جبریل می سازد برایت بهترش را
امروز دیگر سامرا مثل یتیمی امروز دیگر سامرا آقا نداری در آسمان آفتابی نگاهت آن گنبدی که داشتی حالا نداری ** دیروز از بال و پر پروانه تو دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد جبریل می سازد برایت بهترش را ** ای کاش در اینجا مجالی دست می داد پای گلوی بی صدای تو بمیرم یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله خیلی دلم میخواست جای تو بمیرم ** با چشم هایی که کبود و تار هستند روی پسر را بیش از این دیدن محال است ای تشنه لب با لرزش دستی که داری آب از لب این ظرف نوشیدن محال است ** وقتی لب این کاسه پر آب آقا بر آستان تشنه ی دندانتان خورد از شدت برخورد این ظرف سفالی انگار لب های کبودت خیزران خورد
علی اکبر لطیفیان