
مباهله

مقدمه:
می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.
به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:
یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، خواندن آیاتی از قرآن مجید می باشد، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.
در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.
در این مقاله آیات تا 61 سورة آل عمران ( صفحة 57 )، مورد بررسی قرار می گیرد...
آیات مربوطه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود. شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.
جهت دریافت فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.
نکات تفسیری مربوط به یات در ادامه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود...
از میان آیات 53 تا 61 سورة آل عمران ( صفحة 57 )، شش آیة نخست، پس از شرح ایمان دوازده یار و شاگرد مسیح (ع) كه به حواریّون معروفند، به نقشههای شیطانی یهود برایكشتن حضرت عیسی(ع) و نقش برآب شدنِ آن نقشهها اشاره میكنند.

و امّا سه آیة پایانیِ این صفحه، به جریان مباهله میپردازند كه یكی از مهمترین موضوعاتی است كه ما شیعیان، بهوسیلة آن، حقّانیّت مذهب خود را ثابت میكنیم.
داستان مباهله چنین بوده كه در نَجران كه نام محلّی است، گروهی مسیحی زندگی میكردند و همانند سایر مسیحیان، در مورد حضرت عیسی(ع) اعتقاد اغراق آمیز داشته و آن حضرت (ع) را فراتر از انسان می دانستند و میگفتند:
او چون بدون داشتن پدر، از مادر بهوجود آمده، پس، لابُد، خدا یا پسر خداست.
مسیحیان نجران بر ایناعتقاد بودند تا این كه صدای دعوت اسلام در اطراف جزیرهُالعرب پیچید و به گوش آنان رسید كه: قرآنِ مسلمانان، دربارة مسیح میگوید:
او مخلوق است و بندهای از بندگان خدا و فرستادهای از فرستادگان اوست.
وقتی مسیحیان نجران، اینآیات را شنیدند، مثل این بود كه آسمان را بر فرقشان كوبیدند.
در همین حال كه این موضوع، مشغولشان كرده بود كه چه پاسخی در مقابل اینسخنان قرآن باید داد، نامهای از پیامبر(ص) به اُسقُف نجران رسید.
چون رسولاكرم(ص) پس از فتح مكّه، در سال هشتم هجرت، نامههایی به سلاطین دنیای آن روز، كسرای ایران، قیصر روم، سلطان حبشه و یمن و دیگران و نیز رؤسای قبائل می نوشت وآن ها را به توحید و اسلام دعوت مینمود.
از جمله، نامهای هم به مسیحیان نجران مرقوم فرمود.
نامه كه به دست اسقف اعظم، یعنی كشیش بزرگشان، رسید،آن را بازكرد و دید اینچند جمله نوشته شدهاست:

