تبیان، دستیار زندگی
در روزهای جشنواره وقتی از سالن بیرون می‌آمدم، پنج تجربه متفاوت داشتم. گروه اول فیلم‌هایی بودند که از‌‌ همان مواجهه اول بد به نظر می‌رسیدند و معلوم بود باید با چه مکافاتی آن‌ها را تحمل کنم و چه تجربه عذاب آوری را پشت سر بگذارم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فجر سی ام ،روایتی دیگر


در روزهای جشنواره وقتی از سالن بیرون می‌آمدم، پنج تجربه متفاوت داشتم. گروه اول فیلم‌هایی بودند که از‌‌ همان مواجهه اول بد به نظر می‌رسیدند و معلوم بود باید با چه مکافاتی آن‌ها را تحمل کنم و چه تجربه عذاب آوری را پشت سر بگذارم.


فجر سی ام ،روایتی دیگر

بنابراین رابطه‌ای که با این‌جور فیلم‌ها شکل می‌گرفت، یک رابطه مرده، عقیم و تلف شده بود که آدم ترجیح می‌داد‌‌ همان دم در خروجی سالن، خاطره فیلم‌ها را در همانجا باقی بگذارد و بعد بیرون بیاید و به خیانتی که به آدم شده، دیگر فکر نکند و الان هم ترجیح می‌دهم اسمشان را نیاورم و بگذارم در‌‌ همان لیست سیاه بمانند.

گروه دوم فیلم‌هایی بودند که از آن‌ها انتظار زیادی نداشتم و از اول حدس می‌زدم که قرار نیست با اثر غافلگیرکننده و حیرت‌انگیز روبرو شوم. در نتیجه یا در‌‌ همان حد و اندازه‌ای که فکر می‌کردم ظاهر می‌شدند و یا اندکی کمتر از چیزی که پیش‌بینی کرده بودم.

پس رابطه شکل گرفته هم چیزی در حد یک رابطه خنثی، بی‌تفاوت و معمولی بود که نشان می‌داد دیدن یا ندیدن فیلم‌ها زیاد فرقی با هم ندارد و فیلم‌ها زود‌تر از آنچه به نظر می‌رسد، از یاد می‌روند. فیلم‌هایی مثل «سلام بر فرشتگان»، «تلفن همراه رئیس جمهور»، «گیرنده»، «اکباتان»، «در انتظار معجزه»، «یک سطر واقعیت»، «من همسرش هستم»، «آمین خواهیم گفت» و «بیداری».

گروه سوم فیلم‌هایی بودند که احساس می‌کردم فیلم خوبی بوده‌اند اما بعد از فکر کردن، حرف زدن و تحلیل آن به تدریج اشتیاق اولیه زائل می‌شد و حس سرخوردگی بجایش می‌نشست و به این نتیجه می‌رسیدم که آن‌ها نیز فاصله زیادی تا یک فیلم کامل و به یادماندنی دارند.

رابطه با این فیلم‌ها نیز یک رابطه نارس، ناقص و ناکام بود که بیشتر یک جور حس دلشکستگی و ناامیدی را تداعی می‌کرد و آدم دلش می‌سوخت که باید با یک احساس نیمه تمام و ترک خورده از فیلم جدا شود. فیلم‌هایی مثل «خرس»، «یه عاشقانه ساده»، «پل چوبی»، «بی‌خود و بی‌جهت»، «خوابم می‌آد»، «یک روز دیگر»، «تهران1500»، «میگرن» و «نارنجی‌پوش».

گروه چهارم فیلم‌های بودند که هرچند استانداردهای کافی برای یک فیلم خوب را داشتند و به سر و شکل کامل‌تری نسبت به گروه قبل دست یافته بودند، اما فاقد آن حس و حالی بودند که بتوانند دست دوستی به آدم بدهند و به دنیای شخصی‌ام راه بیابند.

ارتباط با اینجور فیلم‌ها رابطه‌ای توام با احترام و تحسین بودکه هرچند نتوانستند به فیلم‌های مورد علاقه‌ام در جشنواره راه یابند، اما نمی‌توان صداقت و اصالت جاری در آن‌ها را انکار کرد و از آن‌ها به نیکی یاد نکرد. دو فیلم «بوسیدن روی ماه» و «ملکه» در این گروه جای می‌گیرد.

فیلم‌هایی مثل «پذیرایی ساده«، «پله آخر»، «برف روی کاج‌ها» و «زندگی خصوصی آقا و خانم میم». مخصوصا دو فیلم مانی حقیقی و علی مصفا که بزرگ‌ترین دلخوشی من از جشنواره امسال بودند و هرچه بیشتر از آن می‌گذرد، برایم عزیز‌تر می‌شوند و جایگاه خاص‌تری می‌یابند.

فقط چند فیلم بود که نه فقط موقع تماشای آن مدام احساس می‌کردم در حال دیدن یک فیلم درجه یک هستم، بلکه هر چه بیشتر به آن فکر می‌کردم و درباره‌اش حرف می‌زدم، بیشتر مطمئن می‌شدم که با چه فیلم خوبی طرفم و چه لذتی از آن برده‌ام.

این فیلم‌ها آثاری بودند که بعد از تمام شدنشان، تازه شروع می‌شدند و اجازه نمی‌دادند که آدم یکباره از آن‌ها جدا شود و ارتباطش را قطع کند. بلکه حتی وقتی از آن محیط شلوغ جشنواره به خلوت خانه‌ام بازمی گشتم و چشم‌هایم را می‌بستم و می‌خوابیدم، سر و کله فیلم‌ها در خواب و رویا‌هایم پیدا می‌شد و می‌فهمیدم که هنوز آن خلسه افیونی فیلم‌ها از سرم نپریده است.

فیلم‌هایی مثل «پذیرایی ساده«، «پله آخر»، «برف روی کاج‌ها» و «زندگی خصوصی آقا و خانم میم». مخصوصا دو فیلم مانی حقیقی و علی مصفا که بزرگ‌ترین دلخوشی من از جشنواره امسال بودند و هرچه بیشتر از آن می‌گذرد، برایم عزیز‌تر می‌شوند و جایگاه خاص‌تری می‌یابند.

(البته در میان فیلم‌های مطرح جشنواره، «روزهای زندگی»، «ضدگلوله»، «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه»، «بغض»، «آزمایشگاه» و «گشت ارشاد» را ندیدم.)

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:خبرآنلاین / نزهت بادی