تبیان، دستیار زندگی
در همین شب‌هایی که سریال نرگس پخش می‌شود و پربیننده است، یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای سریال سابقاً پرطرفدار «پدر سالار» را احتمالا بدون بینندگان پرشمار روی آنتن می‌فرستد. سریالی که در سال‌های ابتدایی دهه هفتاد هواداران بسیار د...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چگونه یک «نرگس» نود شبی بسازیم؟

در همین شب‌هایی که سریال نرگس پخش می‌شود و پربیننده است، یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای سریال سابقاً پرطرفدار «پدر سالار» را احتمالا بدون بینندگان پرشمار روی آنتن می‌فرستد. سریالی که در سال‌های ابتدایی دهه هفتاد هواداران بسیار داشت و از قضا سریال نرگس از بعضی جهات شباهت‌هایی به آن سریال دارد. این تمام داستان اکثر سریال‌های تلویزیونی ا ست. داستان‌هایی که از پی هم روایت می‌شوند و علاقه‌مند پیدا می‌کنند و خیلی زود هم از یاد می‌روند. داستان‌هایی که براساس فرمول‌های تثبیت شده ساخته می‌شود و هیچ وقت تکراری بودنش به چشم بینندگان نمی‌آید. این تکرار مسیر چند هزار بار سیاحت شده است اما هنوز بر ایمان عاقبت داستان از پیش معلوم جذابیت دارد. عین ماهی‌هایی که به دلیل حافظه کوتاه و سه ثانیه‌ای‌شان زندگی تکراری در فضای بسته آکواریوم را تحمل می‌کنند و در محیط محدود هزاران بار می‌چرخنند و می‌گردند.

آلبالوهایی که شربت شدند (نماها و نشانه‌ها!)

بالاخره سریال نود قسمت است و لوکیشن و وقت و خیلی چیزهای دیگر محدود. همین می‌شود که در هر قست، شخصیت اصلی داستان- شوکت- را می‌بینیم که هر شب، رو به روی دوربین، روی مبل نشسته و با یک حس یکسان، ملغمه‌ای از خشم و غصه برای فرزند ناخلف و عروس ناخواسته‌اش خط و نشان می‌کشد.

این حالا مهم نیست. باید زوم کرد روی جزئیات، نوشیدنی محبوب تمام شخصیت‌های سریال شربت آلبالو است. خانه شوکت و خانه نرگس هم ندارد. همه هر جا، سر سفره یا وقتی از بیرون خسته و تشنه می‌آیند با یک لیوان نوشیدنی قرمز رنگ که یحتمل شربت آلبالو است پذیرایی می‌شوند. این ذائقه انگار تغییر یافتنی هم نیست. در قسمت اول و بیستم هنوز این شربت آلبالو است که در لیوان‌های شیشه‌ای جولان می‌دهد. البته ما نیک آگاهیم که گروه سازنده مشکل مالی داشتند. خواسته‌اند صرفه‌جویی کنند و سر و ته کار را با یک گالن شربت آلبالو هم بیاورند. اما استفاده از آب لوله‌کشی شهر که دیگر خرج و برجی ندارد.

تمام مسئله این نیست. کارگردان محترم یک روش برای سر کار گذاشتن بیننده پیدا کرده و ذوق زده از این کشف، هی بازیگران را رو به روی آینه می‌گذارد تا چند تا دیالوگ را بگویند و بعد دوربین یک حرکت ملیح می‌کند و تازه آن وقت است که ما متوجه می‌شویم این که تا حالا می‌دیدیم نه بازیگر که تصویر‌اش در آینه بوده. البته ما بهره‌ای از هوش برده‌ایم و بعد از بار دوم دست کارگردان را خواندیم و حضور آینه را حدس می‌زنیم اما کارگردان ول کن نیست. این نماهای رو به روی آینه چیزی ست که باید در هر قسمت دو، سه تایش را تحمل کنید.