بهنام خدا، معبود ابراهیم، اسحاق و یعقوب.
این نامهای است از سوی محمّد، فرستادة خدا بهسوی كشیش بزرگ نجران و اهل نجران.
اگر تسلیم حق شوید، از خدا، معبود ابراهیم، اسحاق و یعقوب، سپاس گزاری میكنم كه به ارشاد و هدایت شما موفّقم فرموده و اینسپاس گزاری از خدا را به شما ابلاغ میكنم.
امّا بعد...
حرف من این است كه شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت میكنم. و نیز شما را دعوت میكنم كه
فرمانبَر خدا باشید، نه فرمانبر بندگان.
اگر از پذیرفتن اسلام امتناع میورزید، پس، باید پرداخت جِزیِه (مالیاتی خاص که از غیر مسلمان می گیرند) را بپذیرید و اگرآن را هم نپذیرفتید، پس، هم اكنون، به شما اعلان جنگ می دهم.
والسّلام.
این نامة قاطعانه و تهدیدآمیز كه به دست نجرانیان رسید، سخت ترسیدند و بر خود لرزیدند! با هم به مشورت نشستند كه در مقابل چنیننامهای، با این قاطعیّت چه بایدكرد؟
پس از مشورت، چارهای جز ملاقات حضوری با شخص رسولاكرم(ص) ندیدند. لذا یك هیأت شصت نفری كه در میانشان چهارده تن از اَشراف و سه تن از عالمانشان نیز بودند، برای سفر به مدینه انتخاب و با تجمّل زیاد و تشریفات خاصّ خودشان وارد مدینه شدند و پس از مقدّماتی، خدمت رسولاكرم (ص) رسیدند و گفتند: شما ما را به چه دعوت میكنید؟
حضرت (ص) فرمود:
دعوت میكنم به اقرار و اعتقاد به اینكه جز الله، معبودی نیست و من فرستادة خدایم.
مسیحیان، ضمن سخنانشان، راجع به حضرت مسیح پرسیدند: نظر شما در مورد آنحضرت چگونه است؟فرمود:
من او را بنده و مخلوقی از مخلوقات خدا و فرستادهای از فرستادگان او می دانم.
گفتند: اگر او مخلوق است، پس پدرش كیست؟ مخلوق كه بدون پدر نمیشود!
كه در همینحال،آیات 59 و60 نازل شدند و به آن ها پاسخ دادند كه
«مَثَلِ عیسی در نزد خدا، مانند مثلآدم استكه او را از خاكآفرید و سپس»
روح در او دمید و «به اوگفت:
موجود شو. او هم فوراً موجود شد».
یعنی، مگر هركس، پدر ندارد، خدا میشود؟ بهوجود آمدن او از بهوجود آمدن آدم (ع) كه عجیبتر نیست. اگر پدر نداشتن عیسی(ع) دلیل بر خدا یا پسر خدابودن او باشد، پس، دربارة جضرت آدم (ع) كه نه پدر داشت و نه مادر، چه باید بگویید؟!
آری، همانگونه كه خدا حضرت آدم (ع) را از خاك آفرید، عیسی (ع) را هم از دَمِ روحُالقُدُس آفرید. هر دو، مخلوق خدا و هر دو، مورد لطف و عنایت خدا هستند.
اینجواب، بااین كه بسیار روشن و درعین حال، قوی و دندانشكن بود، امّا آن ها باز، حق را نپذیرفتند و همچنان، بر اعتقاد خود پافشاری كردند! اینجا بودكهآیة 61 ، «آن ها را به مباهله دعوت فرمود»كه نام اینآیه نیز به مباهله معروف است.
كلمة مباهله بهمعنای نفرین متقابل است.
یعنی، دو نفر یا دو گروهی كه در مورد یك مسألة مهمّ دینی (كه اگر حقّانیّت آن ثابت نشود، چهرة اسلام، مخدوش میگردد و ممكن است گروهی، به انحرافكشیدهشوند) با هم اختلاف دارند و هركدام، برای اثبات ادعّای خود، دلیل و برهان اقامه میكنند، ولی طرف مقابل، قانع نمیشود، در یكجا جمع میشوند و از طریق دعا و تضرّع به درگاه خدا جدّاً از او میخواهند كه دروغ گو را رسوا و مجازات نماید.
و این هم مختصّ زمان صدر اسلام و شخص پیامبر (ص) با مسیحیان نجران نیست. بلكه از روایات استفاده میشود كه در هر زمانی، اگر افرادی مؤمن و با ایمانی کامل، در چنینجریانی قرارگرفتند، یعنی، یك مسألة مهمّ دینی، مورد اختلاف واقع شد و منطق و استدلال و اقامة برهان، نتیجهبخش نشد، می توانند مباهلهكنند.
البتّه، اگر خود آن طرف بحث، قانع نمیشود، مهمّ نیست و رهایش میكنیم. امّا اگر رهاشدن او، منجر بهگمراهی مردم شود، مثلاً قلمی روان و بیانی سحرآمیز دارد و گفتهها و نوشتههای فریبندهاش، افراد ساده لوح زود باور را مجذوب میسازد و منحرف میگرداند و چهرة دین را در نظرآنان، مخدوش و لكّهدار میسازد، در چنین موردی، افراد باایمان میتوانند اقدام به مباهله نمایند و از خدا بخواهند كه دروغِ طرف مقابل را فاشكرده و او را رسوا سازد تا سیهروی شود.
آری، هنگامی كه پای مباهله بهمیان آمد، نجرانیان دیدند که مقابلة با پیامبر ، بسیار دشوار و بلكه خطرناك است. این بود كه در ردّ و قبول آن پیشنهاد، تأمّلكرده و از پیامبر(ص) مهلت خواستند تا در اینباره بیندیشند و با هم مشورتكنند.
شبكه با هم بهمشورت نشستند، بزرگشانگفت: من معتقدم او پیامبر است و نشانههای نبوّت را در او میبینم. و شما هم میدانیدكه هر قومیكه با پیامبر زمانشان مباهله كنند، عذاب برآن ها نازل میشود و نابود میگردند.
حال، اگر میخواهید اطمینان پیداكنید، فردا كه برای مباهله حاضر شدیم، ببینید اگر با سر و صدا و قوم و قبیلهاشآمد، نترسید و با او مباهلهكنید! زیرا حقیقتی در كار او نیست كه متوسّل به جار و جنجال شدهاست.
ولی اگر با نفرات معدودی از نزدیكان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانیدكه او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید كه مبتلا به عذاب خواهیدشد.
و اگر هم نخواستید دعوتش را بپذیرید، با او مصالحهكنید و بهسلامت، به وطنتان برگردید و فقط، سالانه، مبلغی، بهعنوان جزیه بپردازید و از اینطریق، اعلام كنید كه با آن ها سر جنگ ندارید و راه را برای تبلیغ دینشان آزاد میگذارید.
آنها اینحرف را پسندیدند و فردا، طبق قرار قبلی در محلّ مباهله كه در اطراف مدینه بود، حاضر شدند. ناگاه دیدند رسول خدا(ص) از شهر بیرون آمد، درحالیكه كودكی را در بغل گرفته و دست كودك دیگری هم به دستش. زن جوانی پشت سرش و مرد جوانی هم پشت سرآن زن حركت میكنند و كس دیگری، همراهش نیست! و به آن ها سفارش میكند كه هرگاه، من دعا كردم، شما آمین بگویید.

اهل نجران از برخی از اصحاب پیامبر(ص) پرسیدند: این همراهان چه نسبتی با او دارند؟
گفتند: آن زن، یگانه دخترش فاطمه(س) است و آن مرد، داماد و پسر عمویش، علیّ بنابیطالب است و آن دو كودك، نوههایش حسن و حسین هستند و از اینها عزیزتر،كسی را ندارد!
بزرگ مسیحیان، هنگامی كه اینصحنه را مشاهده كرد، به همراهانش گفت:
من چهرههایی میبینم كه اگر دست به دعا بردارند و از خدا بخواهند كوهها را از جا بركَنَد، میكَنَد!
صلاح ما در مباهله نیست؛ صلح میكنیم و برمیگردیم.