تبیان، دستیار زندگی
از اساسى‏ترین شرایط موفقیت در تمامى عرصه‏ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا كه دشمن را بشناسد و در دفع آن‏ بكوشید به موفقیت دست‏یافته است، ولى همین انسان ضربه‏هاى‏فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهناز وکیلی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دشمن شناسی از دیدگاه امیر مؤمنان(علیه‌السلام)


از اساسى‏ترین شرایط موفقیت در تمامى عرصه‏ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا كه دشمن را بشناسد و در دفع آن‏ بكوشد به موفقیت دست‏یافته است، ولى همین انسان ضربه‏هاى‏فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است.


دشمن

از مباحث مهم در سیره امام على(علیه‌السلام)، رفتار حضرت با دشمنان است.این بحث، به دشمن‏شناسى  و نیز شیوه درست‏ برخورد با دشمن مى ‏پردازد.جا دارد که سؤال شود؛دشمنان حضرت چه کسانی بودند؟

امام على(علیه‌السلام) با دشمنانى مواجه بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله)با این نوع دشمن مواجه نبود. پیامبر با كسانى مقابله كرد كه با گفتار و رفتار خود زنده باد بت!! مى‏گفتند اما امام على(علیه‌السلام) با كسانى رو به رو بود كه سابقه‏درخشانى در خدمت‏به اسلام داشتند! اهل عبادت و قرآن و شب‏زنده‏دارى بودند  با این همه از روح مكتب بى‏خبر بوده و همین‏امور، زمینه‏ساز مقابله آنان با حكومت عدالت‏گستر مولا على(علیه‌السلام)شد. امام على(علیه‌السلام) در حقیقت‏با نفاق پنهان مواجه بود و پرواضح است‏كه برخورد با این دشمن به مراتب سخت‏تر از برخورد با كفر آشكاراست. بر این اساس ؛ امام على(علیه‌السلام) برخورد با دشمنانى این‏چنین را از مفاخر خود برمى‏شمرد و می فرمود: « ایها الناس فانى فقات عین‏الفتنه و لم یكن لیجترى‏ء علیها احد غیرى بعد ان ماج غیهبها واشتد كلبها» [1] مردم!! این من بودم كه چشم فتنه را درآوردم و كسى‏جز من جرأت بر آن نداشت‏بعد از آن كه امواج فتنه همه جا گسترده بود و هارى آن فزونى یافته بود.»

حكومت ‏-حدودا- پنج‏ساله امیر مؤمنان على(علیه‌السلام) با سه جریان مخالف مواجه بود:

1-  جاه‏طلبان و مقام‏پرستانی  كه در خط مقدم بیعت‏كنندگان بامولا على(علیه‌السلام) بودند و امید آن داشتند كه از این راه بتوانند به‏دنیایى آباد و مقام و ریاستى كه در پى آن بودند برسند، اما پس‏از آن كه امام على(علیه‌السلام) به حكومت رسید و ارزش‏هاى الهى را به جاى‏ارزش‏هاى پوسیده جاهلى نهاد، از حكومت‏حضرتش مأیوس شده و شروع‏به مخالفت‏با آن نموده و علیه حكومت اسلامى امام على(علیه‌السلام) شورش‏كردند. نام این گروه در تاریخ اسلام «ناكثین‏» یا همان پیمان‏شكنان‏مى‏باشد.

2-  ظالمانى كه از حكومت پیشین بهره‏ مند شده و دزدى‏ و غارت‏گرى‏ مى‏نمودند و از این راه اموال فراوانى به دست آورده ‏بودند و اینک  با سر كار آمدن حكومت عدل پرور علی (علیه‌السلام) مجالی برای  غارت‏گرى‏ و فساد نمی ماند و از طرفی دیگر  به شدت با ستم آنان مبارزه می شد. که این گروه در تاریخ‏اسلام به« قاسطین‏»معروفند. «قسط‏» هم به معناى عدالت و هم به‏معناى ظلم و عدول از حق آمده است. راغب در مفردات مى‏گوید:«قسط به معنى سهم و نصیب است و هرگاه سهم و نصیب دیگرى گرفته ‏شود باز به آن  قسط گفته مى‏شود که مصداق بارز ظلم است.

