تبیان، دستیار زندگی
فیلم سلطان صاحبقران به نویسندگی و کارگردانی علی حاتمی طول: 13 قسمت. سیاه و سفید. محصول: تلویزیون ملی ایران. سال نمایش: 15 آبان1354 (تلویزیون دو امروز) و 7 تیر 1356 (سیمای ایران). گونه: تاریخ معاصر.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلطان صاحبقران


فیلم سلطان صاحبقران به نویسندگی و کارگردانی علی حاتمی طول: 13 قسمت. سیاه و سفید. محصول: تلویزیون ملی ایران. سال نمایش: 15 آبان1354 (تلویزیون دو امروز) و 7 تیر 1356 (سیمای ایران). گونه: تاریخ معاصر.


سلطان صاحبقران

چرا علی حاتمی ، دوران قاجار و خصوصا سلطنت ناصرالدین شاه را برای ادامه کاوش خود در تاریخ ایران برگزید، خودش در مصاحبه ای چنین اظهار داشت:

"... به جرات می تونم بهتون بگم که حس من ، ریتم من و ضرب کارهای من با زندگی دوره قاجار خیلی مناسب تره تا زندگی امروز ، یعنی من در یک قصه یا فضایی که در زندگی دوره قاجار باشه خیلی به هرحال باهاش نزدیکی بیشتری احساس می کنم. شاید یکی از دلایلش این باشه که بعد از قاجاریه واقعا یک مقداری هویت ملی ما به جبر ، نه به صورت طبیعی و جریان عادی تغییر کرد..." .

اشاره مرحوم حاتمی به "تغییر هویت ملی ما به جبر" ، نکته ای است که شاید بتوان اساسی ترین انگیزه پرداخت وی  به تاریخ فرهنگی و سیاسی و سنت ها و آیین های کهن ایرانی دانست. در واقع حاتمی در "سلطان صاحبقران" به پیش زمینه های این تغییر هویت که در نفوذ بی حد و حصر بیگانگان در امور داخلی مملکت و حتی تاثیر در  سیاست های خارجی تبلور می یافت ، به خوبی پرداخته است. توجه داشته باشید که این سریال در اوج اقتدار رژیم

ستم شاهی ساخته شد که کوس رسوایی وابستگی شاه به بیگانه و لیست های عریض و طویل فراماسون های درون حکومتش ، همه عالم را پرکرده بود.

حاتمی نفوذ استعمار خارجی و ماسونیسم را در "سلطان صاحبقران" به شکل صدارت یکی از عمال انگلیس و اعضای فراماسونی یعنی میرزا آقاخان نوری ، تصویر می کند که حتی ورقه تحت الحمایگی دولت بریتانیا را امضاء کرده بود. در قسمت های اولیه این سریال شاهدیم که چگونه میرزا آقاخان نوری با نفوذ به سفره خانه مهد علیا (مادر شاه) راه تاثیر بر تخت سلطنت را یافته و خود را با همین وسیله تا مقام صدراعظمی و قتل میرزا تقی خان امیرکبیر بالا می کشد. قتلی که ایران را از یکی از برجسته ترین اصلاح طلبان تاریخ معاصرش محروم ساخت و راه استعمار را هموارتر کرد. در "سلطان صاحبقران" شاهدیم که میرزا آقاخان ، قدم به قدم مادر شاه را برای تحریک پسرش به خلع ید امیرکبیر و سپس قتل او،هدایت می کند.میرزا آقاخان در دیدارش با مهد علیا به وی می گوید:

"...لازم نیست تظاهر کنید که راست می گویید. کلام راست بی تاثیر است. اگر شنونده را بیفکنید در بند شک ، رهاییش ناممکن است ، قبله عالم را در باب امیر نظام دو دل نگه دارید. سفره دلتان را که می گشایید ، حرفتان را به چاشنی حدس و گمان بیامیزید که شنونده برایش ، سخن مطبوع باشد. در پرده سخن بگویید. بگویید امیرکبیر دوستدار سلطان نیست، خواهان سلطنت است...گریه را فراموش نکنید که فایده عمومی دارد. هر قطره ای که فرو بریزید ، زهری است به کام امیر نظام..."

حاتمی نفوذ ودخالت ماسون های انگلیسی در امور داخلی مملکت را آنچنان شدید نشان می دهد که در صحنه ای از این سریال ، امیرکبیر در مقابل ناصرالدین شاه ، زبان به اعتراض می گشاید :

"...عرضم این است : سفارت انگلیس به میرزاآقاخان ورقه تحت الحمایگی داده. میرزاآقاخان مرد خودفروشی است که باید در تبعید باشد و نقض حکم کرده ، به دلخواه خود آمده است به تهران . دولت ما به یک آدم خود فروش گفته است برود به تبعید و سفارت انگلیس گفته است نه ، این جا باشد بهتر است."

