دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید
مرکز یادگیری سایت تبیان ضمن شاد باش این ایام فرخنده، مطالبی تهیه نموده، که امید است مورد استفاده قرار گیرد.
نفس عشق تا فراسوى افقها، ترنم شادى را زمزمه كرد.
خاك، بوى افلاك گرفت.
طراوت از در و دیوار بارید.
واژگان بلبلان بوى عشق گرفتند.
دلها وسعت یافت.
عشق و ایمان، شفافتر شدند.
نسیم بر تن نهالكها دوید.
آفتاب به تبرّك، دستى بر سر شانه شاخهها كشید.
بارانى از طراوت بارید.
باران،باران،
دوباره باران، باران
باران، بهار،
باران، باران
گلها چهره بر چهره ساییدند.
در اجتماع سر شاخههاى درختان و بلبلكان نغمه سرسبزى نواخته شد...
نَفَس هر چیز و همه چیز سبز شد و
«بهار» آمد.
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
هان، اى بهار! دلهاى همگان را با نفسهاى خود سبزِ سبز كن.
هان، اى بهار! گامهایت بر زمین و زمان مبارك باد!
یک دشت شقایق وحشی، یک دست سبزه نورسته، هزار فرسنگ شکوفه، محصولِ بازوانِ توانای طبیعت است.
اینک حیاتِ وحشی و نا آرام، رامِ نگاه خورشید است.
زبان چلچلهها، زبانِ گلها، زبان خاک، همه یکی است.
زبان گنجشکان یعنی،بهار. برگ . بهار
زبان گنجشکان یعنی، نسیم .عطر . نسیم
کودکان، پا برهنه میدوند.
به شاخهها میآویزند و آوازِ شوق سر میدهند.
و زمین میشکفد و خوشههای سبزِ طراوت را به باغ چشمها هدیه میکند.
نسیم میوزد و بالیدن زندگی را از ژرفای خاک نظاره میکند.
و آب میخروشد و از جویِ سبزِ بهار، جاری میشود.
از بطنِ خاک، هستی میجوشد. در برگ برگِ درخت، حیات جریان دارد.
و زندگی جاری است،
چون چشمههای درگذر.
آسمان، حریری است از لطافت، احساسِ شکنندهای است از باران.
و باران میبارد؛ به رنگ صبح، روی فرشی از چمن و زمین سبز میشود و قصیده بلند آفرینش تکرار میشود.
بویِ تازه باران، بیهیچ وقفهای میپیچد و جویبار، بیهیچ واهمهای میجوشد.
در هیچ روزی از سال، زندگی، هستیاش را چنین صادقانه وقف زمین نکرده و هیچ یک از روزهای سال، به این زیبایی و طراوت نبوده است.
دستِ خیس باران، هنوز بر شانههای سبز زمین است. خاک، پر از زندگی است. جوانههای مکرّر تکامل از تنِ زمین روییده. خواب، چشمانم را پر کرده است.
از این همه شکستن بیدرنگ سکوت، از این همه طراوت باید بگویم و بنویسم که خدا در تمام این لحظهها جاری است.
بهار، جوانه زدن درختان و رستن گیاه از دل خاک فسرده و همه مظاهر تازگی و طراوت زمین ، کشتزار ، بستان و باغ مورد توجه نازک خیالان و گوهر تراشان سخن بوده و در وصف کوچکترین تغییر و تحول باغ ، بستان و چمنزارها ، سروده های دلنشین و روح نواز به ترنم آورده اند.
باد نوروز و نسیم بهاری، برای همگان روح نواز و
طراوت بهاری برای همه، جان پرور و نشاط آنگیز است.
شور زندگی، سر زندگی،
کمان قوس قزح،
گوشواره های آویخته بر شاخه ها،
نوازش سحاب بر روی گل ها ، نقاشی ابر در عرصه آسمان ،
خنده باغ بعد از گریستن ابر ،
جام بر کف گرفتن لاله ها ، برشدن آواز کبک در کوه و کمر ،
گریستن ابر و خندیدن گل ها ، مداوای زخم های دی و بهمن زمین با باد بهاری ،
ستاره بارن شدن زمین چون آسمان ،چرخ زدن و رقص شکوفه ها
آشکار شدن رازهایی که در زمین و در خاک پنهان شده بود ،
خرمی گل چون روی دوستان،
شستن غم دل چون تازه شدن گل در بستان ، دیدن نقد بهشت و عیان شدنش در این جهان ،
کاری که نسیم ملایم در سحرگاهان در طبعیت با جان سودا زده می کند...
همه و همه
زبان زندگی، جمله های جاری،
جشن طبیعت ست