تبیان، دستیار زندگی
مروری بر نمایش ویران نوشته ی محمد منعم و کارگردانی یوسف پاییزی ، اجراشده در سی امین جشنواره تئاتر فجر
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیش بینی زلزله تهران


مروری بر نمایش ویران نوشته ی محمد منعم و کارگردانی یوسف پاییزی ، اجراشده در سی امین جشنواره تئاتر فجر


تئاتر

نمایش ویران نوشته ی محمد منعم به کارگردانی یوسف پاییزی در روزهای برگزاری جشنواره تئاتر فجر به روی صحنه رفت. اولین سوالی که بعد از خواندن نمایش نامه ای یا دیدن اجرای آن مطرح می شود، این است که داستان آن چیست؟

این مفهوم داستان برخی اوقات به تم اصلی تعبیر می شود که غلط مصطلح رایج شده است غرض از داستان درام، بستر داستانی اتفاقات نیست، مفهوم کلی نویسنده ی نمایش نامه از کنش ها و واکنش های شخصیت های بازی است. مثلاً در اتللو، پادشاهی به جهت نشانه هایی به همسرش گمان سو می برد و همین امر منجر به کشته شدن همسر و نابودی نظام سلطنتش می شود ولی داستان، داستان حسد است. در "گاو" غلامحسین ساعدی داستان هویت است. در "منجی در صبح نمناک" اکبر رادی داستان انقلاب است.

بیان قاطع و حکم صریح در مورد نمایش نامه های مدرن تر بسیار سخت است. در انتظار گودو از نمونه هایی است که در آن داستان مشخص نیست. انتظار، بیهودگی و یا شاید بی هدفی انسان مقصود درام نویس بوده است.

در نمایش ویران قصّه و بستر دراماتیک زلزله ی تهران است. به احتمال وقوع، پیش بینی تلفات، پیامدها، راه های جلوگیری- که انگار در صورت وقوع چنین اتفاقی راه جلوگیری وجود ندارد- پرداخته می شود. نمایش با مونولوگ یک واکسی آغاز می شود. از زلزله ی تهران می گوید، تماشاچی را در تعلیق اتفاقی قابل پیش بینی قرار می دهد تا جایی که تماشاچی در ادامه، توقع همان زلزله را در نمایش پیدا کند یا تکلیف احتمال این پیش بینی در نمایش به رد یا قطعیت برسد.

واکسی در میان پرده های نمایش باز هم ظاهر می شود و مسیر آرایش کفش را تمام می کند. جوراب و کفشش را می پوشد و آماده رفتن است. شاید واکسی بودن این شخص بازی، نشانه ای از آگاهی و دانشی است که شاید در طبقات به اصطلاح پایین جامعه، بعضاً وجود دارد، ولی واکسی همان یک کفش را تمیز میکند، کفش هایی که، کفش های خودش است. کنایه ی کفش های کسی را جفت کردن یا کفش کسی را واکس زدن را شنیده ایم. این بار شخص بازی خودش این کار را می کند پیش از آن که دیگران این کار را برایش بکنند. شخص بازی، قصد عزیمت دارد شاید پیش از آن که زلزله ای از راه برسد. زلزله ای که از راه نمی رسد.زلزله زیر پای این شهر خوابیده است. با شنیدن احتمال وقوعش، صدای نفس کشیدن ترسناکش را حس می کنی . مترصد فرصتی است که بیدار شود و خودش را نشان دهد. وقتی خودش را نشان بدهد، خود آدم هایی که در این شهر زندگی می کنند هم، مشخص می شود. بعد از حضور شخص بازی که مونولوگ گوی ابتدا نمایش است، گروه بازیگران وارد صحنه می شوند. 7 نفرند. 3 مرد جوان و 4 زن جوان. شاید این تمایز نفرات، نشانه ی اکثریت غالب زن ها در جامعه باشد شاید هم اتفاقی و در روند شکل گیری گروه اتفاق افتاده باشد.

اشخاص بازی در ظاهر معلوم نیست از کجا امده اند.درشکل گیری مدرن یک اثر دراماتیک شاید خیلی هم لازم به نظر نرسد.باید به برش هایی از هویت وپیشینه ی فرد اشراف داشته باشیم که در روند حوادث درام به کار می اید.

