تبیان، دستیار زندگی
روز بزرگداشت فردوسی شرح زندگی نامه حكیم ابوالقاسم فردوسی استاد بزرگ بی بدیل ، حكیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یكی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبر...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

25 اردیبهشت روز بزرگداشت فردوسی

شرح زندگی نامه حكیم ابوالقاسم فردوسی

استاد بزرگ بی بدیل ، حكیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یكی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست كه به علت همین عظمت مقام و مرتبت، سرگذش مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه و روایات مختلف در آمیخته است.

مولد او قریه باژ از قراء ناحیه طابران (یا: طبران) طوس بود، یعنی همانجا كه امروز آرامگاه اوست، و او در آن دِه در حدود سال 329 – 330 هجری، در خانواده ای از طبقه دهقانان چشم به جهان هستی گشود.

چنان كه می دانیم "دهقانان" یك طبقه از مالكان بودند كه در دوره ی ساسانیان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامی) در ایران زندگی می كردند و یكی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه كشاورزان و اشراف درجه اول را تشكیل می دادند و صاحب نوعی "اشرافیت ارضی" بودند . زندگانی آنان در كاخهایی كه در اراضی خود داشتند می گذشت . آنها به وسیله ی "روستاییان" از آن اراضی بهره برداری می نمودند و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همكاری داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضییقات گوناگون از بین رفتند. اینان در حفظ نژاد و نسب و تاریخ و رعایت آداب و رسوم ملی، تعصب و سختگیری خاص می كردند و به همین سبب است كه هر وقت در دورهی اسلامی كسی را "دهقان نژاد" می دانستند مقصود صحت نژاد ایرانی او بود و نیز به همین دلیل است كه در متون فارسی قرون پیش از مغول "دهقان" به معنی ایرانی و مقابل "ترك" و "تازی" نیز استعمال می شده است .

فردوسی به خاطر تعلق به این طبقه از جامعه، از تاریخ ایران وسرگذشت نیاكان خویش آگاهی داشت، به ایران عشق می ورزید، به ذكر افتخارات ملی علاقه داشت. وی از خاندانی صاحب مكنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، در دیه باژ «شوكتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود» . ولی این بی نیازی پایدار نماند ؛ زیرا او همه سودهای مادی خود را به كناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت زندگی خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آسای خود در این راه یاری گرفت . از تهیدستی نیندیشید، سی سال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش، از ادامه كار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همه ی رونق و شكوه  و جلالش، جاودانه برای ایرانی كه می خواست جاودان باشد، باقی می گذارد «كه رحمت بر آن تربت پاك باد»

فردوسی ظاهراً در ابتدای قتل دقیقی (حدود 367- 369 ه) به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان "بیژن و گرازان"، كه بعدها آنها را در شاهنامه ی خود گنجانید و گویا این كار را حتی در حین نظم شاهنامه ابومنصوری یا بعد از آن نیز ادامه می داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اكوان دیو، داستانهای مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در می آورد . اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتا روشن و آشكاری است. مثل داستان سیاوش كه در حدود سال 387 ه. سروده شده و نظم داستان نخجیر كردن رستم با پهلوانان در شكارگاه افراسیاب كه در 389 شروع شد.

آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، یعنی شاهنامه ای كه در سال 346 هجری به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ی اقدام دقیقی شاعرست در همین مورد. دقیقی بعد از سال 365 كه سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور كرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آن را به نظم در نیاورده بود كه به دست بنده ای كشته شد.

بعد از شهرت كار دقیقی در دهه ی دوم از نیمه ی دوم قرن چهارم و رسیدن آوازه ی آن و نسخه ای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد كه كار شاعر جوان دربار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی را كه دقیقی در دست داشت مالك نبود و می بایست چندی در جست و جوی آن بگذراند . بر حسب اتفاق یكی از دوستان او در این كار وی را یاری كرد و نسخه ای از شاهنامه منثور ابومنصوری را بدو داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصد كه كتاب مدون و مرتبی از داستانها و تاریخ كهن ترتیب دهد. تاریخ این واقعه ، یعنی شروع به نظم شاهنامه ، صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی كه از شاهنامه مستفاد می گردد و با انطباق آنها بر وقایع تاریخی، می توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوری را به وسیله استاد طوس سال 370 – 371 هجری معلوم كرد.

