تبیان، دستیار زندگی
نقدر و برسی نمایش ریچارد سوم نوشته ی محمد چرمشیر و کار گردانی آتیلا پسیانی اجرا شده در جشنواره تئاتر فجر
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ریچارد سوم ، رد یا  تائید قرائت شکسپیر


نقد و برسی نمایش ریچارد سوم نوشته ی محمد چرمشیر و کار گردانی آتیلا پسیانی اجرا شده در جشنواره تئاتر فجر

ریچارد سوم

ریچارد سوم نوشته ی محمد چرمشیر و کارگردانی آتیلا پسیانی پس از اجرای یک ماه و اندی در تماشاخانه ی ایران شهر به بهانه ی جشنواره ی تئاتر فجرهم به روی صحنه رفت.

ریچارد سوم محمد چرمشیر، اقتباسی از ریچارد سوم شکسپیر شاید باشد. این شائبه به این جهت است که در برخی از تشابهات و وام گیری ها، صرفاً قصد نویسنده یادآوری در مفهوم اثری شناخته شده است، نه این که کلاسیک بودن کار به نقد بیاید که این اتفاق برای اثری مدرن هم می تواند اتفاق بیفتد. می شود از اثر مدرنی که پیشتر نوشته و اجرا شده است، قرائت جدیدی ارائه داد که فرم و محتوای کلاسیک یا حتی پست مدرن داشته باشد. نگاه چرمشیر تنها معطوف به، به روز رسانی اثر نیست.

نمایش نامه ی چرمشیر در فرم و در پایان بندی هم متفاوت است. به تعبیری مقایسه ی ریچارد سوم شکسپیر و ریچارد سوم چرمشیر شاید درست نباشد و چرمشیر هم روایت خودش را از حادثه ای تاریخی بیان و روایت می کند.

داستان نمایش نامه ی ریچارد سوم شکسپیر درباره ی ریچارد دوک گلوسستر است که به جهت موقعیت و مقام نائب السلطنه بودن، توطئه ای می سازد و به تخت شاهی می نشیند.

الزاما شخصیت بوکینگهام نباید دچار تحول اخلاقی شده باشد شاید مرگ ریچارد نشانه ی انتقام و تاوان سیاه کاری های بوکینگهام است.

دسیسه ی ریچارد از به زندان انداختن جرج دوک کلارانس از طرف هانری چهارم شروع می شود.  جرج دوک کلارانس برادر ریچارد و هانری است. پس از به قتل رسیدن جرج دوک کلارانس ریچارد به «آن» بیوه ی ادوارد شاهزاده ی گال در همان مراسم خاکسپاری همسرش پیشنهاد ازدواج می دهد اما از طرف آن، جواب رد می شنود اما اصرار ریچارد سرانجام به قبول ازدواج از طرف آن ختم می شود. با مرگ ادوارد چهارم تا رسیدن ادوارد پنجم به سن بلوغ، نایب السلطنه می شود. اما ادوارد پنجم را هم در برج لندن زندانی می کند. او و برادرش دیورک را به قتل می رساند و اعلام می کند که حالا او- ریچارد سوم- پادشاه انگلستان است. پس از شاهی، ملکه آن را هم طلاق می دهد تا با دختر برادر جوانش الیزابت دیورک ازدواج کند. نکته قابل ذکر در تمام این دسیسه ها و قتل ها، کمک و معاونت بوکینگهام است. بوکینگهام که در مسیر به قدرت رسیدن ریچارد بیش از هر کسی به او کمک داده است، سرانجام مورد سوءظن و غضب ریچارد قرار می گیرد و کشته می شود. به استناد تاریخ ریچارد در جنگی کشته می شود. در روایت محمد چرمشیر علاوه بر اضافه کردن المان ها و نمادهایی که اثر به روزتری را نشان دهد، پایان بندی متفاوت قابل تأمل می نماید، که این نوع پایان بندی، دیدگاه روان شناختی خاصی به اثر می دهد.

بوکینگهام زنده می ماند و ریچارد کشته می شود وقتی تمام اطرافیان از بین رفته اند.

