تبیان، دستیار زندگی
شما به‌عنوان پدر یا مادر یک خانواده، کدام یک از این دو نظام را برای اداره خانواده خودتان می‌پسندید؛ دیکتاتوری یا دموکراسی؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اقتدار از مرد ، نظارت از زن


شما به‌عنوان پدر یا مادر یک خانواده، کدام یک از این دو نظام را برای اداره خانواده خودتان می‌پسندید؛ دیکتاتوری یا دموکراسی؟

قدرت در خانواده

آیا به عنوان پدر یا مادر همیشه حرف، حرف خودتان است یا با دیگران مشورت می کنید؟ آیا همیشه خیر و صلاح خانواده را به تنهایی تشخیص می دهید یا این که در تصمیم گیری های سرنوشت ساز نظرسنجی می کنید؟ چه پدر یا مادر باشید و چه طی سال های آینده این مسئولیت را به عهده بگیرید، باید بدانید مسئله توزیع قدرت در خانواده از جمله بحث های قدیمی است که شاخ و برگ زیادی دارد و همواره پرمناقشه بوده است. واقعیت این است که والدین به عنوان اداره کننده امور منزل و خانواده، برای اعمال قدرت شیوه های متنوعی دارند و در این بین ممکن است مرتکب اشتباه هایی شوند که به ساختار خانواده لطمه جدی می زند.

الگوهای ناسالم توزیع قدرت

گاه والدین نقش جهت دهی و کنترل بر خانواده را بر عهده دارند اما به هنگام مقابله با چالش ها و مشکلات یا تصمیم گیری های سرنوشت ساز از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند و به تناسب قدرتی که در اختیار دارند، مداخله نمی کنند. در برخی خانواده ها هم الگوهای ناسالمی از قدرت وجود دارد به عنوان مثال ممکن است یکی از والدین به محض در اختیار گرفتن قدرت با همسر خود برخوردی داشته باشد تا قدرت مطلق را در اختیار بگیرد. در چنین شرایطی والد تصور می کند توانایی اداره خانواده را بیش از همسرش دارد و بهتر می تواند خانواده را اداره کند. گاهی ممکن است یکی از والدین مانع تسلط طرف مقابل بر امور خانواده شود و خود را محق بداند که اقتدار کامل در خانواده داشته باشد.این وضعیت سلامت روانی خانواده را تهدید می کند زیرا والد ممکن است با استفاده از روش های ناسالم مثل تنبیه، تحقیر، سرزنش، به رخ کشیدن امتیازات مالی، حرفه ای، قومی و ... طرف مقابل را خلع سلاح کند تا اقتدار خود را به اثبات برساند. گاهی اوقات هم به سبب اشکالی در ساختار خانواده مثل بیماری جسمانی یا روانی، مشکلات مالی، نیاز عاطفی، وابستگی افراطی، ترس بیمارگونه و مسائلی از این قبیل، قدرت به یک طرف واگذار می شود.

شیوه‌های والدین برای اعمال قدرت در خانواده

خانواده‌ای که تابع اصول دیکتاتوری است، معمولا رشد فرزندانش را محدود می‌کند. در این خانواده‌ها تنها یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است و این فرد غالباً پدر خانواده است. اوست که تصمیم می‌گیرد، هدف تعیین می‌کند، راه نشان می‌دهد و وظیفه سایر اعضای خانواده را تعیین می‌نماید. این قبیل والدین از شیوه‌های متنوعی برای اعمال قدرت در خانواده استفاده می‌کنند که در اینجا به چند نمونه از این شیوه‌ها اشاره می‌کنیم:

ایجاد احساس گناه: یکی از روش‌های والدین اقتدارطلب این است که اعضای خانواده را با استفاده از «احساس گناه» کنترل نمایند؛ مثلاً اگر فرزندشان خواسته آنها را انجام ندهد، سعی می‌کنند در او احساس گناه ایجاد کنند؛ مثلاً با گفتن این قبیل جملات: «چرا نمی‌خواهی مثل یک پسر بزرگ رفتار کنی؟… چرا نمی‌خواهی خانواده‌ات سربلند باشد؟»

وعده و وعید دادن: «اگر معدلت 20 بشود، پول توجیبی‌ات را دوبرابر می‌کنم.»