این كار بزرگ، خلاف آنچه تذكره نویسان و افسانه سازان جعل كرده اند، به امر هیچ یك از سلاطین، خواه سامانی و خواه غزنوی، انجام نگرفت بلكه استاد طوس به صرافت طبع، بدین مجاهدت عظیم دست زد و در آغاز كار فقط از یاوری دوستان خود و یكی از مقتدرین ایرانی نژاد محلی در طوس بهره مند شد كه نمی دانیم كه بود ، ولی چنانكه فردوسی خود می گوید او دیری نماند و بعد از او مردی دیگر، هم از متمكنان و بزرگان محلی طوس، به نام "حیی" یا "حسین" بن قتیبه ، شاعر را زیربال رعایت گرفت و درامور مادی، حتی پرداخت خراج سالانه، یاوری نمود، و مردی دیگر به نام "علی دیلمی" هم در این گونه یاوریها شركت داشت. اما اینان همه از یاوران و دوستان و بزرگان محلی طوس یا ناحیه طابران بودند و هیچ یك پادشاه و سلطان نام آوری نبودند.

تذكره نویسان در شرح حال فردوسی نوشته اند كه او به تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت این اشتباه آن است كه نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، كه دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شد و نسخه اول شاهنامه ( كه منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوری ) ، موقعی آغاز شده بود كه هنوز 19 سال از عمر دولت سامانی باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومه خود را به پادشاهی لازم می شمرد ناگزیر به درگاه آل سامان، كه خریدار این گونه آثار بودند، روی می نمود نه به درگاه سلطانی كه هنوز روی كار نیامده بود. محمود تركزاد غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلكه قصد قتل گوینده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع،  را داشت .

اتمام اولین نسخه شاهنامه: گفتیم كه فردوسی، مدتی پیش از به دست آوردن نسخه ی شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، در دوران جوانی و پیش از چهل سالگی، سرگرم نظم بعضی از داستانهای قهرمانی بود و بنا بر شرحی كه گذشت در حدود سال 370-371 هجری نسخه شاهنامه منثور ابومنصوری را به یاری یكی از دوستان طوسی خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سیزده یا چهارده سال، در سال 384 یعنی ده سال پیش از آشنایی بادربار محمود غزنوی، آن را به پایان رسانید. تاریخ مذكور درپاره ای از نسخ قدیمی شاهنامه دیده می شود.

در ترجمه ای كه فتح بن علی بنداری اصفهانی به حدود سال 620 – 624 از شاهنامه به عربی ترتیب داد، باز تاریخ ختم شاهنامه سال 384 است.

به مـاه سفنـدار مـذ روز اَرد

سـرآمــد  كنـون  قصــه  یـزد گــرد

بنـام جهـان داور كـرد گار

زهجرت سه صدسال وهشتاد و  چار

مقایسه ترجمه البنداری با شاهنامه معمول ، این نكته را بر ما روشن می كند كه بسیاری از مطالب موجود در شاهنامه های متداول در آن ترجمه موجود نیست . از اینجا دریافت می شود كه نسخه مورد استفاده البنداری كوتاه تر و مختصرتر بود. علت آن است كه فردوسی، نخستین بار كه شاهنامه را به نظم در می آورد، از شاهنامه ابومنصوری استفاده كرد یعنی از كتابی كه خیلی از داستانهای اضافی كه فردوسی از مآخذ دیگر به دست آورده بود، در آن وجود نداشت ؛ درست مثل كتاب " غرراخبار ملوك الفرس " ثعالبی كه مأخذ اساسی آن هم همان شاهنامه ابومنصوری بود.

ختم دومین نسخه شاهنامه: دومین نسخه شاهنامه محصول تجدید نظر چندین ساله ی فردوسی است در منظومه خود وافزایش مطالبی بر آن از مآخذ دیگر، مخصوصاً از اخبار رستم تألیف "آزاد سرو" نامی كه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری می زیسته است. این افزایش ها بر نخستین نسخه شاهنامه صورت می گرفت، موضوع آشنایی شاعر با عمال محمود غزنوی و دربار آن پادشاه جهانجوی هم پیش می آمد. در حالیكه حصول این آشنایی مقارن بود با 65  یا 66  سالگی شاعر یعنی سال 394یا 395 و ده سال بعد از ختم نسخه ی اول شاهنامه منظوم گویا این ارتباط به وسیله ابوالعباس اسفراینی نخستین وزیر محمود (عزل و حبس او در سال 401 اتفاق افتاد) و برادر سلطان یعنی نصربن ناصر الدین سبكتكین (متوفی به سال 412 ه) اتفاق افتاده است . تا این تاریخ یعنی تا سال 394-395 هجری، نخستین نسخه منظوم شاهنامه شهرت بسیار یافته بود و طالبان از آن نسخه ها برداشتند و با آن كه پدید آورنده آن شاهكار به پیری گراییده بود و تهیدستی  بر او نهیب می زد، هیچ یك از بزرگان و آزادگان  با دانش كه از منظومه زیبایش بهره مند می شدند ،  در اندیشه پاداشی برای آن آزاده مرد بزرگوار نبودند، در حالی كه او نیازمند یاری آنان بود.

