تبیان، دستیار زندگی
هر دوره، هر نسل، هر گروه از روشنفکران، کافکای خاص خود را دارد؛ کافکایی که مثل کی یرکگارد فلسفه می بافد، مثل هایدگر فکر می کند، مثل مارکس جوان بیگانگی را وصف می کند، مثل فروید عقده ادیپ را بررسی می کند، مثل فوکو به مکانیسم قدرت پی می برد یا مثل دریدا تفسیر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفسیر؛ نشان درماندگان در برابر متن


هر دوره، هر نسل، هر گروه از روشنفکران، کافکای خاص خود را دارد؛ کافکایی که مثل کی یرکگارد فلسفه می بافد، مثل هایدگر فکر می کند، مثل مارکس جوان بیگانگی را وصف می کند، مثل فروید عقده ادیپ را بررسی می کند، مثل فوکو به مکانیسم قدرت پی می برد یا مثل دریدا تفسیر متافیزیکی را ویران می کند.


کافکا

کافکا، این نویسنده ای که گویی خود به شخصیت اصلی آثارش تبدیل شده و بسیاری خوانندگان آثارش را می خوانند تا شخصیت خود او را درک کنند، کیست؟ کافکا، خالق شخصیتی به نام «کا»، مردی سمج، کنجکاو، حلیه گر، شورگر، قربانی، لگد خورده و گهگاه شوخ، سوم ژوئیه 1883 در پراگ متولد شد، 41 سال زندگی کرد و سوم ژوئن 1924 چشم از جهان فرو بست و از آن زمان دیگر به طور قطع در میان ما نیست. کافکا فقط در قالب عکس ها و نوشته ها میان ما حضور دارد، نوشته هایی از او، و درباره او، و جالب اینکه آنچه درباره او و آثارش نوشته شده، صدها برابر آن چیزی است که خود او نوشته است به راستی در قرن بیستم هیچ نویسنده ای نیست که نام خودش: کافکا، و نام شخصیت آثارش: کا، تا این اندازه با هم عجین شده باشد، به گونه ای که شناخت هر یک به شناخت دیگری وابسته باشد. از این رو بسیاری شناخت آثار کافکا را به شناخت خود او منوط کرده اند و برای شناخت خود او کوشیده اند زمانه اش را درک کنند، محیطی را که در آن پرورش یافت، خانواده و شرح زندگی اش را بشناسند.

کافکا در پراگ، در خانواده ای یهودی و آلمانی زبان رشد کرده، به نویسندگی رو آورده است. از این رو در پراگ مسیحی مذهب که ساکنانش به زبان دیگری تکلم می کنند، از دو منظر جزء اقلیت است. در میان افراد خانواده هم که همگی به کار تجارت مشغولند، به عنوان نویسنده اقلیت به حساب می آید. کافکا هم مانند بسیاری از هم دوره ای هایش با نوشته های کی یرکگارد آشنا بود، در دوره ای نوشتن را آغاز کرد که هایدگر فلسفه  اگزیستانسیالیسم را پایه گذاری می کرد؛ کافکا هم مانند آکسپرسیونیست های هم دوره اش تحت تأثیر شکوفایی روانکاوی قرار  گرفت، او هم مانند اغلب نویسندگان آن سال ها، آثار نیچه را می خواند، آثاری که به نوبه خود الهام بخش آثار میشل فوکو و ژاک دریدا شدند. اما آیا این همه آن اندازه گویا هستند که راز کافکا را برای ما روشن کنند؟

کافکا، این نویسنده ای که گویی خود به شخصیت اصلی آثارش تبدیل شده و بسیاری خوانندگان آثارش را می خوانند تا شخصیت خود او را درک کنند، کیست؟ کافکا، خالق شخصیتی به نام «کا»، مردی سمج، کنجکاو، حلیه گر، شورگر، قربانی، لگد خورده و گهگاه شوخ، سوم ژوئیه 1883 در پراگ متولد شد، 41 سال زندگی کرد و سوم ژوئن 1924 چشم از جهان فرو بست و از آن زمان دیگر به طور قطع در میان ما نیست.

سوزان سونتاگ منتقد آمریکایی، سال ها پیش در جستاری به نام«Against Interpretation» نوشت: «کافکا قربانی نوعی تجاوز همگانی شده است؛ تجاوزی که از سوی لشگر مفسران صورت می گیرد.» آنچه هاینس پولیتزر در میانه سال های دهه شصت درباره تفسیر آثار کافکا گفت: همچنان به قوت خود باقی است. پولیتزر می گوید تمثیل های کافکا مانند تمثیل های کتاب مقدس چند لایه اند، اما برخلاف تمثیل های کتاب مقدس چند معنایی هم هستند. از این رو به تعداد خوانندگان شان تفسیر پذیرند. فرم باز آنها به خواننده اجازه می دهد ذهنیات خود را در این تمثیل ها باز بیابد. به واقع این گونه تفسیرها بیشتر معرف شخصیت مفسر هستند تا شناساننده کافکا و آثارش.

نوشته های کافکا تغییر ناپذیرند، اما عقایدی که درباره آنها ابراز می شوند، تغییر می کنند، از جمله به دلیل تحولاتی که در عرصه روشنفکری رخ می دهند و مورد استقبال نسل پس از کافکا قرار می گیرند. آدورنو در «یادداشت هایی در باره کافکا» می نویسد به جای آنکه بر ماهیت وفق ناپذیری آثار کافکا تاکید کنند، می کوشند آن ها را با طرز فکری خاص وفق دهند. هر دوره، هر نسل، هر گروه از روشنفکران، کافکای خاص خود را دارد؛ کافکایی که مثل کی یرکگارد فلسفه می بافد، مثل هایدگر فکر می کند، مثل مارکس جوان بیگانگی را وصف می کند، مثل فروید عقده ادیپ را بررسی می کند، مثل فوکو به مکانیسم قدرت پی می برد یا مثل دریدا تفسیر متافیزیکی را ویران می کند.

در رمان محاکمه، کشیش به کا می گوید: «... تو به اندازه کافی برای متن حرمت قائل نیستی و داستان را تغییر می دهی...» و «... درک درست یک موضوع و سوء برداشت از همان موضوع یک سر نافی هم نیستند.» و سرانجام اینکه: «... متن تغییر ناپذیر است و تفاسیر اغلب بیانگر درماندگی در برابر آنند...» با این همه خواننده برای راه بردن به جهان کافکا، این نویسنده ای که خود به اندازه آثارش به پدیده ای اسرار آمیز تبدیل شده است، جز تفسیر آثارش راه دیگری ندارد. اگر چه تفسیرها چندان راهگشا نیستند و مانند توضیحات که کشیش در رمان محاکمه درباره داستان «جلوی قانون» ارائه می کند، در نهایت به هزارتویی سردرنیاوردنی تبدیل می شوند.

در هر حال کافکا دیگر در میان ما نیست و در آن سوی مرگ همچون نوشته هایش «تغییر ناپذیر» شده است و تفسیر او «بیانگر درماندگی در برابر» اوست.

بخش ادبیات تبیان


منبع" سینما و ادبیات (شماره 29) -علی اصغر حداد