تبیان، دستیار زندگی
پنج شنبه مامان مبینا چندتا مهمون داشت. دوستای مامان برای ناهار می خواستن بیان اونجا. مامان مبینا یه عالمه کار داشت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مبینا کوچولوی عجول
مبینا کوچولوی عجول

پنج شنبه مامان مبینا چندتا مهمون داشت. دوستای مامان برای ناهار می خواستن بیان اونجا. مامان مبینا یه عالمه کار داشت.

مبینا هم که مامانشو خیلی دوست داشت، بهش خیلی کمک کرد. اتاقشو مرتب کرد. وسایل بازیشو از تو پذیرایی و هال جمع کرد.

بعد ازظهر همه ی مهمونای مامان اومدن. مبینا هم مثل بچه های خیلی خوب و با ادب با اونا سلام و احوالپرسی کرد.

بعد مامان و مهمونا نشستن و شروع کردن به صحبت کردن. وقتی مامان داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد مبینا  یه چیزی یادش اومد و می خواست همون لحظه برای مامانش تعریف کنه. به خاطر همین پرید وسط حرفای مامانشو گفت: مامان یه لحظه گوش کن می خوام یه چیزی برات تعریف کنم. مامان مبینا از کار دخترش خیلی ناراحت شد. چون اون صبر نکرد که حرفای مامانش تموم بشه.

غروب که بابای مبینا از سر کار اومد، مبینا رو بغل کرد و بوسید. بعد رفت لباساشو عوض کرد و با هم کمی بازی کردند.

اما بعد وقتی بابای مبینا تلفنی داشت با همکارش صحبت می کرد، مبینا نمی تونست صبر کنه و دلش می خواست هر چه زودتر اتفاقای امروزو برای پدرش تعریف کنه. به خاطر همین هی لباس پدرشو می گرفت و می گفت: زودتر بیا، می خوام یه چیزی برات تعریف کنم.

بابای مبینا خیلی از دست دخترش ناراحت شد و بعد از این که تلفنش تموم شد، دخترشو بغل کرد و گفت: دختر گلم، تو نباید برای انجام کارات انقدر عجله کنی، تو باید کمی صبور باشی و به دیگران احترام بگذاری. تو نباید وسط صحبت دو نفر صحبت کنی، باید اجازه بدی حرف های آن ها تمام بشه و بعد حرفتو بزنی. به نظرم این طوری بهتر باشه. نظر دختر گلم چیه؟

مبینا کمی فکر کرد و گفت: به نظر منم این طوری بهتره، از این به بعد وسط حرف کسی نمی پرم. می ذارم حرفش که تموم شد حرفمو می زنم.

بابای مبینا دخترشو بغل کرد و بوسید. بعدشم گفت: قربون دختر گلم برم که انقدر بزرگ شده.

نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

وقتی مامانم مریض شد

گریه ی نیلوفر کوچولو

نذر مامان

لجبازی مینا کوچولو

خسیس نباش!

حالم خیلی خوبه!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.