تازه همه‌اش که این نیست. کمی پیش تر را به یاد بیاورید. در قسمت‌‌‌های آغازین سریال، بهروز پسر عاشق پیشه داستان ما به طور مکرر با استفاده از موبایل با دختر مورد علاقه‌اش تماس می‌گرفت و هر وقت هم که قهر می‌کرد و خانواده‌اش به دنبالش می‌گشتند شماره تلفن همراهش را می‌گرفتند. اما ناگهان در قسمتی پدر خشمگین افتاد دنبال پسر حرف گوش نکن و موبایل پسر در حین فرار افتاد روی زمین باغ خانه دختر محبوبش و پسر هم این را دید اما چون فرصت تنگ بود، فرار را بر قرار ترجیح داد. خب به طور طبیعی هر آدم عاقلی در اولین فرصت می‌رود سراغ موبایلش اما شگفت‌انگیز اینکه تا حالا که 20 قسمتی از آن قسمت افتادن موبایل گذشته از تلفن همراه پسر داستان خبری نیست که نیست. انگار از اول نبوده. انگار عوامل همه از یاد برده‌اند که یکی از شخصیت‌ها یکی گوشی همراه هم داشته. شاید هم گوشی اجازه‌ای بوده و تهیه کننده پس صاحبش داده. شاید هم هنوز گوشه‌ای از آن خانه قدیمی موبایلی افتاده باشد که زنگ می‌زند. کسی چه می‌داند. سریال نود قسمتی‌ست و دردسر کمبود وقت و بودجه و سرعت بالا و دقت کم.( همین قسمتهای اخیر بود که تهیه کننده جریان را متوجه شد و از طریق شوکت به یاد بهروز آوردند که تو موبایلی هم داشتی! یادته؟)

برای ساخت سریال دو قلب لازم است (شخصیت‌ها و داستان)

سریال جواب تمام سوال‌های ما را می‌دهد. در روایت تاکید می‌شود که شوکت تاجر تکی ا‌ست. در بازار حرف اول و آخر را می‌زند. قدر قدرت است. حالا فکر می‌کنید این تاجر موفق و پولدار از صبح تا شب چکار می‌کند که این‌چنین موفق شده؟

هیچ . از صبح علی الطلوع تا شام با وردستی دنبال توطئه است. دنبال گرفتن حال دختر بدبخت- بیچاره داستان. دنبال آدم اجیر کردن و تهدید آن و این و سر کار گذاشتن عموی دخترها و گوش مالی دامادهایش.

این تمام فعالیت‌های روزانه و شبانه شوکت، تاجر موفق پارچه است. این راه موفقیت است !!

از این که بگذریم باز می‌رسیم به شوکت! او در یکی از قسمت‌های سریال در اثر بی‌مبالاتی‌های پسرش قلبش می‌گیرد و در بیمارستان، در بخش مراقبت‌های ویژه بستری می‌شود. دکتر می‌گوید اگر عمل کنی زنده ماندن و مردنت پنجاه- پنجاه است اما اگر بخواهی مرخص شوی احتمالاً زنده ماندنت از آن پنجاه درصد خیلی خیلی کمتر می‌شود. مرد دلاور که از عمل می‌ترسد از بیمارستان مرخص می‌شود و انگار نه انگار که چند رگ قلبش همین قسمت پیش گرفته بود، شروع می‌کند به داد و بیداد و حرص خوردن و این جور کارها که برای بیماران قلبی سم است. جالب اینکه مادر نرگس و نسرین که به همین بیماری مبتلا بود با تمام مراقبت‌ها خیلی زود به دیار باقی شتافت!! و این بار دیگر نشان می‌دهد که عمر دست نویسنده سریال است و ربطی به مواظبت و مراقبت و دوا و دکتر ندارد.

سریال جواب تمام سوال‌های ما را می‌دهد. جایی که به نظر می‌رسد در و تخته جور شده و نرگس و خواستگارش تا خوشبختی فاصله‌ای ندارند ناگهان زن سابق خواستگار نرگس پیدایش می‌شود تا خوشبختی این دو را به تأخیر بیندازد. خواستگار دچار تردید می‌شود و شخصیت سابق بر این صد در صد منفی شقایق- زن سابق- ناگهان صد در صد مثبت می‌شود تا وقفه‌ای در ازدواج حاصل شود.