هر کدامشان در مورد زلزله ی تهران حرف هایی می زنند.

ادبیات اشخاص بازی، ادبیاتی پر از اشکالات گفتاری و نگارشی است. اشکالاتی که عامدانه در متن لحاظ شده است. بعد از اجرای این پرده، تصاویری پخش می شود که مصاحبه های مستند ازمردم، درباره ی احتمال وقوع زلزله و ضرورت های برخورد با این اتفاق محتمل است. همان حرف هاست. ادبیاتی که پر از غلط و اشکال است. این تصاویر از فیلمی مستند و استفاده از جملات اصیل در متنی دراماتیک نشانه ای از مفهومی فلسفی است که بستر اندیشه هر فرد و جامعه ای از دایره ی لغات و چینش های ترکیب سازی جملات، مشهود می شود. هر زبانی با گستره ی کلامی که دارد، می اندیشد و متکلمین به هر زبانی دست مایه ی اندیشه یشان لغاتی است که در اختیار دارند و این عدم تسلط زبانی و متعاقب آن فکری، هر فرد را در چالش با پدیده ای بحرانی که پیش رو دارد، دچار تزلزل می کند.

اشخاص بازی در ظاهر معلوم نیست از کجا آمده اند. در شکل گیری مدرن یک اثر دراماتیک شاید خیلی هم لازم به نظر نرسد. باید به برش هایی از هویت و پیشینه ی فرد اشراف داشته باشیم که در روند حوادث درام به کار می آید با این حال وقتی اشخاص بازی از قالب تحلیل گر زلزله به شخصیت اصلی شان نقب می زنند و هیجان زده، ملتهب و یا احساساتی از گذشته یشان می گویند، درام از فضای مدرنش خارج می شود و به روح تئاتر سنتی و افلاطونی نزدیک می شود. در مجموع روح جاری در این نمایش تلفیقی از گونه های مختلف ذهنی است. شاید، از این تفاوت فضاها به از هم گسیختگی ذهن نویسنده، تعبیر شود ولی این تلفیق ها اگر از ته نشین ناخودآگاه نویسنده ناشی باشد، در مجموع قابل قبول درآمده است. تشخیص در مورد قهرمان درام دچار تردید و شائبه است، البته هیچ کدام از اشخاص بازی قهرمان یا ضدقهرمان نیستند. هر چند که در طول نمایش با هم زد و خوردهایی دارند. بحران اکتیو نشان می دهند. اما این اکت در سطح است و به لایه های درونی اثر نفوذ نمی کند. شاید قهرمان، تهران و ضد قهرمان زلزله باشد ولی در لحظه های پایانی معلوم می شود که قهرمان صحنه است. اشخاص بازی همانی اند که بازی می کنند. گروهی جوان نیستند که کنار هم آمده باشند تا در مورد مثلاً زلزله حرف بزنند یا حتی تحقیق کنند. گروهی نمایشی اند که می خواهند بازی کنند. عاشق صحنه و بازی اند. این را از دیالوگ هایشان می شود فهمید. دختری که از جنوب آمده، با سختی مهاجرت کرده، در این شهر مانده و در مسیر این تن دادن به غربت، سختی هایی را تحمل کرده و می خواهد روی صحنه باشد. یا دختری که از حاشیه ی شهر تهران آمده همیشه از هویت از پیش تعیین شده ی خانوادگی اش رنج برده (این رنج در بازی شخص بازی و هم ایفای نقش کاملاً دیده می شود) یا پسرس ایلامی که فرزند آخر خانواده ای پرجمعیت است و می خواهد تمام نیرویش را برای کاری بگذارد و بقیه را از 30 سالگی به بعد واگذار می کند و در این تردید که کارهای پیش و پس از 30 سالگی چیست تماشاچی را شریک می کند. نویسنده، اشخاص بازی و مخاطب در همه ی این ها معلق می مانند و این رمز موفقیت گروه جوانی است که قهرمانشان صحنه است. صحنه ی تئاتر یا صحنه ی زندگی.

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان