نقاشی با تخیل کودکانه
پل کله در هجدم دسامبر 1879 در نزدیکی برن سوئیس بدنیا آمد او در رشته ادبیات تحصیل کرد و سپس برای تحصیل در رشته نقاشی به آلمان رفت او در باواریا و نزد کنیر با اصول طراحی و نقاشی آشنا شد و بعد در آکادمی هنرهای زیبا تحت نظارت و آموزش فرانتز فون اشتوک قرار گرفت.
پل کله پس از سه سال آموزش برای اقامت به ایتالیا رفت.
پس از بازگشت به آلمان و گذراندن خدمت سربازی - که مصادف با جنگ بود به رفت و آمد در محافل هنری مونیخ پرداخت ، و تا 1920 در همان شهر ماند.
سپس مدرسه باوهاوس در ویمار از او خواست تا به عنوان مدرس به آنجا برود. در 1930 ریاست دوره نقاشی آکادمی هنرهای زیبایی دوسلدرف را به عهده گرفت و به مدت سه سال در این آکادمی تدریس کرد. پس از آنکه رژیم جدید آلمان هنر را تحت نظارت خود گرفت ، تدریس برای پل کله غیر ممکن شد و او به زادگاهش بازگشت و سالهای آخر عمر را در همانجا گذراند.
حضور پل کله در عرصه هنر نقاشی ، به عنوان حادثه ای بزرگ تلقی میشود. دیدگاه وسیع او در مکتب خاصی نمیگنجد و ابعاد مختلفی از مکاتب گوناگون را مینمایاند.
اساس کارهای کله در دورانی که در باوهاوس مشغول به تدریس بود نقطه ، خط ، سطح ، فضا و تدرج رنگ است. او از طرحها و رنگهای اضافی دوری میکندو به سادهترین تصاویر طبیعت نزدیک میشود و آثارش به نوعی نگارش شبیه میشوند.
در آثار اکسپرسیونیستی کله ، او با تکیه بر جنبههخای عاطفی و تحریف شکلها ، پا از حد معقول و منطقی فراتر مینهد و به مسائل اسرارآمیز و عرفانی نزدیکتر میشود تا آنجا که درکشان به سرعت میسر نمیشود.
پل به سبب نواندیشی، تخیل آزاد، پرکاری و تنوع آثارش، یکی از شخصیتهای برجستهء هنر مدرن بهشمار میآید. مراحل تحول کارش را میتوان با اکسپرسیونیسم، دادائیسم، سوررئالیسم، و اکسپرسیونیسم انتزاعی پیوند داد؛ ولی خود او در هیچیک از جنبشهای نامبرده، عملاً، شرکت نداشت.
در شکوفائی نهائی (که اثر هنری است)، صورت طبیعت بهواسطهء غنای استعدادهای ذهنی هنرمند تغییر میکند. بدیههسازی، در این میان، اهمیتی بسیار دارد: اثر هنری، به روال کار کودکان، در روندی خود بهخودی شکل میگیرد؛ یعنی هنرمند فقط ناهشیارانه هادی آن است.
وی در دوره ای با گروه سوارآبیفام و کاندینسکی ارتباط یافت (1911)؛ و در نمایشگاه برپا شده توسط این گروه آثارش را ارائه کرد (1912). در همین سال، دُلونه را در پاریس دید؛ تحتتأثیر او قرار گرفت، و دست به ترجمهء مقالهء او دربارهء نور زد. به اتفاق ماکه به تونس سفر کرد (1914). در دوران جنگ جهانی اول به خدمت ارتش درآمد. آثارش را در نگارخانهء دادا (زوریخ) به نمایش گذاشت (1917).
کله با کاندینسکی، یاوْلنسکی و فاینینگر، گروه چهار آبیفام را تشکیل داد (1924). نازیها او را از کار بازداشتند، و آثارش را از موزهها حذف کردند. به همین دلیل به سوئیس بازگشت (1934). او در کار تعلیم بسیار جدی و پرشور بود. ”دفتر طراحی آموزشی“ و نوشتههای نظریاش زمینهساز روشهای نوین آموزش هنر بودهاند.
