تبیان، دستیار زندگی
بوویه در سال‏هاى بعد آثار عکاسى خود را منتشر کرد و جوایز متعددى را دریافت کرد. او سرانجام در هفدهم فوریه ۱۹۹۸ به خاطر بیمارى سرطان درگذشت. بوویه شاعر، عکاس، سیاح و مردم‏شناس بزرگى بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اوج ارتباط در شعر


بوویه در سال‏هاى بعد آثار عکاسى خود را منتشر کرد و جوایز متعددى را دریافت کرد. او سرانجام در هفدهم فوریه 1998 به خاطر بیمارى سرطان درگذشت. بوویه شاعر، عکاس، سیاح و مردم‏شناس بزرگى بود.


نیکولا بوویه

نیکولا بوویه در ششم مارس 1929 در ژنو متولد شد. دوره ابتدایى را در مدرسه مذهبى گذراند. در دوران دبیرستان خانواده‏اش از توماس مان، که از آلمان دوران هیتلر گریخته بود، در آپارتمانشان پذیرایى کردند.

نیکولا بوویه یازده سال بیشتر نداشت که جنگ دوم جهانى آغاز شد. بوویه بسیار سریع روزنامه و کتاب مى‏خواند. عشق به دانستن او را زود در جریان تحولات فکرى قرار داد. در همان سنین با هرمان هسه آشنا شد.

بوویه در عین تحصیل براى مجله سوییس مقاله مى‏نوشت. اولین سفرهاى بوویه بعد از جنگ (1948) آغاز شد. بوویه با هزینه نشریه Courrier Le به بیابان‏هاى الجزیره سفر کرد و از آنجا به اسپانیا رفت. سفرهاى بعدى نیکولا بوویه به ژاپن، سایگون، مانیل، بمبئى و ایران بود. بوویه در سال‏هاى 1953 تا 1954 با دوست نقاشش تیرى ورنه یادداشت‏هایش را تنظیم کرد و در سال 1963 کتاب راه و رسم دنیا را منتشر کرد.

بوویه در سال‏هاى بعد آثار عکاسى خود را منتشر کرد و جوایز متعددى را دریافت کرد. او سرانجام در هفدهم فوریه 1998 به خاطر بیمارى سرطان درگذشت. بوویه شاعر، عکاس، سیاح و مردم‏شناس بزرگى بود.

***

آگرا از زبان بوویه:

وقتى به این شهر رسیدیم، هوا کاملاً تاریک شده بود. بوى ادویه و انبوه لاستیک‏هاى سوخته شده از همه جا به مشام مى‏رسید و در محله‏هاى کوچک و آرامى که در حومه شهر قرار داشت، بوى ناخوشایندى فضا را پر کرده بود. عقاب‏ها و کرکس‏ها بر درختان اکالیپتوس به نظاره نشسته بودند. مسافران زیادى براى دیدار رسمى مارشال تیتو به آگرا آمده بودند و مهمانسراها، پر از جمعیت بود. مردم هند تیتو را به عنوان قهرمان کشورهاى غیرمتعهد پذیرفته بودند. او تصمیم داشت براى شکار ببر به جنگل‏هاى مجاور گوآلیور برود. مهمانسراها یا پُر از مسافر بود و یا مدیرانشان به ما مظنون بودند. اتاق‏هایشان آشکارا خالى بود؛ ولى به دلیل ظاهر نامناسبى که داشتیم، ما را نمى‏پذیرفتند. به هر حال لازم بود سرپناهى پیدا کنیم. احساس مى‏کردم که مالاریا دوباره مى‏خواهد به سراغم بیاید. البته همسفرم، که با اولین حملات هپاتیت ویروسى دست به گریبان شده بود، وضع بهترى از من نداشت.

سرانجام در جنوب غربى شهر، پس از هزاران سئوال و جواب و هزاران کشمکش، توانستیم پانسیونى پیدا کنیم. در باغچه کوچک این پانسیون، بوته‏هاى گزنه و علف‏ها تا ارتفاع سینه رشد کرده بودند و پیچک‏ها، تمام گچبرى‏هاى مربوط به دوران حکومت ملکه ویکتوریا را در خود پنهان کرده بودند. از سردر ورودى مهمانسرا که به سبک دوران مستعمراتى ساخته شده بود، بوى تند ادویه کارى در هوا موج مى‏زد. مسافرخانه‏چى که مردى سیاه‏چرده و چاق بود، اجاره اتاق را پیشاپیش از ما گرفت و سپس برایمان دو قورى چاى آورد و کنار تخت آهنى ما گذاشت. در آن لحظه، هر دوى ما هذیان مى‏گفتیم. با وجود داشتن تب، من و همسفرم، هر دو خوشحال و راضى بودیم. همسفرِ یک روزه‏ام توانست از دوستانش کمک بخواهد تا او را براى معالجه، شب‏هنگام با ماشین به دهلى ببرند. قبل از رفتن گفت که من هرگز زنده به بمبئى نخواهم رسید. ما شرطبندى کردیم. من زنده به بمبئى رسیدم؛ ولى این شرط، هرگز به انجام نرسید. چند سال بعد، این مسافر گریزپاى، برادرزن من شد و از آنجا که مفتون سادگى و قناعت‏پیشگىِ هندى‏ها شده بود، پرهیزگار گشت و از شرطی که بسته بودیم دست کشید. صراط عقل پیش نرفته بودم، یک بار دیگر شرطبندى آن روز را به یادش آوردم. صداى حرکت ماشین به گوشم رسید و سپس از حال رفتم.