تهدید: «فردا که مدرسه رفتم و وضع نمراتت را دیدم، به‌ات می‌گم!»

مقایسه: «وضع تحصیلی پسرخاله‌ات خیلی از تو بهتر است… از دوستت، محمود، یاد بگیر، ببین چه پسر مودبی است!»

باج گرفتن: «وای! اگر پدرت بفهمد چه کاری کرده‌ای، قیامت می‌کند!»

استفاده ابزاری از محبت: «اگر مرا دوست داری، فقط رشته پزشکی را انتخاب کن!»

بدترین شکل از توزیع قدرت در اختیار گرفتن زمام خانواده توسط فرزندان است؛ والدینی که اقتدار ضعیفی دارند، در طول زمان و با بزرگ تر شدن فرزندان، قدرت را به آن ها تفویض می کنند و این جاست که کل ساختار خانواده دچار چالش می شود

خطر، خانواده را تهدید می‌کند

پدر و مادری که معتقدند خیلی زود باید به بچه‌ها بفهمانند که چه کسی صاحب قدرت است وگرنه آنها سوءاستفاده و بر والدین غلبه می‌کنند، وقتی که با فرزندشان دچار اختلاف شوند، معمولاً اختلاف را مستبدانه و قاطعانه به نفع خودشان پایان می‌دهند؛ یعنی همیشه والدین می‌برند و بچه‌ها می‌بازند. نتیجه این روش قابل پیش‌بینی است. بی‌علاقگی فرزند برای پذیرش و انجام راه‌حل، کاهش علاقه فرزند به والدین، مشکل والدین برای زور گفتن (آنها نمی‌توانند برای همیشه قدرت خود را حفظ کنند) و ناتوانی فرزند برای اداره کردن زندگی خویش در آینده. گاهی ما می‌توانیم بلافاصله خشم و عصبانیت و نفرت را در صورت نوجوانی که والدینش او را به زور وادار به انجام کاری کرده‌اند، ببینیم. این روش بذر ویرانی و زوال رابطه بین والدین و فرزند (مخصوصا رابطه پدر – فرزندی) را می‌کارد و تنفر و بی‌علاقگی جای عشق و محبت را در خانواده می‌گیرد. والدین با به کار بردن این روش گاهی حتی بهای گران‌تری نیز می‌پردازند و آن بها این است که گهگاه مجبور می‌شوند برای تشویق فرزندشان به انجام کار مطلوب والدین، وقت زیادی صرف و نظارت کنند که آیا فرزندشان دقیقا همان کار را انجام می‌دهد یا نه.