نخستین مشقهای مدادی کله در موضوع منظره، به دههء 1890، مربوط میشوند؛ و جستوجوئی کمابیش ”امپرسیونیسمگونه“ را باز میتابند . در مرحلهء بعد، باسمههائی در مضامین گُرتِسْک ساخت (مثلاً: قهرمان با یک بال ـ 1905). دقت و مهارت رسامی، و حضور عنصری بیانگری در این آثار، ریشه در سنت اروپای شمالی داشتند. بعداً، منظرهها و تکچهرههائی با مرکب کشید (مثلاً: مرد جوان در حال استراحت ـ 1911). تماس او با کاندینسکی، مارک، ماکه، و سپس دلونه، و دیدارش از تونس، به رهائی از قید انضباط تکرنگی انجامید. نقاشیهای آبرنگاش با رنگهای درخشان، حاکی از ورود آگاهانهء او به قلمرو رنگ ناب بود (1914 ـ 1916).
این سرآغازی بود برای آفریدن یک سلسله شعرهای تصویری نمونه، که ـ برخلاف آثار پیشگامان نقاشی انتزاعی ـ پیوندی را با واقعیت جهان برونی حفظ میکردند. در پردههائی چون ماجرای یک بانوان جوان (1922)، بهشیوهء خاص خود در کاربست رنگهای لطیف و خطهای سیال دست یافت. او رنگ را نیروی عاطفی، و خط را تعیینکنندهء عمل نقاشی میدانست؛ و در آثارش از وسایل هنری مختلف و قالب مختلط بهره میگرفت.
کله، هیچگاه، به بازآفرینی جهان برونی نمیپرداخت؛ ولی بر طبیعت، همچون سرمشقی برای سازماندهی عناصر صوری هنر، تکیه میکرد. او به منظور ارائه تصویرهای ذهنی، خویشتن را یکسره به قدرت القائی عناصر تصویری میسپرد. همچون کودکان، تصویر را بدون هیچ مقصود معین آغاز میکرد.
در جریان عمل نقاشی، خاطره یا تداعی یا چیز بازشناختی رخ مینمودند. به سخن دیگر، هویت کنش تصویری با تجربهای عینی یا انگاری ذهنی معین میشد. تصویر پدید شده، گاه ممکن بود با عنوانی استعاری معنای مضاعف شاعرانه یا فلسفی نیز بهخود گیرد (مثلاً سوءتفاهم بر زمینهء سبز ـ 1930؛ مرگ و آتش ـ حدود 1940).
او میکوشید حالتهای متغیر روانی را که از کل تجربهء ”خود“ با جهان ناشی میشود، از طریق تصویرهایش انتقال دهد.
اصول هنر و آموزش کله، بهروشنی، در قیاس استعاری او از هنرمند و تنهء درخت بیان شدهاند؛ الگوی رشد، همانا الگوی طبیعت (یعنی سرچشمهء صور و انگارهای هنرمند) است. این طرح کلی در رشد شاخهها و غنچهها انعکاس مییابد؛ ولی در شکوفائی نهائی (که اثر هنری است)، صورت طبیعت بهواسطهء غنای استعدادهای ذهنی هنرمند تغییر میکند. بدیههسازی، در این میان، اهمیتی بسیار دارد: اثر هنری، به روال کار کودکان، در روندی خود بهخودی شکل میگیرد؛ یعنی هنرمند فقط ناهشیارانه هادی آن است.
فعالیتهای هنری وی را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
دوره اول را میتوان تحت تأثیر بروگل و بوش دانست که جامعه معاصر خود را با نگاهی طنز آلود و موشکافانه مورد حمله قرار میدادند.
دوره دوم در برگیرنده نقاشیهای آبرنگ ، پاستیل و رنگ و روغن در ابعادی کوچک است. نگاه او در این آثار ، رهیابی به عمق هستی و درک جاذبههای ناپیداست. کله در این دوران بیشترین شاهکارهای خود را که مبنای اصلی آنها تنهایی و انزواست خلق میکند.
دوره سوم مربوط میشود به آثار آبستره و آثاری که ترکیببندیهای ویژهای دارند.
رنگ در آثار پل کله برای نشان دادن شى و هویت بخشیدن به فضا به شمار نمیرود بلکه وسیلهایست جهت نمایاندن ویژگیهای روحی هنرمند. کله مطالعاتی درباره روانشناسی رنگها داشت و آثارش بازتابی است از فعالیتهای ذهنیاش.
فراوری:سمیه رمضان ماهی بخش هنری تبیان
منبع
مجله جنبش هنر مدرن
سایت حوزه هنری