در چنین حالی بود كه دلالان تبلیغاتی ِ محمود تركزاد به اندیشه استفاده از شهرت دهقان زاده بزرگوار طوس افتادند و او را به صلات جزیل محمود، كه برای گستردن نام و آوازه خود به شاعران می داد، امیدوار كردند و بر آن داشتند كه شاهنامه خود را كه تا آن هنگام به نام هیچكس نبود به اسم او در آورد. او نیز پذیرفت و بدین ترتیب یكی از ظلمهای فراموش ناشدنی تاریخ انجام گرفت . فردوسی باز به تجدید نظر و ترتیب و تنظیم نهایی شاهنامه و افزودن داستانهای نو سروده بر آن و گنجانیدن مدح محمود غزنوی در موارد مختلفی از آن پرداخت و نسخه ی دوم شاهنامه در سال 400 – 401 هجری آماده تقدیم به دستگاه ریاست و سلطنت محمودی شد و فردوسی از ارتكاب این اشتباه آن دید كه می بایست!

اختلاف با محمود و فرار از غزنین: پس از ختم شاهنامه ، چنان كه نظامی عروضی گفته است ، علی دیلمی آن را در هفت مجلد نوشت و فردوسی آن را از طوس به غزنین برد و به محمود تقدیم كرد و خلاف انتظاری كه داشت محل توجه و محب پادشاه غزنین قرار نگرفت و با آن كه بنا بر روایات مختلف ، پادشاه غزنوی تعهد كرده بود كه در برابر هر بیت یك دینار بدو دهد به جای دینار درهم داد و این كار مایه ی خشم دهقان بزرگ منش طوس گشت، چنانكه بنابر همان روایت همه دراهم محمود را بحمامی و فقاعی بخشید!

علل اختلاف فردوسی و محمود بسیار است اما  مهمترین آنها اختلاف نظر آن دو بر سر مسائل سیاسی و نژادی و دینی است. فردوسی مانند همه ایرانیان اصیل آن روزگار به سیاست نژادی كه پیش از این شرح داده ایم معتقد بود و این معنی از نامه رستم فرخ زاد به نیكی بر می آید. علاوه بر این ، او در شاهنامه بارها بر تركان تاخته بود وحال آنكه محمود، ترك زاده بود و سرداران و حاجبان او هم تركان بودند و او و فرزندانش فقط با "تاجیكان" به پارسی سخن می گفتند و با این احوال طبعاً تحمل دشنامهای فردوسی به آباء و اجدادشان  دشوار بود .  بدتر از همه این كه  فردوسی شیعی بود و مانند همه شیعیان در اصول دین به معتزلیات نزدیكی داشت و بالاتر از اینها ، مشرب فلسفی او در جای جای شاهنامه آشكار بود . اما محمود دشمن هر شیعی ، و كشنده و بردار كننده هر معتزلی و هر فلسفی مشرب بود . او سنی متعصب و كرّامی خشك خام اندیش بود و فقط با خام اندیشانی كه بر گرد او زبان به تأیید اعمالش در خراسان و ری و هندوستان می گشودند سرسازگاری داشت نه با آزاد مرد درست اندیشه آزاد فكری چون فردوسی كه از پشت آزادگان و بزرگان آمده بود. به هر حال فردوسی ناگهان حربه ی تكفیر را بالای سر خود دید و تهدید شد كه به جرم الحاد در زیر پای پیلان ساییده خواهد شد. پس ناگزیر از دام بلا گریخت و از غزنین به هرات رفت و به اسماعیل وراق پدر ازرقی شاعر پناه برد و شش ماه در خانه ی او  پنهان بود تا طالبان محمود به طوس رسیدند و بازگشتند و چون فردوسی ایمن شد از هرات به طوس و از آنجا به طبرستان نزد پادشاه شیعی مذهب باوندی آن دیار به نام "سپهبد شهریار" رفت و بدو گفت كه در این شاهنامه همه سخن از نیاكان بزرگ تو می رود، بگذار تا آن را به نام تو كنم . لیكن او كه از بیم تیغ محمود لرزان بود بدین كار تن در نداد واز فردوسی خواهش كرد تا صد بیت هجو نامه محمود را كه بر آغاز شاهنامه افزوده و در آن به علت عهد شكنی "پرستار غلام زاده" غزنوی اشاره كرده بود، به صد هزار درهم بدو واگذارد تا به آب بشوید، فردوسی نیز چنین كرد . اما آن هجونامه خلاف آنچه برخی پنداشته اند به تمامی از میان نرفت زیرا بعید نیست كه فردوسی آن را پیش از رفتن به طبرستان منتشر كرده بوده باشد.