سست‏ترین دشمنان كسى است كه عداوتش را آشكار ساخته‏است.» و از طرفی «من اظهر عداوته قل كیده آن كس كه دشمنى‏اش را اظهاركرده توطئه و مكرش كم است.» و خطرناك‏ترین دشمن دشمنى است كه‏دشمنى‏اش را پنهان مى‏كند همان گونه كه قرآن كریم نامش را نفاق‏گذارده است

3- كوته ‏فكران و متحجرانى كه فقط ظاهرى از دین را دیده بودند حقیقت آن را نفهمیده بودند و به شدت بر عقیده باطل خود استوار بودند. اینان نیز سر شورش با حكومت مولا على(علیه‌السلام)برآوردند. نام این گروه «مارقین‏» است و نام دیگرشان خوارج‏كه بعد از داستان حكمیت ، در صفین بر ضد امام برخاستند و پرچم‏مخالفت را برافراشتند. این واژه، از ماده «مروق‏» به معناى‏پرش تیر از كمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى به‏خاطر تحجر و نادانى و خودخواهى از مفاهیم اسلامى و تعلیمات آن‏به دور افتادند. این سه جریان مخالف را پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) در سخنان خود به‏صراحت پیش‏بینى فرموده بود؛ ابو ایوب انصارى می گوید:

امر رسول‏الله(صلی الله علیه و آله) على بن ابى طالب(علیه‌السلام) بقتال الناكثین و القاسطین‏و المارقین

پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیه‌السلام) دستور داد كه با سه گروه‏ناكثین و قاسطین و مارقین پیكار كند. خود حضرت نیز در خطبه‏شقشقیه با همین نام مخالفین خود را نام برده است: «فلما نهضت‏بالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون...» هنگامى كه قیام‏ به امر خلافت كردم جمعى پیمان خود را شكستند و گروهى به‏ بهانه‏اى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند.»

تحلیل و بررسى‏عملكرد این سه جریان مخالف و موضع امام على(علیه‌السلام) در برابر آنها نقش ارزنده‏اى در آگاهى امت اسلامى ما از جریان‏هاى مخالف نظام و نیز الهام‏بخش نحوه برخورد با آنان خواهد بود. به یارى خداوند، بر آنیم كه به تحلیل این سه جریان مخالف ازدیدگاه مولا على(علیه السلام)بپردازیم. در این جا به عنوان مدخل، بحثى پیرامون دشمن‏شناسى از دیدگاه مولى تقدیم مى‏داریم.

دشمن

دشمن‏شناسى

از اساسى‏ترین شرایط موفقیت در تمامى عرصه‏ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعى، آدمى تا آن جا كه دشمن را بشناسد و در دفع آن‏ بكوشید به موفقیت دست‏یافته است، ولى همین انسان ضربه‏هاى‏فراوانى از دشمن ناشناخته خود خورده است.زیرا عدم شناخت موجب مجهز نشدن انسان به لوازمات دفاع و یا مقابله است که پیامدهای ناگواری به همراه می آورد. عنوان نمونه‏ ؛انسان از زمانى كه دشمنى به نام میكرب را شناخت‏ به آسانى ‏توانست در پى دفع آن برآید و هم او چون نتوانسته است‏ عامل بیماری و شیوه پیشگیری سرطان را بشناسد هر روز قربانى‏هاى فراوانى در این راه مى‏دهد. در عرصه مسائل سیاسى و اجتماعى نیز شناخت دشمن نقش مهم و كلیدى دارد. به همین علت است كه بخش عظیمى از آیات قرآن  به معرفى دشمن  می پردازد؛ معرفى شیطان، دشمنان انبیاء، كفار، مشركان‏و منافقان و... در روایتى از پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم:«الا و ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه»

آگاه باشید عاقل‏ترین مردم كسى است كه خدایش را بشناسد و از او پیروى كند و دشمنش را نیز بشناسد و آن گاه نافرمانیش كند. و در حدیثى دیگر از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) آمده است: مردم اگر ده چیز را مى‏شناختند سعادت دنیا و آخرتشان تأمین‏ مى‏شد :یكى از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش مى‏باشد. امام على(علیه‌السلام) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش مى‏داند و می فرماید:«و اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه و لن‏تاخذوا بمیثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسكوا به‏حتى تعرفوا الذى نبذه...[2] و بدانید كه رشد نمى‏یابید مگر كه‏رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به كتاب خدا چنگ نمى‏زنید،مگر كه فرو فكننده آن را چنان كه باید شناخته باشید.» و نیز خود حضرت بخش عظیمى از تلاش خویش را در دوره حكومت‏به افشاگرى چهره‏دشمنان خود پرداخت  است .