مسیر پشیمانی و احساس گناه در بوکینگهام که راوی نمایش نیز هست به خوبی حس می شود.

ریچارد سوم

بوکینگهام از خون هایی که به خاطر ریچارد ریخته است، دچار احساس غبن می شود به فکر اصلاح است اما از اشخاص دیگر بازی، امید به بیرون امدن از این ورطه را نمی بیند. آن ها چاره ای برای این چنین مواقعی، نمی دانند با این حال وقتی ریچارد و اذنابش قصد به قتل رساندن بوکینگهام را دارند ورق طوری برمی گردد که صحنه از وجود هر کس خالی می شود ریچارد می میرد و بوکینگهام که مزدورخون ریزیهای ریچارد بوده است می ماند. بوکینگهام شگفت زده یا غمگین به جنازه ی ریچارد نمی نگرد. لبخندی به لب دارد که نشانه ی رضایت است. الزاماً شخصیت بوکینگهام نباید دچار تحول اخلاقی شده باشد شاید مرگ ریچارد نشانه ی انتقام و تاوان سیاه کاری های بوکینگهام است. شاید لبخند پایانی بوکینگهام، در مسیر همان خوی تشنه به خونریزی نزداو باشد. بازی خوب صابر ابر در نقش بوکینگهام و تحولات و یا دست کم تأثرات او از خونریزی ها، بسیار موثر است. صابر ابر در جوانی، به پختگی پرورش نقش از استنباط نمایش نامه و حتی فارغ از هدایت کارگردان دست پیدا کرده است. پسیانی در نمود بیان حالات از طرف هنرپیشه هایش شاید تخفیف قائل نشود ولی آزادی عملی در شیوه ی بازی صابر ابر به چشم می خورد که به درک اجرا و صحنه ای بازیگر برنمی گردد به فهم و استنباط هنرمند از لایه های درونی یک اثر دراماتیک نشات می گیرد. بازی بدون کلام پسیانی هرچند که برای جلب رضایت  عموم تماشاچیان و به هدف نشستن ،کار سختی دارد، اما ریچارد ابتدای نمایش با ریچارد در مسیر بحران ها و  نقاط عطف درام چندان تفاوتی نمی کند.

ریچارد سوم

نکته ی قابل توجه دیگری که هم به متن نمایش نامه و هم به اجرا برمی گردد، استفاده از نمادهایی است که تعدادشان زیاد می شود، تا جایی که اثر نمایشی را از بیان مفهومی کلی به تشریح تکثر نمادگرایی پیش می برد. در بیان برخی از نمادها، شیوه های مناسبی انتخاب شده است به طور مثال وقتی اشخاصی بازی با آدمک ها (و نه عروسک ها) که نماد مرده ها و کشته شده ها هستند میرقصند و آن ها را روی زمین می خوابانند وقتی با گچ های سفیدشان دور آن ها خطی می کشند، برای هر تماشاچی، قابل درک بودن نماد جا می افتد و آدمک ها تعریف درستی می شوند یا مثلاً وقتی بوکینگهام نوزادی را که قرار است غسل تعمید دهد در همان آب که نشانه ی  پاکی باید باشد ، خفه می کند ریچارد بر روی نه فقط نوزاد که بر روی آب و نوزاد هر دو پارچه ای به رسمی که بر صورت و بدن مردگان می کشند، می اندازد. مفهوم نمادین مرگ نوزاد فقط بیان نمی شود آب هم که پاک و مقدس بوده  مرده است. معاون و ابزار قتل شده است. اما گذر گاه به گاه پسر دوچرخه سوار در صحنه یا عصای نورانی نابینا پیام مشخصی منطبق بر فرم را بیان نمی کند.

نوآوری در طراحی و هدایت بازیگران از ملزومات اجرای هر اثر دراماتیکی است. اما این نوآوری باید به زعم مخاطب قابل فهم و درک باشد. خلاقیت در دل خود اسباب آگاهی از نشانی جدید نماد را بیان می کند و نباید به تکثر آراء استنباطی از طرف مخاطب منجر شود.

مجتبی شاعری

بخش سینما وتلویزیون  تبیان