تبیان، دستیار زندگی
علت مخالفت خواص و نخبگان با حضرت على(علیه السلام) حب دنیا بود. آنان هنگامى كه متوجه شدند على(علیه السلام) دین خود را فداى هوس‌هاى دیگران نمى‌كند، با او به مخالفت برخاستند. آرى، آن حضرت حتى به فكر لذت و مقام براى خودش نبود، چه رسد به این كه دین خود را براى
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عبرت‌هایى از ماجرای سقیفه


علت مخالفت خواص و نخبگان با حضرت على(علیه السلام) حب دنیا بود. آنان هنگامى كه متوجه شدند على(علیه السلام) دین خود را فداى هوس‌هاى دیگران نمى‌كند، با او به مخالفت برخاستند. آرى، آن حضرت حتى به فكر لذت و مقام براى خودش نبود، چه رسد به این كه دین خود را براى لذت دیگران فدا كند.


سقیفه

ماجراى سقیفه

این گونه بود كه این تدبیر نیز كه نهایت لطف و رحمت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به امت بود، مفید واقع نشد. سرانجام روح از بدن مبارك پیغمبر(صلى الله علیه وآله) پرواز كرد، در حالى كه سر مبارك آن حضرت در آغوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داشت.

بعد از رحلت ایشان نیز بلافاصله داستان سقیفه پیش آمد. انصار و مهاجران در سقیفه جمع شدند و درباره جانشینى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به گفتگو پرداختند. یكى از بزرگان طایفه خزرج ـ كه حدود نیمى از مسلمانان مدینه را تشكیل مى‌دادند ـ به نام «سعد بن عباده» به سقیفه آمد و در حالى كه بیمار بود و نمى‌توانست با صداى بلند صحبت كند، گفت: كسى حرف‌هاى مرا با صداى بلند براى دیگران بازگو كند. سپس خطبه‌اى انشا كرد و ابتدا به تعریف از مهاجران و ذكر سابقه آنها در اسلام و لزوم احترام نسبت به ایشان پرداخت. سپس گفت: با این وجود، مدینه شهر ما انصار است و پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در میان ما عزت یافت، اسلام در شهر ما رواج پیدا كرد و ما بودیم كه به مهاجران كمك كردیم و زندگى آنها را سامان دادیم. بنابراین امامت و رهبرى جامعه حق انصار است.

اما از سوى دیگر مهاجران ـ كه پدران همسران پیغمبر(صلى الله علیه وآله) هم در میان آنها بودند ـ نیز برنامه‌هایى در نظر داشتند كه بر اساس آنها در مقابل شروع به بحث كردند. آنها نیز به تعریف از انصار و ذكر خدمات آنها نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مهاجران پرداختند. سپس گفتند: اما ما مهاجران بودیم كه در زمان غربت اسلام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایمان آوردیم، سابقین و اولین در اسلام ما هستیم و قرآن ما را با وصف «السّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ» (توبه (9)، 100) ستایش كرده است. علاوه بر این كه بسیارى از خویشاوندان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نیز در بین مهاجران هستند.

بر اساس بعضى از نقل‌ها یكى از مهاجران گفت: در بین ما كسى هست كه اگر براى خلافت پیشگام شود هیچ كس با او مخالفت نخواهد كرد، و او على بن ابى طالب(علیه السلام) است.