حالا این که مهم نیست. بالاخره این جزء گره‌های داستانی ماجر است. باید تعلیق به وجود آورد. اما شخصیت زن سابق که وظیفه خود را انجام داده، ناگهان به مدت هفت- هشت قسمت ناپدید می‌شود و خواستگار که در روز خواستگاری دچار شک شده بود و مهمانی را کنسل کرده بود، دوباره هر کاری برای به دست آوردن دل نرگس می‌کند و او هم چون کارگردان و نویسنده یکسره زن سابقش را که پشیمان و خوب و فداکار شده است از یاد می‌برند تا کی که دوباره داستان احتیاج به گره داشته باشد.

فیلم عروسی با دو دوربین (شاهکارهای ویژه)

اینها که گفتیم در مقابل اینها که قرار است بگوییم چیزی نبودند. هر نمایش نقاط اوج خودش را دارد.

نقطه اوج سریال نرگس هم آنجاست که بهروز نشسته و فیلم عروسی‌اش را تماشا می‌کند. جالب و شگفت‌انگیز اینکه فیلم عروسی دقیقاً همانی ست که توسط گروه سازنده سریال فیلمبرداری شده و در قالب یک قسمت برای بینندگان نمایش داده شده. یعنی آن فیلمبرداری که در مراسم عروسی بود و از دوستان بهروز و فیلم می‌گرفت یک چیز اضافه بوده. نگو که عوامل سریال زحمت گرفتن فیلم عروسی را هم کشیده بودند، آن هم با دو دوربین!

در کنار این در شب عروسی عکاسی همچون عکاس‌های خبری دور و بر شوکت و عروس و داماد می‌گشت و عکس می‌گرفت !

و باز در همان شب عروسی کذایی وقتی شوکت عروسش را تهدید می‌کند فقط بستگان اصلی که از سر اتفاق در صحنه حادثه هم دور هستند تهدید‌ها را می‌شنوند و نگران می‌شوند. باقی مهمان‌ها که باز از سر اتفاق کنار شوکت و عروس ایستاده‌اند. بی توجه به وضعیت بغرنج، مشغول دست زدن و خنده و شادی هستند!!

حالا با چنین شاهکارهایی فکر می‌کنید عوض شدن کامل لباس‌های یکی از بازیگران در حین تعقیب برادر گریز پایش، چیز مهمی محسوب می‌شود؟

موخره

الان دیگر مسئولان امر سریال‌های روتین طنز را دوست ندارند و گفتند که تصمیم دارند سریال‌های جدی نود قسمتی بسازند. بی توجه به این نکته که دلیل ضعف آن سریال‌ها طنز بودن آنها نبود . که نود قسمتی بودنشان بود. هر شب 45 دقیقه داستان تعریف کردن فقط از شهرزاد قصه‌گو برمی‌آمد که او هم خدا بیامرز شده.

تازه کارهای طنز هر قسمت یک داستان را تعریف می‌کردند و مثل نرگس ملزم به تعریف کردن یک داستان در نود شب نبودند. این استقبال هم در مقابل کارهایی چون زیر آسمان شهر و پاورچین چیزی نیست. دیر یا زود با ساخته شدن نود قسمت‌های ملودرام خواهیم و خواهند دید که کفگیر به ته دیگ رسیده. گرچه همین حالا هم به نظر می‌رسد این همه اشتباهات و بی‌دقتی‌های اعصاب خرد کن، باید ربطی به صدای وحشتناک برخورد کفگیر با ته دیگ داشته باشد.

توضیح ضروری:

صدای آبی که هرشب در حین پخش سریال میشنوید نشتی لوله آب خانه تان نیست. بلکه شلنگ آبی است که تهیه کنندگان محترم سریال تا انتها شیر آن را باز کرده و داخل دیگ سریال میبندد. نگاه کنید:

طرح: حمیدرضا پورنصیری

منبع: مجله نسیم- شماره دهم