تبیان، دستیار زندگی

پدر شعر تصوف و عرفان

سنایی با نام کامل حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی در قرن پنجم در شهر غزنین به دنیا آمد. سنایی پس از آن که با ادب و هنر پارسی آشنا شد و فنون سخن و شعر را آموخت مانند بسیاری از هم عصران خود به دربار غزنویان رفت.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مینا بای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

پدر شعر تصوف و عرفان

 

در شعر شاعران پارسی گو در پس شعر های مختلف و متنوع ، حکیم سنایی ، قالب ، مفاهیم و مضامین را بکلی متحول ساخت ، و موتور حرکت شعر را از زمین  بسوی آسمان پرواز داد، و الحق در این روش و منش پیشگام شعر تصوف و مقدمه  عرفانی بوده است و بس .

حکیم سنایی  بار القائی ، ترکیب زمینی  واژگان های قبلی شعر های شاعران گذشته را رها نموده ، و به جستجو سایر واژگانی بر آمد، که قدرت پرواز بر آسمان ادب پارسی را داشته باشد،  گرچه بیم آن میرفت، که در اوج گرفتن از سطح زمین  و مادیات متعلق به آن ، در  آسمان ادب  پارسی  شعرش  دچار خدشه و آسیب گردد ،اما به لطف الهی  او با مهارت و تسلط  به قدرت پرواز بر آسمان و تکیه بیشتر بر مفاهیم  و مضامین  قرآنی  و روایت اسلامی موفق شده ، کلماتی که چند قرن در سطح   زمین کاملا   ته نشین شده بودند ، را با مهندسی  نحوه چیدمان و خالی نمودن آنان ،از بار القائی جهان مادیت به پروازی فراتر از کره خاکی اوج دهد، و  سفینه شعر او، در مدار منطقی عرفان و تصوف به گردش در آید، و سپس شیخ عطار با الگوسازی از این حکیم خردمند ،  این شیوه شعری  را تکامل داد، جناب حافظ در قرون بعدی شیوه شعر او را زیباتر و تحسین برانگیز تر نمودند ، گرچه  در تحول ، حرکات و  چرخش  شعری در جهت تغییر مسیر زمینی به مقصدآسمانی در اشعار جناب ناصرخسرو ، شیخ ابوسعیدابوالخیر که اشعار صوفیانه دارد نیز   قابل رویت است، شیخ ابو سعید ابوالخیر  خود   ارادت خاصی به دو بزرگ قبیله عرفان و تصوف  بایزد بسطامی و حلاج  داشته و این تحولات و تغییرات در شیوه شعر عرفان وتصوف  یک شبه رخ نداده است.

کاری که حکیم سنایی در عنصر شعر ایجاد نمود، ابداع  ، خلاقیت  محسوب می شود، و آن  این بود که  کلمات  شعر او به دنبال  جایگاه و خواستگاه مادی نام و نان نباشند، شعرش با مرکب اخلاقی و با روح خودسازی و خودباوری  شروع شد، ، و حکیم   کم کم سمت و سوق  شعر را چنان ساخت، که از مبدا زمینی به مقصد آسمانی  تغییر مسیر دهد، چرا که در قبل  از او اکثر دیوان اشعار شاعران معمولا  مبدا و مقصد شعرشان  هر دو سمت و سوی کاملا زمینی داشت، مدح ملوک و معشوقه  زمینی ،محور اصلی  اشعار بود،  و عملا شاهکاری عظیم جناب سنایی ابداع نمودند،  اول اینکه باور های خود را درگرگون نمود،  و این باور را به کلمات خود القاء نموده، و سپس  به جامعه خود و شاعران بعدخود این روش ومنش را القاء و الگو برای سایرین شدند،  افتخار شعر به شیوه تصوف و عرفانی  در این است ، که  شاعران پارسی گو   منبعد به دنبال می و معشوق از جنس زمینی و عاریتی  نباشند، و می آنان طهوری و معشوق آنان آسمانی و پاکیزه از تمام آلایش ها می شود،  و جایگاهش از باغات و ییلاقات  زیبای زمینی  به سوی بهشت برین خرم  خداوندی است ، که خداوند در قرآن وعده فرمودند قطعا این فرهنگ سازی در شیوه شعر پارسی یک شبه حاصل نشده، و شعر پارسی ادبستان علم و تقوی ،تزکیه  و تهذیب  و تعهد شعری است 