ما باید از كسانى كه مصالح اسلام و مسلمین را به بازى گرفتند قلباً ناراضى باشیم. هم چنین باید براى مظلومیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) متأسف باشیم و اشك بریزیم. اما تمام این كارها براى هدفى والاتر است و آن، پند گرفتن از این حوادث براى چگونگى برخورد با مسایل جامعه اسلامى در این زمان است

بحث و گفتگو بین مهاجران و انصار در مورد انتخاب امام و خلیفه بالا گرفت تا جایى كه گفتند: براى این كه حق هیچ یك از دو طرف ضایع نشود، دو جانشین انتخاب كنیم، «مِنّا اَمیرٌ و مِنْكُمْ اَمیر». بزرگان قوم گفتند: این كار موجب وهن مسلمانان و اختلاف میان آنان مى‌شود و عزت ما از بین خواهد رفت؛ از این رو تنها باید یك خلیفه انتخاب شود. سرانجام ابوبكر برخاست و ماهرانه، خطبه‌اى انشا كرد. او ابتدا به ستایش و تمجید از انصار پرداخت و سپس موقعیت و افتخارات مهاجران را نیز بیان كرد و گفت: براى حفظ وحدت امت اسلامى، امیر از مهاجران باشد و از میان انصار وزیرى براى او انتخاب شود و ما قول مى‌دهیم كه بدون مشورت انصار كارى انجام ندهیم. با شنیدن این سخنان بعضى از انصار به طرفدارى از او برخاستند، تكبیر گفته و با ابوبكر بیعت كردند. در این هنگام سعد بن عباده برخاست و دست به شمشیر برد؛ عمر نیز در برابر او شمشیر كشید و كار به جنگ و نزاع كشیده شد. اما با وساطت عده‌اى دیگر از مسلمانان و خارج كردن سعد بن عباده از معركه، غائله خاتمه یافت و خلافت ابوبكر تثبیت شد.

عبرت‌هایى مهم از سقیفه

به هر حال، این فتنه واقع شد و هنوز هم دود آن به چشم همه مسلمانان مى‌رود. پس از آن نیز این فتنه ادامه داشته و خواهد داشت، تا زمانى كه حضرت ولىّ عصر(علیه السلام) ظهور بفرماید و این فتنه‌ها را رفع كند. اما منظور از نقل این داستان‌ها چیست؟ آیا صِرف حسرت خوردن بر وقوع این فتنه‌ها و نتایج تأسف بار آن و گریه بر مظلومیت مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) كافى است؟ یا این كه مسؤولیت ما بیش از اینها است؟

امام علی

شكى نیست كه تمام این كارها لازم است و ما باید از كسانى كه مصالح اسلام و مسلمین را به بازى گرفتند قلباً ناراضى باشیم. هم چنین باید براى مظلومیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) متأسف باشیم و اشك بریزیم. اما تمام این كارها براى هدفى والاتر است و آن، پند گرفتن از این حوادث براى چگونگى برخورد با مسایل جامعه اسلامى در این زمان است. ما باید این وقایع را تفسیر و تحلیل كنیم تا دریابیم چرا این قضایا اتفاق افتاد؟ آیا فتنه‌ها متعلق به صدر اسلام بود یا این كه نظیر آن براى ما نیز ممكن است اتفاق بیفتد؟ چرا حكایات اقوام پیشین بارها در قرآن كریم نقل شده است؟

قرآن مى‌فرماید: تكرار این داستان‌ها براى عبرت است، تا ما مراقب باشیم در موارد مشابه، اشتباهات پیشینیان را مرتكب نشویم. بسیارى از حوادث تاریخى دائماً به نوعى در قالب‌هاى جدید تكرار مى‌شوند و ما باید تحلیل روشنى از این حوادث داشته باشیم و از آنها عبرت بگیریم.

و اما براى عبرت گرفتن از خصوص حوادثى كه ذكر آنها گذشت دو سؤال مهم مطرح است:

سؤال اول این كه، چرا مردم نسبت به حضرت على(علیه السلام) دشمنى ورزیدند و با وجود سفارش‌هاى فراوان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد حضرت على(علیه السلام) ، آن حضرت را رها كردند؟ آنچه ما در مورد فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل كردیم، قطره‌اى از دریاى بى كران فضایل آن حضرت بود، كه با همین مختصر نیز امامت و ولایت آن حضرت به وضوح ثابت مى‌شود؛ اما چرا با این همه، آن حادثه رقم خورد؟

