تبیان، دستیار زندگی
سحر مثل معجزه نیست که واقعیت را عوض کند. معجزه یک حقیقتی‏‎ست که انسان با داشتن آن معجزه می‏‎تواند یک چوبی را واقعا حیوان کند، به صورت اژدها در آورد. یا یک سنگی را می‏‎تواند منشق کند و از آن چشمه‏‎هایی بجوشاند. اما سحر تصرف در متخیّله است. یعنی با یک سلسله
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا پیامبر خدا در میدان مسابقه ترسید؟

سحر مثل معجزه نیست که واقعیت را عوض کند. معجزه یک حقیقتی‏‎ست که انسان با داشتن آن معجزه می‏‎تواند یک چوبی را واقعا حیوان کند، به صورت اژدها در آورد. یا یک سنگی را می‏‎تواند منشق کند و از آن چشمه‏‎هایی بجوشاند. اما سحر تصرف در متخیّله است. یعنی با یک سلسله کارها در خیال بیننده اثر می‏‎کنند. بیننده اگر یک انسان ضعیف باشد، بازار ساحران گرم است. اگر یک انسان متوسط باشد، بازار ساحران آنچنان رونق ندارد. اگر یک انسان قوی باشد که اصلا به او دسترسی ندارند. خیال یک انسان قوی در اختیار سحر ساحران نیست.

***

موسی کلیم سلام الله علیه می‎‏دید که یک سلسله چوب‏‎ها و یک سلسله طناب‏‎هایی را سحره آورده‎اند و این‏‎ها چوبند در حقیقت، نه مار! اما دیگران به صورت مار می‏‎پنداشتند. سحر تصرف در خیال بیننده است، نه تصرف در واقعیت خارج. بر خلاف معجزه که تصرف در واقعیت خارج است. معجزه مستقیما در خود واقع اثر می‏‎کند. فرمود شما وقتی این عصا را انداختی به صورت مار در می‎آید. دوباره وقتی که دست به عصا زدی «سَنُعیدُها سیرَتَهَا الْأُولى» (طه ??). ولی ساحر در خیال بیننده اثر می‏‎گذارد نه در واقع. منتها خیال بیننده در خود بیننده اثر می‏گذارد. آن ترسی که بیننده احساس می‏‎کند، آن فراری که در او پیدا می‏‎شود در اثر خیال اوست. خیال هرچه قوی‏‎تر بود اثرش بیشتر است، هرچه ضعیف‏‎تر بود اثرش کمتر است.

[در جریان اژدها شدن عصای موسی، موسی کلیم] خیال نداشت، لذا نترسید. [در قرآن کریم که می‏‎فرماید «خُذْهَا وَ لَا تخََف‏» (طه ??)] آن لاتخف در اول جریان وحی یابی موسی کلیم بود. او در برابر معجزه ترسید، نه در برابر سحر. یعنی وقتی که اولین بار به کوه طور رفت خدای سبحان فرمود «وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسى، قَالَ هِىَ عَصَاى‏‏» (طه ??و ??)، خدا نفرمود آن چوبی که در دست توست برای چیست؟ گفت این چیست که در دست توست؟ حقش این بود موسی کلیم بگوید هرچه تو بخواهی، تو اگر خواستی این چوب باشد، چوب است، اگر خواستی مار باشد مار است. خدا نفرمود چوبی که در دست توست برای چیست؟ فرمود این چیست که دست توست؟ موسی کلیم عرض کرد «هِىَ عَصَاىَ أَتَوَکَّؤُاْ عَلَیهَْا وَ أَهُشُّ بهَِا عَلىَ‏ غَنَمِى وَ لىِ‏َ فِیهَا مََارِبُ أُخْرَى‏» (طه ??) خدا فرمود اگر چوب است بینداز ببینیم چوب است یا غیر چوب؟ هرچه من بخواهم همان است. وقتی که «… القاها، فَإِذَا هِىَ حَیَّةٌ تَسْعَى‏» (طه ??). اولین بار است در شب تار چوب افتاد و شد اژدها و حقیقتا شد اژدها. خدا فرمود: «لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون‏» (نمل ??) با همین بیان برای همیشه قلب مطهر موسی کلیم را بیمه کرد، دیگر نترسید. مرتب دست می‏زد به سراغ این اژدها و این اژدها به دست موسی کلیم به صورت سیره اولی بر می‏‎گشت. که می‏‎فرمود «خُذْهَا وَ لَا تخََفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولى‏» (طه ??) همیشه چوب می‏‎انداخت اژدها می‏‎شد، دست می‏زد اژدها چوب می‏‎شد. این خصیصه بود.

لذا در میدان مسابقه موسی کلیم از این جهت نترسید. امیرالمؤمنین سلام الله علیه [می‏‎فرمایند:]- در همان اوایل نهج‎البلاغه هست که قبلا هم بحثش گذشت- وقتی در میدان مسابقه این مارها و چوب‏‎ها حرکت کردند، «یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏» (طه ??) موسی کلیم ترسید. اینجا ترسش از این چوب‏‎ها و عصاها و طناب‏‎ها نبود. ترس موسی کلیم این بود که الآن این میدان مبارزه است و میدان مار. این همه هم تماشاچی‏‎ها اطراف میدان نشسته‎اند، دیدند که میدان است و این همه چوب‏‎ها به صورت مار در آمده، این همه طناب‏‎ها به صورت مار در آمده، خوب من هم اگر این عصا را القا کنم به صورت مار در بیاید و این‏ها نتوانند بین سحر ساحران و معجره من فرق بگذارند آن وقت چه کنم؟ بیان حضرت امیر این است که ترس موسی کلیم از جهل مردم بود که مبادا مردم نتوانند بین سحر و معجزه تشخیص بدهند. آن وقت آل‎فرعون بر مردم حکومت کنند. آنگاه خدای سبحان فرمود در یک هم چنین موقعی که دین در خطر است، من معجزه را علنی‏‎تر می‏‎کنم. تو عصا را بینداز من همه آن‏ها را به صورت چوب در می‎آورم. موسی کلیم هم وقتی که عصا را انداخت تماشاچیان دیدند که تنها یک مار است در میدان، بقیه یک مشت سلسله چوب‏‎ها هستند و یک مشت سلسله طناب‏‎ها، افتاده‎اند. این معنای «تَلْقَف‏» است. نه این‏‎ها را بلع کرد، رسوا شدند همه. یعنی وقتی معجزه عرضه شد، همه تماشاچیان دیدند که در میدان مبارزه و مسابقه یک مار است که دارد حرکت می‏‎کند، در کنارش هم چندین قطعه چوب، چندین تکه طناب. خدا فرمود ما این چنین حق را بر باطل پیروز می‏‎کنیم. هرگز موسی کلیم بعد از جریان آن کوه طور نترسید. حالا در این زمینه مطالعه بفرمایید که سحر در خیال اثر می‏گذارد.


شبکه تخصصی قرآن

برگرفته از سخنان استاد آیت الله جوادی آملی