تبیان، دستیار زندگی
«هنرمند» به کارگردانی میشل هازانا ویسوس اولین‌بار در بخش مسابقه کن2011 به نمایش درآمد و چشم‌ها را خیره کرد؛
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سودای اسکار برای هنرمند


«هنرمند» به کارگردانی میشل هازانا ویسوس اولین‌بار در بخش مسابقه کن2011 به نمایش درآمد و چشم‌ها را خیره کرد


سودای اسکار برای هنرمند

فیلم محبوب منتقدان در کن که می‌توانست به جای فیلم متظاهرانه «درخت زندگی» ساخته ترنس مالیک نخل طلا را ببرد یا جای اثر ملال‌آوری چون «پسری با دوچرخه» (برادران داردن) یکی از برندگان جایزه بزرگ جشنواره باشد؛ فیلمی که در نهایت ژان دوژاردن برای بازی در آن جایزه بهترین بازیگر مرد را گرفت. درحالی‌که اغلب فیلم‌های شاخص کن اظهارنظرهای متفاوتی را میان منتقدان برانگیخت، فیلم هنرمند از معدود آثاری بود که تقریبا همه به تمجید از آن پرداختند؛ فیلمی سیاه وسفید و صامت که چنان کارگردانی شده که به سختی می‌توان باور کرد محصولی از هزاره سوم است و در دوران گریفیث و مورنائو ساخته نشده است. هنرمند در جشنواره و مراسم سینمایی بسیاری حضور داشته و در آنها به توفیق نیز رسیده است.

دریافت جایزه بهترین فیلم موزیکال و کمدی از گلدن‌گلوب و درخشش در سزار و بفتا می‌تواند مقدمه‌ای برای حضوری موفقیت‌آمیز در اسکار نیز باشد.

ای.او.اسکات درباره فیلم هنرمند چنین نوشته است: آیا زمانی را به خاطر می‌آورید که فیلم‌ها باشکوه، جادویی و صامت بودند؟ اما گذر از خاطرات دوران سکوت یک اسطوره چیزی است که هنرمند اثر سینمایی خیره‌کننده میشل هازاناویسیوس به آن می‌پردازد. هنرمند یک فیلم تاریخی نیست ولی یک بیان نسبتا سخاوتمندانه و ملموس است از عشق به سینما. هرچند قهرمان فیلم از ورود صدا به سینما ماتم زده است، خود هنرمند بسیار علاقه‌مند است به حضور در مدیومی که بتواند با درخشش، ضعف و رنج را به زیبایی و بدون گفتن کلامی نمایش دهد.

قطعا فیلم هازاناویسیوس کاملا یک فیلم بی‌صدا نیست، موسیقی‌های مختلف زیادی به روی حاشیه صوتی‌اش قرار داده شده و همچنین چند لحظه استراتژیک از نویز صفحه وجود دارد که هر دو به‌طور شگفت آوری لذتبخش و به‌طور افراطی غیرمنطقی‌اند. این فیلم نمایش خودرایی و غرور و بی‌توجهی عمدی به قوانین حاکم بر زمان، فضا و صداست که شاید بیشتر یادآور روح سینمای فرانسه باشد تا «هالیوود در زمان گذشته» که داستان در آن روایت می‌شود؛ در روزهایی که نشان «هالیوودلند» بر تپه‌های هالیوود قرار داده شد و صحنه‌های نمایش تحت سلطه دلقک‌های مسخره بودند و قهرمانان بی‌باک کمرنگ می‌شدند.

فیلم محبوب منتقدان در کن که می‌توانست به جای فیلم متظاهرانه «درخت زندگی» ساخته ترنس مالیک نخل طلا را ببرد یا جای اثر ملال‌آوری چون «پسری با دوچرخه» (برادران داردن) یکی از برندگان جایزه بزرگ جشنواره باشد؛ فیلمی که در نهایت ژان دوژاردن برای بازی در آن جایزه بهترین بازیگر مرد را گرفت.