و شاه قاجار چنین پاسخش را می دهد:

"...خودتان را برای این مقولات خسته نکنید ، بگذارید این خودفروش باشد پیش آن جماعت خودخواه ، از جهت این که کسب دولت از رونق نیفتد ، جنس باید جور باشد. ریز و درشت لازم است ، در میان زنان حرم هم اگر زن های زشت نباشند ، سوگلی جلوه نمی کند"

اما همین شاه قاجار وقتی وابستگی میرزاآقاخان به انگلیس به قول خودش "دیگر ریشش در می آید" به وی کنایه میزند و آقاخان را خود انگلیس می داند:

"...میرزا آقاخان : در این گونه موارد است که کم کم حسن نیت دولت انگلیس بر شما روشن می شود

سلطان : برای شما که زیاده از حد روشن شده ، جناب سفیر...نمی دانم چرا گاهی شما را با سفیر انگلیس اشتباه می کنم. جناب صدراعظم!"

نگاهی به تاریخ نشان می دهد ، در زمان ناصرالدین شاه قاجار است که نخستین لژهای فراماسونری توسط اعضای "انجمن اکابر پارسیان هند" همچون مانکجی هاتریا که بنابر اسناد و شواهد موجود به خاندان روچیلدها (از سرمایه داران اصلی امپراتوری صهیونیسم) وابسته بودند ، در ایران تشکیل شد که اولین نطفه های تشکیلات جهانی فراماسونی را در ایران بنا کرده و  نخستین دولت فراماسونی در ایران را بوسیله میرزاحسین خان سپهسالار پایه گذاری نمودند. همین میرزاحسین خان سپهسالار است که ناصرالدین شاه را به فرانسه برده و جلسه ملاقاتی با بارون فردیناند دو روچیلد و همچنین آدولف کرمیو (رییس اتحادیه جهانی اسراییلی) برگزار می کند تا پای کانون های صهیونیستی رسما به ایران باز شده و زیر پوشش مدارس صهیونیستی "آلیانس"، فعالیت خود را در ایران آغاز نمایند و از طرف دیگر با قرارداد رویتر ، خفت بارترین معامله تاریخ ایران را به منصه ظهور می رساند که خود صدراعظم انگلیس در نقل قولی اظهار می دارد :" باور نمی کردم ، مسئول کشوری ، اینگونه سرزمینش را به بیگانگان بفروشد."!!!

علی حاتمی شخصیت میرزارضاکرمانی و سیدجمال الدین اسدآبادی را به عنوان سمبل های آزادگی و غیرت و شرافت ملت تصویر می کند . آن هم  در شرایطی که ناقوس رسوایی فراماسون ها عالمگیر شده بود و شبکه های جهانی این تشکیلات حتی با وساطت ساواک و توسط چهره مشکوکی به نام "اسماعیل رایین" ، 3 جلد کتاب در به اصطلاح افشای  اسامی فراماسونرهای ایران انتشار دادند و در این کتاب برای خدشه دار نمودن چهره های انقلابی تاریخ یکصدساله ایران ، مبارزانی مانند سید جمال الدین اسدآبادی را هم در زمره فراماسونها به حساب آوردند

حبیب لوی از سران صهیونیسم جهانی در ایران در کتاب "تاریخ جامع یهودیان  ایران " به نقل از بولتن سمستر اول 1873  درباره این سفر ناصرالدین شاه و صدراعظمش میرزا حسین خان سپهسالار به فرانسه و آن دیدار می نویسد :

"... شاه با دست خود ، صدراعظم (میرزا حسین خان سپهسالار) را نشان داده و به زبان فرانسه فرمودند: این نخست وزیر حامی یهودیان است و این کار را مانند کار خودش می داند . او به قدری دوست یهودیان است تا به اندازه ای که مسلمانان کینه نسبت به وی پیدا کرده اند..."!!

با همین نگاه است که در مقابل نفوذ قدرت ها و کانون های استعماری در حکومت قاجار و وادادگی شاهان این مملکت ، مرحوم علی حاتمی شخصیت میرزارضاکرمانی و سیدجمال الدین اسدآبادی را به عنوان سمبل های آزادگی و غیرت و شرافت ملت تصویر می کند . آن هم  در شرایطی که ناقوس رسوایی فراماسون ها عالمگیر شده بود و شبکه های جهانی این تشکیلات حتی با وساطت ساواک و توسط چهره مشکوکی به نام "اسماعیل رایین" ، 3 جلد کتاب در به اصطلاح افشای  اسامی فراماسونرهای ایران انتشار دادند و در این کتاب برای خدشه دار نمودن چهره های انقلابی تاریخ یکصدساله ایران ، مبارزانی مانند سید جمال الدین اسدآبادی را هم در زمره فراماسونها به حساب آوردند. علی حاتمی در چنان حال و احوالی ، در "سلطان صاحبقران" ، سید جمال الدین اسدآبادی را  عنصر اصلی مخالفت با استبداد و استعمار و فساد دستگاه قاجار و نفوذ بیگانگان در این مملکت معرفی کرده و میرزارضاکرمانی را با انگیزه ضد ظلم و استبداد و استثمار ، مرید وی می نمایاند. او نشان می دهد که میرزا رضا در طول بازجویی خود همه انگیزه هایش در قتل شاه قاجار را ، ظلم و ستمی می داند که از سوی شاه و درباریانش از جمله کامران میرزا تحمل کرده و در این مسیر حتی زن و فرزندش را نیز از دست داده است. او در بخشی از بازجویی اش در پاسخ نظم الدوله که می پرسد چه شد به جای کامران میرزا ، ناصرالدین شاه را کشت و به قول وی "گله ای را بی چوپان کرد؟" می گوید :