غم خوردن این جهان فانی هوس است             از هستی ما به نیستی یک نفس است

نیکویی کن اگر ترا دسترس است                  کین عالم، یادگار بسیار کس است

در ابیات بالا کاملا مشهود است، که شاعر قصد دارد، شیوه سرایش شعر را در هدف و سمت سوق زمینی به سوی آسمانی پرواز دهد، و کاری بس سخت و دشوار است،  لذا شاعر تلاش می کند، ابتدا با شعر اخلاقی و سپس اینکه اساسا جهان مادی ارزش غم و غضه خوردن ندارد، و این یک فلسفه در نگرش شاعر پدید آمده ، و شاعر بایست به نحوی هنرمندانه و شاعرانه  این شیوه را به جامعه شعری و دوستداران شعر اهداء کند که شعر او از آسیب  پوسیدگی در امان باشد

منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا                 زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا

شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه                شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا

*********

با جاهلان اگرچه به صورت برابرم                  فرقی بود هرآینه آخر میان ما

آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز               از دوستان مذلت و از دشمنان جفا

افتخار شعر، به شیوه تصوف و عرفانی در این است ، که شاعران پارسی گو ، منبعد به دنبال می و معشوق از جنس زمینی و عاریتی نباشند، و می ، آنان طهوری و معشوق آنان آسمانی و پاکیزه از تمام آلایش ها می شود و جایگاهش از باغات و ییلاقات زیبای زمینی به سوی بهشت برین ،خرم خداوندی است که در قرآن وعده فرموده.

با ما به زبانی و به دل با دگرانی                       هم دوست‏تر از من نبود هر که گزینی

من بر سر صلحم تو چرا بر سر جنگی؟                من بر مهرم تو چرا بر سر کینی؟

همانگونه که در ابیات بالا مشاهده می شود، حکیم سنایی در شعرش تلاش می کند تا ابتدا اخلاقیات را در شعرش زنده نماید ، لذا به انتقاد و نکوهش از پلیدی ها و ضداخلاقی ها  که در شان و  مقام  و منزلت، آدمی نیست، اشاره می نماید، و  آرام ،آرام به جامعه و شاعران بعد خود می فهماند، که  به دنبال کسب مکارم اخلاقی و فضایل انسانی باشند، وقتی که زمینه رشد و نمو مهیا شده ، شعرش با مضامین تصوف و مطالب عرفانی در هم می آمیزد، البته  در شیوه  شعرش سعی می نماید، که اوج ناگهانی و بدون آمادگی و مقدمه نداشته باشد.    

تا این دل من همیشه عشق اندیش است           هر روز مرا تازه بلایی پیش است

عیبم مکنید اگر دل من ریش است                  کز عشق مراد خانه‌ی ویران بیش است

هنر بزرگ حکیم سنایی این است، که شعر  را از وصف یار  و طبیعت وجمال جهان عادی با مطالعه  قرآنی و فلسفه وجودی تلاش می کند، شعرش در خدمت  احدیت و ربوبیت را جایگزین مطالب قبلی در شعر شاعران نماید، و این نیازمند نحوه  دقت اوست، تا شعرش طرد و منسوخ و متروک و مهجور نشود.

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راهنمائی

همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزائی

تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری

احد بی‌زن و جفتی، ملک کامروایی

نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت

 

هدف شاعر در سرایش شعر کاملا مشهود است دیگر دلبستکی تعریف و تحسین و تملق و صله وجایزه و انعام نیست معبود معشوق شوق و کشش  او خداست

تو جلیل الجبروتی،‌ تو نصیر الامرایی

تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی

تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی

بری از رنج و گدازی، بری از درد ونیازی

بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرائی

بری از خوردن و خفتن،‌بری از شرک و شبیهی

بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطائی

نتوان وصف تو گفتن که در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبود خلق و تو باشی

نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فزایی

همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی

همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی

همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی

همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی

احدٌ لیس کمثله، صمدٌ لیس له ضدّ

لِمَنْ المُلک تو گویی که مرآن را تو سزایی

لب و دندان «سنائی» همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

قطعا شیوه شعری که برای تکریم  و تعظیم  و بزرگداشت آیین محمدی (ص) و  توحید و یگانه پرستی است، جاودانه خواهد ماند، سنایی سعی نموده ،یک دوره فلسفه ، منطق ،عرفان نظری و عملی و اخلاقیات  را به زبان بسیار ساده و در خور فهم همگان ارائه دهد،  و الحق او به این شیوایی شیوه  شعر که شهد قرآنی به آن  آمیخته ،  موفق نیز  شده، شعرش، بسیار ظاهر،  ساده و بی پپرایه  دارد ،نماد های خاص او در شعر همان   نماد خداپرستی و یکرنگی،توحید  و فلسفه  واجب الوجود، ممکن الوجود  است.

 مولوی در مقام ومنزلت حکیم سنایی و شیخ عطار در جایگاه شیوه شعر عرفانی وتصوف می فرماید:

عطار روح بود و سنایی دوچشم او       ما از پی سنایی و عطار آمدیم


 

شهرام ابهری

بخش ادبیات تبیان