برای دخترانی در گیر و دار رفتن
دختران سرزمین ما كم نیستند. زیادند دخترانی كه بهشت زیر پای آنان است و وقت سر خاراندن ندارند.

زیادند دخترانی كه هم علم دارند و هم عمل. زیادند دخترانی كه 60 درصدشان ورودیهای كنكور هستند و خیلی هاشان پای مردانه دارند در كشاكش كارهای سخت.
نجابت به دختران سرزمین ما بدهكار است. سخن، در گفتن از دختران سرزمین ما كم میآورد، اما گاهی باید گفت، گاهی باید شنید، گاهی باید فكر كرد.
دختران سرزمین ما كم نیستند. دخترانی كه بهشت زیر پای آنان است و نجابت به آنان بدهكار است. اما كماند دخترانی از سرزمین من، كه نتوان از آنان به خوبی و با سینهای فراخ و گردنی افراشته سخن گفت.
دخترانی كه نجیبند، اما ساده. دخترانی كه ظرافت و سادگی دخترانهشان در برهوتی از پیچیدگیهای برخی آدمها گم میشود و شاید دیگر یافت شدنی نباشد. كماند اما هستند.
دخترانی كه شاید بهتر است كمی بیشتر با آنان سخن گفت. دخترانی كه حتما با دلیلهایی كه دارند از خانه فراری شدهاند.
دخترانی كه حتما با سادگیشان و با پاكی شان گول خوردهاند و شاید هم بیهوا، پی هوا و هوسی گذرا رفتهاند و حالا كه گیر افتادهاند و انگشتنما شدهاند، مجبورند بگویند كه گول خوردیم.
دخترانی كه حالا شاید خیلی از ما آنان را جور دیگر میبینیم. دخترانی كه شاید همین روزنامه را هم یواشكی و دور از چشم خیلیهایی میخوانند كه میگویند آخه دختر... تو رو چه به این كارا؟ تو رو چه به روزنامه خوندن؟ اما بخوان. اگر خواننده این روزنامه و این متن هستی آن را تا آخرین خطش بخوان. نترس. حوصلهات سر نمیرود. هوای حوصلهات را دارم. كوتاه مینویسم. آن گونه نمینویسم كه بگویی اوه اوه باز چرندیات و روزنامه را به گوشهای پرت كنی.
این نوشته ربطی به آسیبهای اجتماعی و ناهنجاریهای اخلاقی كه همه جای دنیا هست، ندارد.
آنهایی كه این راه را طی كردهاند میدانند كه گاه به همین راحتی كه در اینجا نوشته شد میتوان در پی احساسات خیابانی یا اینترنتی رفت و گول خورد
این نوشته ربطی به این ندارد كه تو ـ دختر سرزمین ما ـ قربانی چه ندانم كاریهایی از سوی خانوادهها و مسوولان و آنهایی ـ حتی مثل من ـ كه تنها حرف میزنند، شدهای.
این نوشته به هیچ چیزی ربط ندارد. هیچ سخن كارشناسانهای در آن نیست. چرا كه برای دخترانی از سرزمین ما نوشته میشود كه كماند اما هستند و ما نام آنها را شاید دختران فراری، دختران خیابانی، زنان خیابانی و... نهادهایم.
این متن وقتی كنار هم چیده شد كه دختری پاك اما رنجور از خانواده، به سرش زد كه خیابان بهتر از خانه است. چه بسا بهتر هم بود. آن وقتی كه سرخوش از تصور آزادی و رها شدگی با این و آن بود و بعد فهمید كه گول خورده است.

این نوشته برای دخترانی از سرزمین من است كه سادهاند و گمان میكنند همه چیز دنیا همان چند قطره اشكی است كه در برابر غریبهای میریزند و میشنوند كه: ای جان، آره عزیزم دركت میكنم. دركت میكنم. و بعد كه آن لحظهها گذشت، میبینند كه نامشان شده است دختران فراری، زنان خیابانی یا فریب خوردههایی كه گمان میكردند هیچ گاه گول نخواهند خورد.
آنهایی كه این راه را طی كردهاند میدانند كه گاه به همین راحتی كه در اینجا نوشته شد میتوان در پی احساسات خیابانی یا اینترنتی رفت و گول خورد.
آنها میدانند كه به همین راحتی میتوان فریب خورد و میدانند كه فكر میكردند هیچ وقت فریب نخواهند خورد. این نوشته برای شماست كه فریب خوردهاید. یا برای شما كه در گیر و دار رفتنید. رفتن از خانه، رفتن از مدرسه به سوی آنچه در تصورتان رهایی است.
برای شمایی است كه شاید این صفحه را در گوشهای خلوت، در فریبگاهی پر زرق و برق میخوانید. این نوشته با شما راحت است. شما هم با خودتان راحت باشید.
حالا این صفحه را با اشك، با تلخی، با عصبانیت یا با ریشخند به گوشهای پرتاب كنید و ببینید كه كجایید؟ چه میكنید؟ ببینید دلتان برای كجاها تنگ شده؟ ببینید كه هنوز راه برگشت دارید یا ندارید؟ راه برگشت همیشه هست؟
ببینید مشكلات خانه و خانواده و هر مشكلی كه دارید و داشتید و آنچه در ذهن دارید و داشتید كه شما را به جایی رسانده كه هستید ، مشكلتر، كوچكتر یا بزرگتر از وضعیت فعلی شماست؟ فكر كنید.
فارغ از آن كه بخواهید با خودتان یا با فرد دیگری، حالا هر كه میخواهد باشد، لج بازی كنید و به مسیری بروید كه انتهای آن را هر روز در صفحات حوادث روزنامهها یا خواندهاید یا شنیدهاید، یا میخوانید.
منبع:صولت فروتن - جامجم