اقسام دشمن

از سخنان حضرت استفاده مى‏شود كه دشمن بر دو نوع است و نیازمند به دو نوع برخورد مى‏باشد:

1-دشمن آشكار

2-دشمن پنهان.

از دیدگاه امام(علیه السلام) كم ‏خطرترین دشمن، دشمنى است كه دشمنى خود را آشكار كرده است:

حضرت فرمود:

«اوهن الاعداء كیدا من اظهرعداوته» [3] ؛ سست‏ترین دشمنان كسى است كه عداوتش را آشكار ساخته‏است.» و از طرفی «من اظهر عداوته قل كیده آن كس كه دشمنى‏اش را اظهاركرده توطئه و مكرش كم است.» و خطرناك‏ترین دشمن دشمنى است كه‏دشمنى‏اش را پنهان مى‏كند همان گونه كه قرآن كریم نامش را نفاق‏گذارده است. امام على(علیه‌السلام) در این زمینه مى‏فرماید:

به خدا سوگند من‏هم چون كفتار نیستم كه با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه‏اش‏به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنى كه در كمین او ست‏غافلگیرش كند

شر الاعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مكیده [4]

بدترین دشمنان كسى‏است كه عمیق‏تر بوده و بیش‏تر كیدش را مخفى مى‏دارد. » در سخنى‏دیگر فرمود:

اكبر الاعداء اخفاهم مكیده

بزرگ‏ترین دشمنان‏كسانى‏اند كه حیله خود را بیشتر پنهان مى‏دارند. » این دشمنى‏ خطرناك‏ترین دشمنى‏ها است، و بدترین ضربه به مكتب از ناحیه‏ چنین افرادی  بوده است. امام على(علیه‌السلام) در این زمینه مى‏فرماید: «انما اتاك بالحدیث اربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافق‏مظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتاثم و لا یتحرج یكذب على رسول‏الله صلى الله علیه و آله و سلم متعمدا فلو علم الناس انه‏منافق كاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله و لكنهم قالوا صاحب‏رسول الله(صلی الله علیه و آله) رآه و سمع منه و لقف عنه فیاخذون بقوله[5] افرادى‏كه نقل حدیث مى‏كنند، چهار دسته‏اند و پنجمى نخواهد داشت: نخست‏منافقى كه اظهار اسلام مى‏كند، نقاب اسلام را به چهره زده نه از گناه باكى دارد و نه از آن دورى مى‏كند و عمدا به پیامبر(صلی الله علیه و آله)دروغ مى‏بندد. اگر مردم مى‏دانستند كه این شخص منافق و دروغ‏گواست از او قبول نمى‏كردند و تصدیقش نمى‏نمودند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند مى‏گویند وى صحابه رسول خدا است‏ و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دیده و از او حدیث‏شنیده و مطالب را از او دریافت‏كرده است‏ به همین دلیل به گفته‏اش ترتیب اثر مى‏دهند.

دشمن

هشیارى در برابر دشمن

از نكاتى كه امام على(علیه‌السلام) در رابطه با دشمن بر آن تأكید داردآن است كه باید پیوسته هشیارى در برابر دشمن را حفظ كرد و هرگز نباید دشمن را كوچک شمرد: حضرت فرمود:«لا تستصغرن عدوا وان ضعف[6] هرگز دشمن را كوچک مشمار، هر چند ضعیف باشد.»

دانى كه چه گفت زال با رستم   
                                        گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

در جای دیگر فرمود: «لا تامن عدوا و ان شكر [7] از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاس‏گزارى مى‏كند.» باید پیوسته دشمن را زیر نظرداشت كه اگر لحظه‏اى غفلت صورت گیرد، چه بسا ضربه‏هاى آسیب‏ناپذیرى از ناحیه دشمن وارد شود امام على(علیه‌السلام) فرمود: «من نام عن عدوه، انبهته المكائد[8] كسى كه از دشمن غفلت كند،حیله‏ها و كیدهاى دشمن بیدارش خواهد ساخت.» حضرت در عهدنامه‏ مالک اشتر بعد از آن كه مالک را سفارش به پذیرش صلح شرافت‏مندانه مى‏كندمى‏فرماید: «و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه فان العدوربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلك حسن الظن زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا كه دشمن‏گاهى نزدیک مى‏شود كه غافلگیر سازد.بنابراین دوراندیشى را به كار گیر و در این موارد خوش‏بینى را متهم كن!»