جورج والنتین (ژان دوژاردن ستاره محبوب مجموعه جاسوسی فرانسوی او اس اس 117 به کارگردانی میشل هازاناویسیوس) بدون شک به دسته آخر تعلق دارد؛ با موهای براق، دندان‌های درخشان و سبیل نازک و یک لقب (وول که کوتاه شده ولنتینو است) جورج ستاره بی‌چون و چرای سینماست. مردم او را دوست دارند و او هم چیزی برای سرگرمی‌شان کم نمی‌گذارد؛ یک خودشیفته بی‌خیال که ترجیح می‌دهد از استودیو به فرش قرمز عمارت بورلی هیلز برود و بیشتردوست دارد سگ وفادارش را همراه داشته باشد تا همسر یا همکارش (پنه لوپه آن میلر) و این کار را برای تداوم شکوه و عظمتش انجام می‌دهد.

حتی بینندگان بی‌تجربه تاریخ سینما - جوانان طرفدار بلاک باستر که با تعجب به سمت این فیلم کشیده شدند - هم به راحتی می‌توانند پیش‌بینی کنند که چه اتفاقاتی در فیلم می‌افتد؛ مجموعه افتخارات جورج سقوط می‌کند، شیفتگی ناشیانه به یک بازیگر جوان و مشتاق به‌نام پپی میلر (برینس بژو) و خودسوزی حرفه‌ای‌اش با امتناع لجوجانه از همراه شدن با تغییرات زمان و بازی در فیلم‌های ناطق. جورج از طرف همسرش طرد و از طرف رئیس خشن و بددهن استودیو (جان گودمن) کنار گذاشته می‌شود. تنها سگ و راننده‌اش (جیمز کرامول) کنار او می‌مانند و ستاره رو به افول می‌رود ولی حتی زمانی که تهدید به شکنجه می‌شود هم حاضر به صحبت در فیلم نیست.

سودای اسکار برای هنرمند

همه اینها نشان‌دهنده ضیافت یک فیلم قدیمی است و قطعا هم هست و مهارت‌های هازاناویسیوس در تکرار برخی جلو‌ه‌های بصری سینمای دوران قدیم قابل توجه است اما او تداعی‌کننده زرق و برق و عجایب فیلم‌های صامت است بدون اینکه طیف گسترده‌ای از قدرت آنها را به‌دست آورد. فیلم او کمتر به تولیدی وفادار به آثار باذوق آن دوران می‌ماند و تقریبا مثل سواری کلاسیک با استفاده از ابزار‌های GPS و موتور ترکیبی است. با این حال سواری لذت‌بخشی به‌دست می‌آید! هنرمند گرچه با شوخی‌ها و گهگاه با افسونگری‌هایش سرخوشی می‌کند اما عمق و دوام شیفتگی به هنری که نمایشش می‌دهد را به‌خوبی می‌داند؛ مثل مارتین اسکورسیزی در هوگو که سفری دیگر است از دنیای مدرن به دنیای قدیم سینما. میشل هازاناویسیوس می‌داند که نمایش تلفیقی هنر و صنعت برای بار اول با لذتی که مخاطب از آن می‌برد اثر مستقیم دارد. ما دوست داریم که به ماشین‌آلات جنبشی خیره شویم و از دیدن آنچه غیرممکن و در جریان است هیجان‌زده شویم.

هازاناویسیوس نه تنها این کار را با خودنمایی جاه‌طلبانه انجام نمی‌دهد بلکه با فروتنی که خارج از درک این هنر عامه‌پسند رشد می‌کند برنده این میدان می‌شود. مهم‌تر از همه، کارایی و ابتکار شوخی و سرگرمی او کاملا موفق است. این تکنیک‌ها مؤثر و مختلف هستند، هرچند اصلی‌ترین آنها ژان دوژاردن و برینس بژو هستند با اجراهای خاص فیزیکی با بازی با صورت در مقابل دوربین.

در هیچ بخش کوچکی به بیانگری و مهارت خود مغرور نمی‌شوند بلکه به زیبایی احساسات خود را تنها با ترکیب ملودرام و ناتورالیسم نشان می‌دهند.

هنرمند اثری بیش از یک تقلید ادبی یا صنعتی از سرگرمی‌های دوران قدیم است؛ گرچه نمی‌توان آن‌را اثری منحصربه‌فرد و فاخر نامید ولی این فیلم یادآوری از چیز‌هایی است که یک فیلم بزرگ را می‌سازد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:همشهری/ ساناز مروتی