"... آخر این گله‌های گوسفند شما،‌مرتع لازم دارند که چرا کنند تا شیرشان زیاد شود که هم به بچه‌های خود بدهند و هم شما بدوشید ،‌نه این که متصل تا شیر دارند بدوشید، شیرکه ندارند گوشت تنشان را ببرید . چرا باید یک آدم فقیر،‌ زن منحصر به فرد خود را طلاق بدهد ولی دیگران صدتاصدتا زن بگیرند . نتیجه ظلم همین است که می‌بینید. همه اهل این شهر می‌دانند و جرات نمی‌کنند بگویند و آن‌قدر آدم در دلش می‌ریزد که یکباره دیوانه می‌شود..."

و همین میرزا رضا در جای دیگر وقتی نظم الدوله برای تحقیر و عصبانی کردنش می گوید: "...الان سید(منظورش سید جمال الدین اسدآبادی است) داره به ریش تو می خنده ..." پاسخ جسورانه ای می دهد که :

"...اگر سید به ریش من می خنده ، لابد ریش من خنده داره.."

پاسخی که ناشی از ارادت و تعبد میرزا رضا به رهبری مبارزه و انقلاب به نظر می آید. آنچه که همواره در طول مبارزات تاریخ ملت ایران ، سبب استحکام و پیشروی جبهه انقلاب گردیده است.

مرحوم علی حاتمی در "سلطان صاحبقران" ، برخلاف آنچه به کرات گفته و نوشته شده ، شاه قاجار را آدمی بی کفایت ، نالایق و ترسو به تصویر کشیده و دربار و هیئت وزیرانش را مکان تجمع عده ای خود فروخته ، وابسته و سرسپرده بیگانگان نمایانده است. باز یادآوری می کنم که که این سریال در موقعیتی تولید و پخش شد که در اوج اقتدار رژیم شاه بی لیاقتی و وابستگی او و دربار فاسدش نیز زبانزد خاص و عام گردیده بود. درست در شرایطی که محمدرضا و درباریانش در صدد برگزاری جشن های پنجاهمین سال سلطنت پهلوی بودند ، حاتمی نیز در "سلطان صاحبقران" به طرز مضحکه آمیز و کاریکاتوری ، تصویر جشن های پنجاهمین سالگرد سلطنت ناصرالدین شاه قاجار را به رخ کشید .

حاتمی از زبان ناصرالدین شاه ، وی را چنین توصیف می کند: "...شاید بهتر بود من نقاش

می شدم. نقاش عیاش خوش نام است و سلطان کامران بدنام..."

او شاه بی اختیاری را نشان می دهد  که علیرغم علاقه وافر به امیر نظامش و واقف بودن به کاردانی و کارآیی وی ، به دلیل نفوذ بیگانگان در سفره خانه مادرخود  و همچنین نفوذ مهد علیا در تصمیم گیری های حکومتی ، نمی تواند  از امیرکبیر در پیشبرد امور مملکتی بهره جسته و در آخر نیز از سر اجبار ، حکم به قتلش صادر می نماید. نکته جالب اینکه در میان کارگزاران محمدرضا پهلوی نیز نفوذ عمله و اکره سفره خانه تاج الملوک یعنی همان به اصطلاح ملکه مادر ( یکی از همسران رضاخان و مادر محمد رضا) واضح بود. براساس خاطرات حبیب ثابت ( از عناصر بهایی و عوامل شبکه جهانی روتاری) که در اندک زمانی از شغل دوچرخه سازی و گاراژداری به مالک و صاحب سهم در 41 کارخانه و شرکت و موسسه بزرگ از جمله کارخانه پپسی کولا و همچنین تاسیس اولین تلویزیون در ایران رسید ، او و همسرش سالها در سفره خانه تاج الملوک نوکری می کردند و با توصیه همین ملکه مادر به شاه بود که جبیب ثابت ، به تاسیس تلویزیون ایران اقدام ورزید!در فصلی از "سلطان صاحبقران" که امیرکبیر مشغول دیکته نامه ای جهت ناصرالدین شاه به همسرش است ، می گوید :

"...اگر خویشان خیالتان را آشفته نکنند و بیگانگان بگذارند این غلام بلد راه باشد ، ما به شاهراه می رسیم..."

بخش سینما و تلویزیون تبیان

منبع:خاطرات کودکی