و حضرت یکی  از ویژگى‏هاى خویش را، همین هشیارى در برابر دشمن مى‏داند و مى‏فرماید:«و الله لا اكون كالضبع تنام على طول‏اللدم حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصده[9]؛ به خدا سوگند من‏هم چون كفتار نیستم كه با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه‏اش‏به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنى كه در كمین او ست‏غافلگیرش كند (من غافلگیر نمى‏شوم).»  سخن مولا(علیه‌السلام) ضرب المثلى‏است پیرامون ساده‏لوحى و آن این است: كفتار حیوان ابلهى است و به آسانى مى‏توان آن را شكار كرد به این ترتیب كه صیاد آهسته‏ با کف پاى خود یا قطعه سنگ یا چوب دستى به در لانه كفتار مى‏زند و او به خواب مى‏رود سپس او را به راحتى صید مى‏كند.

از نكاتى كه امام على(علیه‌السلام) در رابطه با دشمن بر آن تاكید داردآن است كه باید پیوسته هشیارى در برابر دشمن را حفظ كرد وهرگز نباید دشمن را كوچك شمرد: حضرت فرمود: لا تستصغرن عدوا وان ضعف هرگز دشمن را كوچك مشمار، هرچند ضعیف باشد

حضرت(علیه‌السلام) در برابر پیشنهادی که دیگران درباره عدم تعقیب طلحه و زبیر دادند، این سخن را فرمود - و به حق پیشنهاد فوق بسیار ساده‏لوحانه بود- چراكه نقشه این بود كه آنها بصره و سپس كوفه را در اختیار خود بگیرند و معاویه با آنها بیعت كند و در شام از مردم نیز براى‏آنان بیعت ‏بگیرد و به این ترتیب بخش‏هاى عمده جهان اسلام در اختیار جاه‏طلبان پیمان‏شكن قرار گیرد و تنها مدینه در دست‏ امام على(علیه‌السلام) بماند.

امام على(علیه‌السلام) با آگاهى كامل از این توطئه به سرعت ابتكار عمل‏ را در دست گرفت و نخستین توطئه و تلاش جدایى‏ طلبان را در نطفه‏ خاموش ساخت و به آسانى بصره و كوفه و تمام عراق را نجات داد. این سخن امام على(علیه‌السلام) درس  و عبرتی است ‏به همه زمامداران و مسؤلان‏ كشورهاى اسلامى كه براى مقابله با خطرات دشمن گاه روزها، بلكه‏ساعت‏ها و لحظه‏ها نیز در سرنوشت‏ بلاد مسلمین مؤثر است و نباید فرصت را به سادگى ازدست ‏بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سست عافیت طلبان گردند. امام(علیه‌السلام) افرادى كه این لحظات حساس را از دست مى‏دهند به كفتار تشبیه ‏كرده است. این تشبیه از چند جهت قابل توجه است :

كفتار حضور دشمن را احساس مى‏كند، ولى با زمزمه‏هاى او به‏ خواب مى‏رود خوابى كه منتهى به اسارت و مرگ او مى‏شود.

كفتار در خانه و لانه خود شكار مى‏شود.

كفتار حتى بدون كم‏ترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مى‏گردد و به دام مى‏افتد.

كسانى كه فرصت‏هاى زودگذر را با خوش‏باورى‏ها یا ضعف و سستى یا تردید و تأمل از دست مى‏دهند، هم چون كفتارند، به خواب مى‏روند و در خانه و لانه خود به دام مى‏افتند و مقاومتى نشان نمى‏دهند.این سخن بدان معنى نیست كه بى‏مطالعه یا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب كار اقدام كنند، بلكه باید با مشاورانى شجاع‏ و هوشیار مسائل را بررسى كرده و پیش از فوت وقت اقدام نمایند.

پی نوشت:

1-نهج البلاغه،خطبه شقشقیه

2-همان

4،3-غررالحکم

5-نهج البلاغه ،خطبه 201

6-غررالحکم

7-همان

8-همان

9- نهج البلاغه ،عهدنامه نامه مالک اشتر

مهناز وکیلی

بخش نهج البلاغه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.