شعر نیز نزد بوویه از جایگاه ویژه‌اى برخوردار بود تا آنجا که او خود در مصاحبه‌اى گفت: "به شعر بیش از نثر احتیاج دارم، چون کاملا بى‌واسطه است و غیرمنتظره؛ اوج ارتباط". ناشر او، برتیل گالان، معتقد است براى درک و رسیدن به روح این مرد باید به اشعار وى رجوع کرد.

فرداى آن روز که به هوش آمدم، مسافرخانه‏چى را به همراه یک پرستار بر بالین خود دیدم. پرستار، بطرى بزرگى همراه داشت که روى برچسب آن با خط انگلیسى و ظریف و با جوهر بنفش نوشته شده بود: “The mixture to take”‌.”‌!The mixture”‌ چه کسى مى‏تواند در برابر فرمانى اینچنین کلى و جهان‏شمول مقاومت کند؛ فرمانى که تقریباً فرازمینى به نظر مى‏رسد (هندى‏ها ذاتاً عقاید فرازمینى دارند)؟ ولى من مقاومت کردم. چند روزى طول کشید تا توانستم این شربت شفابخش را تمام کنم. و اما در مورد مرد مسافرخانه‏چى! او یک «مَروارى» بود؛ از فرقه قدرتمند تجار مَروار در ولایت راجستان که هندى‏ها درباره خسیسى و تنگ‏نظرى آنان، داستان‏ها نقل کرده‏اند. آنها مى‏گویند که اهالى مَروار حتى ممکن است «شیر مادرشان را نیز بفروشند». از نظر من، مرد مسافرخانه‏چى، مستحق این شهرت بى‏جا نبود. او بى‏هیچ چشمداشتى مرا در مسافرخانه خود نگه داشت تا بهبود یابم و زمانى که توانستم حرکت کنم، یک ریکشا را براى یک روزِ تمام در اختیارم گذاشت تا به سیاحت شهرى بپردازم که از آن هیچ چیز نمى‏دانستم.

اینگونه بود که توانستم تاج محل را کشف کنم: نفس نفس زنان، پاورچین پاورچین و با کمک صاحب ریکشا که به من در بالا رفتن از پله‏ها یارى مى‏رساند. تاج محل قصرى است که به آرامگاه تبدیل شد و ساخت آن بیست و دو سال به درازا کشید (1630-1652). این قصر در کنار رودخانه جونا و به دستور شاه جهان براى‏ سوگلى‏اش، ملکه بانو، برپا شد. عظمت و شکوه تاج محل همچون ونیز و شهر ممنوعه، از حد انتظار شما برتر و فراتر است. این گنبد همچون بالنى بزرگ سر به آسمان کشیده است و هر لحظه پرتوافشانى مى‏کند و تصویرش مانند کشتى بر روى آب موج مى‏زند. درباره این بنا، هر تفسیر دیگرى جز تفسیر امپراتور اورنگ زیب که بر کتیبه‏اى در باغ مجاور آن نصب شده است، نمى‏تواند زیبایى و عظمت آن را مجسم کند: «اگر در روى زمین بهشتى وجود داشته باشد، آن بهشت همین جاست، همین جاست، همین جاست!» ولى این کنایه‏اى است حاکى از شوق انسان که مى‏خواهد بهشت را در این «دنیاى فریبنده» برپا سازد.

***

و اما شعر نیز نزد بوویه از جایگاه ویژه‌اى برخوردار بود تا آنجا که او خود در مصاحبه‌اى گفت: "به شعر بیش از نثر احتیاج دارم، چون کاملا بى‌واسطه است و غیرمنتظره؛ اوج ارتباط". ناشر او، برتیل گالان، معتقد است براى درک و رسیدن به روح این مرد باید به اشعار وى رجوع کرد.

زمانبندی

داغ‌ترین تابستان قرن است

داغ‌ترین روز تابستان

کارگران با پس گردن تراشیده و

بادبزن‌های کاغذی

در پایان خط 23

امروز صبح 10 حرف چینی یاد گرفتم

سوار این اتوبوس صورتی شدم

که از گردنه‌ای در سایه‌ی درختان بامبوس می‌گذرد

راه رفتم در طول رودخانه

راه رفتم، شنا کردم و هم اکنون:

خورشید رشته‌ایست عمودی

در جریان آب می‌گذرد انجیری گاز خورده

پرهای کنده‌ی مرغی که شکار شاهین شده

قورباغه‌ها، سمندرها، سنجاقک‌ها

آسمان اسفنجی خاکستری است

سه کوه در انتظارند

بر حاشیه‌های شالی‌زار

نوشته: زندگی دود شده است

من هم زندگی‌ام را دود خواهم کرد

لمیده در این قبرستان خنک

بین آیابه و می یا ما

ده حرف چینی را از یاد بردم

*آیابه و می یا ما (دوشعر در ژاپن)

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: بخارا، والس ادبی