بعد از این حوادث ، فردوسی از طبرستان به خراسان بازگشت و آخرین سالهای نومیدی و ناكامی خود را به تجدید نظرهای نهایی در شاهنامه و بعضی افزایش ها بر ابیات آن گذرانید تا به سال 411 هجری در زادگاه خود " باژ" در گذشت و در باغی كه ملك او بود مدفون گردید، همانجا كه اكنون مزار اوست.

به فردوسی غیر از شاهنامه چند بیتی از قطعه و غزل و امثال آنها و نیز منظومه ی یوسف و زلیخا به بحر متقارب كه به طبع نیز رسیده است، نسبت داده شده است . این منظومه ی اخیر مسلماً از فردوسی نیست و دلایل بطلان این انتساب در اصل این كتاب به تفصیل آمده است. همین قدر باید بدانیم كه منظومه ی مذكور را یكی از در باریان طغانشاه بن آلب ارسلان سلجوقی چندین سال بعد از مرگ فردوسی در هرات ساخته و به آن پادشاه زاده تقدیم كرده است .

اما شاهنامه فردوسی متضمن تاریخ داستانی ایران است. ریشه های روایت آن از اوستا ، خصوصاً از یشتها و یسناها آغاز شد و با روایات دینی و تاریخی دوره های اشكانی و ساسانی تكامل یافته ، به دوره اسلامی كشید و سپس از نیمه دوم قرن سوم در شاهنامه های منثور و رمانهای قهرمانی تدوین شده به دوران حیات فردوسی رسید . برای آنكه اصالت روایت فردوسی را در شاهنامه او بشناسیم، باید به قسمت نثر از همین دوره ، خاصه آنجا كه از شاهنامه های منثور و از روایات قهرمانی و ملی مكتوب سخن گفته ایم مراجعه شود.

شاهنامه چه از حیث حفظ روایات كهن ملی و چه از لحاظ تأثیر شدید آن در نگاهبانی زبان پارسی دری ، بزرگترین سرمایه فرهنگ ملی ماست و بیهوده نیست كه آن را " قرآن عجم " نام نهاده اند. اندیشه ها و اندرزها و حكمتهای نیاكان  ما و راه و رسم آنان در دفاع از آب و خاك خود و جانفشانی شان در محافظت مرزهای ایران از دشمنان و مهاجمان ، همه در این اثر عظیم اعجاب انگیزكه مقرون به فصاحتی معجزه آمیزاست، درج شده و اجتماع این صفات آن را به درجه ای رسانیده است كه محققان جهان ، آن را در ردیف بزرگترین حماسه های ملی جهانش در آورده اند.

درباره ی این اثر جاودانی ، تحقیقات و مطالعات متعددی به زبان فارسی و بسیاری از زبان های زنده عالم شده انجام و چندین ترجمه از آن به زبانهای مختلف از عربی و تركی گرفته تا زبانهای اروپایی ترتیب یافته است.

زبان فردوسی در بیان افكار مختلف ، ساده و روان و در همان حال به نهایت جزیل و متین است . و بیان مقصود در شاهنامه معمولا به سادگی و بدون توجه به صنایع لفظی صورت می گیرد زیرا علو طبع و كمال مهارت گوینده به درجه ای است كه تصنع را مغلوب روانی و انسجام می كند و اگر شاعر گاه به صنایع لفظی توجه كرده باشد، قدرت بیان و شیوایی و روانی آن ، خواننده را متوجه آن صنایع نمی نماید. قابل توجه است كه فردوسی در عین سادگی و روانی كلام ، به انتخاب الفاظ فصیح و زیبا هم علاقه مند است و به همین سبب سخنش هم ساده است و هم منتخب، هم روان است و هم حساب شده و دقیق ؛ چنان كه روانتر از آن نمی توان گفت و برگزیده تر از آن هم نمی توان آورد و چنین سخنی است كه صفت " سهل و ممتنع " به آن می دهند. بیهوده نیست كه نظامی عروضی كه خود مردی سخن شناس بود درباره ی كلام استاد طوس گفته است: «الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به ماء معین رسانید" و باز فرموده است: «من در عجم سخنی با این فصاحت نمی بینم و در بسیاری از سخن عرب هم.»

* گزیده ای از اشعار شاهنامه