما الآن در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد و فاسد را جمع آوری کنیم، اما فردا زمانی که ملک الموت امر می شود تا ما را در قبرمان زندانی کند. در آن زندان تنگ و تاریک و در تنهایی، نظرت چیست؟

آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به ما سود می رسانند. الله تعالی می فرماید: (وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَابِ) "البقره 197" و توشه برگیرید که بهترین توشه پرهیزگاری است، و ای خردمندان ! از ( خشم و کیفر ) من بپرهیزید .

پس کمی بایستیم و با خود بیاندیشیم .. فردا در زندانمان چه خواهیم کرد !

به اهتمام کاربر گرمی: unfaithfull

ده ها داستان خواندنی و آموزنده را در تاپیک داستان های کوتاه بخوانید

انجمن ادبیات


باشگاه کاربران تبیان / انجمن های تخصصی