از آغاز ولادت حضرت على(علیه السلام) و تولد آن حضرت در كعبه، مردم دریافتند كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) شخصیتى فوق العاده و مورد عنایت خداوند است. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز طى 23 سال بارها و به مناسبت‌هاى مختلف فضایل و مقامات امیرالمؤمنین(علیه السلام) را گوشزد كرده، حتى گاهى به خلافت ایشان تصریح مى‌كردند. آیا با وجود انبوهى از دلایل، شواهد و قراین، اگر پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) كسى واقعاً قصد شناختن جانشین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را داشت، مقدمات لازم براى او فراهم نبود؟ آیا مسأله خلافت حضرت امیر(علیه السلام) تا به این اندازه مخفى بود كه مردم خود اقدام به انتخاب جانشین براى حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) كردند؟ چرا مردم آن همه تأكیدات پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در مورد امامت حضرت على(علیه السلام) به فراموشى سپردند و نخواستند آنها را به خاطر داشته باشند؟

علت مخالفت خواص و نخبگان با حضرت على(علیه السلام) حب دنیا بود. آنان هنگامى كه متوجه شدند على(علیه السلام) دین خود را فداى هوس‌هاى دیگران نمى‌كند، با او به مخالفت برخاستند. آرى، آن حضرت حتى به فكر لذت و مقام براى خودش نبود، چه رسد به این كه دین خود را براى لذت دیگران فدا كند

خوش بینانه ترین دلیلى كه براى رفتار مسلمانان در سقیفه مى‌توان ذكر كرد این است كه بگوییم آنها داستان غدیر را فراموش كردند، با وجود این كه بیشتر از هفتاد روز از آن حادثه مهم نگذشته بود!

یك نكته

نباید فراموش كنیم كه سنّت الهى بر این قرار گرفته است كه همه انسان‌ها امتحان شوند، و هیچ كس از این امر استثنا نیست. گاهى برخى افراد ساده دل مى‌گویند: چرا بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) خداوند مقدمات را به گونه‌اى فراهم نیاورد كه حضرت على(علیه السلام) خلیفه شود و چرا با معجزه‌اى از على(علیه السلام) حمایت نكرد؟ این سخنان از سر ساده اندیشى و از این رو است كه به حكمت خداوند توجه نداریم. خداى متعال این عالم را براى امتحان من و شما آفریده است: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ؛( ملك (67)، 2) با این وجود آیا ممكن است از امتحان منصرف شود؟ البته مقصود خداوند از امتحان انسان‌ها این نیست كه از باطن آنها آگاه شود. خداوند از درون همه ما مطلع است. مقصود خداوند از امتحان، فراهم كردن زمینه براى انسان‌ها است تا هركس جوهره خود را نشان دهد و آگاهانه راهى را انتخاب كند. از این رو باید شرایط به گونه‌اى مهیا شود كه هر كس بتواند با شناخت كافى راهى را انتخاب و با اراده خود از اوامر و نواهى خداوند اطاعت و یا با آنها مخالفت نماید. اگر راه مخالفت بسته شود و فقط امكان پیروى از حق و حقیقت وجود داشته باشد، در این صورت امتحان معنى ندارد و مؤمن واقعى از منافق، و نیز درجات ایمان افراد مختلف بازشناخته نمى‌شود.

خلاصه این كه، علت مخالفت خواص و نخبگان با حضرت على(علیه السلام) حب دنیا بود. آنان هنگامى كه متوجه شدند على(علیه السلام) دین خود را فداى هوس‌هاى دیگران نمى‌كند، با او به مخالفت برخاستند. آرى، آن حضرت حتى به فكر لذت و مقام براى خودش نبود، چه رسد به این كه دین خود را براى لذت دیگران فدا كند.

فرآوری : زهرا اجلال

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع :

سایت حوزه

پایگاه آیت الله مصباح یزدی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.