بدترین الگوی توزیع قدرت

فرزند سالاری

بدترین شکل از توزیع قدرت در اختیار گرفتن زمام خانواده توسط فرزندان است؛ والدینی که اقتدار ضعیفی دارند، در طول زمان و با بزرگ تر شدن فرزندان، قدرت را به آن ها تفویض می کنند و این جاست که کل ساختار خانواده دچار چالش می شود. اغلب فرزندانی که در این خانواده ها تربیت می شوند، بزهکار هستند، دچار بی بند و باری می شوند، آزادی های بی حد و حصری برای خود قائل می شوند و به منافع فردی خود بیش از منافع خانواده می اندیشند؛ به این ترتیب واضح است که تضاد قدرت در مجموعه والدینی چه به صورت حذف یکی از والدین از سلسله مراتب قدرت و چه واگذاری آن به فرزندان، ساختار خانواده را دچار مشکلات اساسی می کند. بدترین پیامد تضاد و تعارض در ساختار قدرت خانواده، الگوگیری نادرست فرزندان است. این فرزندان در زندگی خانوادگی و زناشویی خود به دلیل الگو گیری نادرست به سمت حذف یا اقتدار کامل حرکت می کنند و دچار چالش می شوند. از طرفی بیشتر فرزندان در چنین خانواده هایی در همانند سازی دچار مشکل جدی می شوند. دختری که همواره شاهد تحقیر و سرزنش مادر توسط پدرش بوده است، نمی تواند همانندسازی کند و تصور ضعیف و تحقیرآمیزی نسبت به خود پیدا می کند و در آینده نخواهد توانست نقش یک والد یا همسر موفق را به خوبی ایفا کند. پسرها هم ممکن است الگوی یک پدر سلطه جو و اقتدارطلب را با خود به زندگی زناشویی ببرند و وقتی نتوانند آن را اعمال کنند، دچار چالش های اساسی می شوند.درباره خانواده های تک والد که به هر دلیلی یکی از والدین مسئولیت اداره خانواده را بر عهده دارد یا خانواده هایی که یکی از والدین به دلیل نوع کار از خانواده دور است، باید گفت نبود الگوی در دسترس برای همانندسازی جنسیتی، نبود حمایت کافی از والد غایب و گسستگی عاطفی بین فرزندان و والد غایب از مهم ترین تبعاتی است که در این مدل خانواده ها شاهد هستیم.

الگوی صحیح توزیع قدرت در خانواده

اولین اصل این است که والدین باید مجموعه خود را از فرزندان جدا بدانند و مسائل مربوط به خود را با مسائل فرزندان یکی نکنند. آن ها باید بدانند قدرت باید دست آن ها باشد و رئیس خانواده باشند. رئیس مهربانی که فرزندان آن ها را دوست و قبول داشته باشند. والدین باید بین خود تعامل مثبت داشته باشند، توانایی های یکدیگر را بپذیرند و بر آن صحه بگذارند، چارچوب  مدیریتی مشخصی داشته باشند و ضمن داشتن آزادی عمل با هم مشورت کنند. معمولا مدیریت داخلی منزل با خانم هاست و مدیریت مالی و بیرونی منزل با آقایان است و تفکیک نقش ها به درستی صورت گرفته است. درباره مسائل تربیتی باید هر دو ابتکار عمل داشته باشند و در امور مربوط به فرزندان مداخله کنند به شرط این که از قبل هماهنگی کرده باشند و شیوه های تربیتی متضاد را به کار نگیرند.

با حفظ حرمت و اقتدار مرد، زن می تواند سرپرست و نظارت کننده خوبی باشد، اما باید این نکته را در نظر داشت که هر حرکتی یا تصمیمی که به اقتدار مرد لطمه بزند و او را تضعیف کند، به تضعیف خانواده می انجامد

به هر حال در خانواده های سالم والدین از هم نظرسنجی می کنند. قدرت را دست به دست می کنند و می دانند اقتدار خانواده به این ترتیب بهتر حفظ می شود. همچنین به جای مردسالاری یا زن سالاری، به منطق سالاری معتقدند و آن چه به صلاح خانواده و منفعت آن هاست، انجام می دهند. این روان پزشک تاکید می کند: در بسیاری از خانواده ها زن به دلیل توانمندی، هوش و استعدادی که دارد، قابلیت مدیریت و کنترل خانواده را بیش از مرد دارد. توصیه ما در چنین شرایطی این است که با حفظ حرمت و اقتدار مرد، زن می تواند سرپرست و نظارت کننده خوبی باشد، اما باید این نکته را در نظر داشت که هر حرکتی یا تصمیمی که به اقتدار مرد لطمه بزند و او را تضعیف کند، به تضعیف خانواده می انجامد.

فرآوری: نسرین صفری

بخش خانواده ایرانی تبیان


منابع:سلامت ایران/روزنامه خراسان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.