تبیان، دستیار زندگی
خاك، بوى افلاك گرفت. طراوت از در و دیوار بارید. واژگان بلبلان بوى پونه و نعنا گرفتند. دل‏ها وسعت یافت. چشم‏ها، چشمه‏سار سرور شد. عشق و ایمان، شفاف‏تر شدند. نسیم بر تن نهالك‏ها دوید. شبنم، شادمانه چهره گل‏ها را شُست...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : یگانه داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

فرا رسیدن بهار و ایام مبارک عید نوروز، با توجه به رسالت خطیر تعلیم و تربیت و به بهانه ی تحول طبیعت همگان را به بازنگری در احوال خویش رهنمون سازیم.

 مرکز یادگیری سایت تبیان ضمن شاد باش این ایام فرخنده، مطالبی تهیه نموده، که امید است مورد استفاده قرار گیرد.

نفس عشق تا فراسوى افق‏ها، ترنم شادى را زمزمه كرد.

خاك، بوى افلاك گرفت.

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

طراوت از در و دیوار بارید.

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

واژگان بلبلان بوى عشق گرفتند.

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

دل‏ها وسعت یافت.

عشق و ایمان، شفاف‏تر شدند.

نسیم بر تن نهالك‏ها دوید.

آفتاب به تبرّك، دستى بر سر شانه شاخه‏ها كشید.

سروها به آفتاب سلام گفتند.

بارانى از طراوت بارید.

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

باران،باران،

دوباره باران، باران

باران، بهار،

باران، باران

گل‏ها چهره بر چهره ساییدند.

در اجتماع سر شاخه‏هاى درختان و بلبلكان نغمه سرسبزى نواخته شد...

نَفَس هر چیز و همه چیز سبز شد و

«بهار» آمد.

          رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

هان، اى بهار! دل‏هاى همگان را با نفس‏هاى خود سبزِ سبز كن.

هان، اى بهار! گام‏هایت بر زمین و زمان مبارك باد!

یک دشت شقایق وحشی، یک دست سبزه نورسته، هزار فرسنگ شکوفه، محصولِ بازوانِ توانای طبیعت است.

اینک حیاتِ وحشی و نا آرام، رامِ نگاه خورشید است.

زبان چلچله‏ها، زبانِ گل‏ها، زبان خاک، همه یکی است.

زبان گنجشکان یعنی،بهار. برگ . بهار

زبان گنجشکان یعنی،  نسیم .عطر . نسیم

کودکان، پا برهنه می‏دوند.

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

به شاخه‏ها می‏آویزند و آوازِ شوق سر می‏دهند.

و زمین می‏شکفد و خوشه‏های سبزِ طراوت را به باغ چشم‏ها هدیه می‏کند.

نسیم می‏وزد و بالیدن زندگی را از ژرفای خاک نظاره می‏کند.

و آب می‏خروشد و از جویِ سبزِ بهار، جاری می‏شود.

از بطنِ خاک، هستی می‏جوشد. در برگ برگِ درخت، حیات جریان دارد.

و زندگی جاری است،

                                                             چون چشمه‏های درگذر.

آسمان، حریری است از لطافت، احساسِ شکننده‏ای است از باران.

و باران می‏بارد؛ به رنگ صبح، روی فرشی از چمن و زمین سبز می‏شود و قصیده بلند آفرینش تکرار می‏شود.

بویِ تازه باران، بی‏هیچ وقفه‏ای می‏پیچد و جویبار، بی‏هیچ واهمه‏ای می‏جوشد.

در هیچ روزی از سال، زندگی، هستی‏اش را چنین صادقانه وقف زمین نکرده و هیچ یک از روزهای سال، به این زیبایی و طراوت نبوده است.

دستِ خیس باران، هنوز بر شانه‏های سبز زمین است. خاک، پر از زندگی است. جوانه‏های مکرّر تکامل از تنِ زمین روییده. خواب، چشمانم را پر کرده است.

از این همه شکستن بی‏درنگ سکوت، از این همه طراوت باید بگویم و بنویسم که خدا در تمام این لحظه‏ها جاری است.

بهار، جوانه زدن درختان و رستن گیاه از دل خاک فسرده و همه مظاهر تازگی و طراوت زمین ، کشتزار ، بستان و باغ مورد توجه نازک خیالان و گوهر تراشان سخن بوده و در وصف کوچکترین تغییر و تحول باغ ، بستان و چمنزارها ، سروده های دلنشین و روح نواز به ترنم آورده اند.

باد نوروز و نسیم بهاری، برای همگان روح نواز و

طراوت بهاری برای همه، جان پرور و نشاط آنگیز است.

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

شور زندگی، سر زندگی،

کمان قوس قزح،

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

گوشواره های آویخته بر شاخه ها،

نوازش سحاب بر روی گل ها ، نقاشی ابر در عرصه آسمان ،

خنده باغ بعد از گریستن ابر ،

جام بر کف گرفتن لاله ها ، برشدن آواز کبک در کوه و کمر ،

گریستن ابر و خندیدن گل ها ، مداوای زخم های دی و بهمن زمین با باد بهاری ،

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

ستاره بارن شدن زمین چون آسمان ،چرخ زدن و رقص شکوفه ها

دی شد و بهمن گذشت، فصل بهاران رسید

آشکار شدن رازهایی که در زمین و در خاک پنهان شده بود ،

خرمی گل چون روی دوستان،

شستن غم دل چون تازه شدن گل در بستان ، دیدن نقد بهشت و عیان شدنش در این جهان ،

کاری که نسیم ملایم در سحرگاهان در طبعیت با جان سودا زده می کند...

همه و همه

زبان زندگی، جمله های جاری،

                                               جشن طبیعت ست


مرکز یادگیری سایت تبیان

تنظیم: یگانه داودی