علی حاتمی و فیلم «کمال الملک»
درباره فیلم «كمال الملك» زنده یاد علی حاتمی
یكی از این ویژگیها پرداختن به تاریخ است؛ عنصری كه در بعضی آثارش محور اصلی است و در آن هایی هم كه نیست، او در حاشیه كارهایش از آنها غافل نمیماند. با این حال تاریخی كه حاتمی در فیلمهایش به تصویر میكشد، همان تاریخی نیست كه ما به طور طبیعی انتظار داریم، چون در آن ها همه چیز نعل به نعل مطابق چیزی كه ثبت شده پیش نمیرود.
او تاریخ را جوری روایت میكند كه خودش میپسندد و دوست دارد. این نكته یكی از مهمترین ایرادهایی است كه مخالفانش به او نسبت میدهند. حرف آن ها این است كه حاتمی با این روش به نوعی از تاریخ استفاده ابزاری میكند تا بتواند حرف خودش را بزند و داستان خود را بگوید. در مقابل هم عدهای او را كاملا برای انجام این كار محق میدانند. با این نگاه كه او یك هنرمند است و برای همین حق دارد كه نگاه و دیدگاه خودش را نسبت به هرچیز و موضوعی داشته باشد.
«كمالالملك» در نگاه اول جزو همین فیلمهاست. چیزی كه از اسم این فیلم برمیآید، این است كه مخاطبانش با یك فیلم بیوگرافیك از زندگی این نقاش مشهور روبهرویند. ولی این بار هم حاتمی چنین انتظاری را برآورده نكرده. برای او تاریخ بستری است برای طرح و روایت قصههای خودش. برای این كار هم جوری واقعیت و خیال را با هم میآمیزد كه تشخیصش برای بیننده عام ممكن نیست. دلیل این مدعا هم شاید این حرف جمشید مشایخی باشد كه ناصرالدین شاه این فیلم با ناصرالدین شاه سریال «سلطان صاحبقران» كه همین فیلم ساز ساخته و خیلی از آدمهای نسل ما ندیده اند زمین تا آسمان فرق دارد.
شاید چیزی كه در حالت كلی به طور خاص در این فیلم مدنظر او بوده، رابطه یك هنرمند با قدرت باشد. موضوعی كه او برای طرحش مقطع حساسی از تاریخ را هم انتخاب كرده؛ دوره قاجار كه به مشروطه منتهی میشود و البته اوایل دوره پهلوی با همه فراز و فرودهایش.
ویژگی و مشخصه مثبت آثار حاتمی، دیالوگهای شاعرانه و پرمغز آن هاست. دیالوگهایی كه خیلی وقتها سكانسهایی بی بدیل در تاریخ سینمای ایران خلق كرده. این جور صحنهها در فیلمهای او كم نیست و علاقهمندان جدیتر سینما معمولا در همه كارهای او میتوانند چندتایی از آن ها را پیدا كنند تا بعدا با یادآوریاش طعم خوش فضای نوستالژیك فیلم را برای خودشان و دوستانشان تكرار كنند.
به یاد بیاورید جواب كمالالملك به ناصرالدین شاه را در همین فیلم، كه میگوید: «هنر مزرعه بلال نیست كه هر سال محصولش بهتر شود. از ستارههای آسمان هم یكی میشود كوكب درخشان، الباقی ای ای... سوسو میزنند.»
یا این دیالوگ را كه كمال الملك در واقع از زبان حاتمی میگوید: «من خلاقم، در دیار كلام غریبم. آرزو طلب نمیكنم، آرزو میسازم!»
خلاصه این كه اگر قرار باشد مجموعهای از دیالوگهای به یادماندنی سینمای ایران جمعآوری شود، مطمئنا سهم خیلی زیادی از آن به حاتمی تعلق خواهد داشت. مجموعهای كه در كنار مشخصات و ویژگیهای سینمای حاتمی، به حق باعث شده لقب «سعدی سینمای ایران» به او تعلق بگیرد.
خیلی از سینماگران و فیلمنامهنویسان مثل كیومرث پوراحمد اذعان كردهاند كه صدای ضبط شده فیلمهای او را بارها و بارها شنیدهاند، اما همین مشخصه نیز باعث شده بعضی كارهای او را رادیویی بدانند. صفتی كه با لحاظ كردن دقت نظر او در گرفتن بازیهای درخشان و ظرافت كارش در طراحی صحنه فیلمهایش خیلی غیر منصفانه جلوه میكند.
فیلمهای او نه فقط برای نسل قدیم كه برای نسلی كه این فضا را هم از نزدیك لمس و تجربه نكرده، جذاب و دیدنی است. نمونهاش «طوقی» است كه با این كه به ظاهر حال و هوای همان فیلم فارسیهای دوران خودش را دارد، ولی وجوه تمایز زیادی هم با آن ها دارد.
یادم هست در مصاحبهای با او خواندم كه پن هایش (حركتهای افقی دوربین) را مثل خط فارسی از راست به چپ شروع میكند و سنگینی میزانسنهایش را به سمت راست میدهد. تمام این جزئیات فنی در كنار نوع داستانپردازی، فضاهایی كه خلق میكرد، تسلط بیچون و چرایش بر آداب و فرهنگ و سنتهای بومی و ایرانی و پرداخت آن ها با در نظر گرفتن معیارهای یك اثر هنری و فرهیخته، باعث شده كه حاتمی ایرانیترین فیلم ساز ایرانی باشد.
فیلمهای او نه فقط برای نسل قدیم كه برای نسلی كه این فضا را هم از نزدیك لمس و تجربه نكرده، جذاب و دیدنی است. نمونهاش «طوقی» است كه با این كه به ظاهر حال و هوای همان فیلم فارسیهای دوران خودش را دارد، ولی وجوه تمایز زیادی هم با آن ها دارد.
بعد از او هم كارگردانانی مثل داوود میرباقری و حسن فتحی هم تلاش كردهاند راه و روش و سبك او را ادامه بدهند. هركدام از آن ها با این كه در راهی كه در پیش گرفتهاند موفق بودهاند، اما نمیشود كتمان كرد كه تا قلهای كه حاتمی پرچمش را در آن فرو كرده و به اهتزاز در آورده، راه درازی در پیش دارند.
اهل سوگ و آه و ناله برای مرگ آدمها نیستم. ولی هروقت كه پای تماشای كاری از حاتمی مینشینم، این سوال ذهنم را مشغول میكند كه مگر توان یك آدم چقدر میتواند باشد؟ او تا 52 سالگی این همه فیلم ساخت و این همه كار مفید كرد. وقتی هم كه رفت، چیزی از جذابیت آثارش و دنیایی كه به تصویر میكشید، كم نشده بود و بر عكس، تازه میرفت كه اوج پختگی و خلاقیتش را به رخ بكشد. خلاصه این كه این سن برای رفتن آدمی مثل او خیلی زود بود. حتی همین شهرك سینمایی هم برای آمرزش روحش كافی است.
و اما اگر قرار باشد به قول معلمهای انشاء یك پیام از این فیلم استخراج كنیم، همان دیالوگی است كه اول این یادداشت هم آمد؛ كمالالملك در جواب این حرف كه امیدوارم مدرسه هنر شما هر سال محصول بهتری بدهد، میگوید: «هنر مزرعه بلال نیست آقا!» بهترین جواب یك هنرمند به یك صاحب قدرت به خاطر دیدگاه ابزاریاش به هنر!
بخش سینما وتلویزیون تبیان
منبع: روزنامه جام جم