شک به همسر یعنی پایان عشق!
شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همه انسانها وجود دارد؛ اما گاهی میتواند حسابی دردسرآفرین شود و زندگی را ویران کند؛ پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید یا قصد ازدواج دارید، این مطلب را بخوانید.
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطه ی و به خصوص در زندگی مشترک، اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند، ممکن است رابطه کاملا از بین برود. در حقیقت این دو، خطقرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض اینکه بیاعتمادی در رابطهای به وجود بیاید، رابطه به سمت ویرانی میرود. شک از آن چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنم تبدیل کند. هر کدام از ما دستکم یک بار در زندگی شک را تجربه کردهایم؛ ولی شک در هیچکجا مثل زندگی مشترک نمیتواند مخرب باشد.
شک، عشق را میکشد
وقتی آدمها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق میورزند و به هم اعتماد دارند؛ اما از لحظهای که شک و عدم اعتماد و کنترل در رابطهای به وجود میآید، ذرهذره عشق بین زوجین رو به زوال میرود و از بین میرود و دو طرف از هم دور میشوند؛ البته اگر هردو طرف دست از شک و کنترل هم بردارند، دوباره میتوانند باز به هم نزدیک شوند؛ چون هیچگاه عشق با نیتهای منفی، عدم اعتماد و سوءظن نمیتوانند باهم جمع شوند و در یک جا باشند.
صورت مسأله را پاک نکنید
متأسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدمها میبینیم. این روزها وقتی با آدمها حرف میزنیم، میبینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرفها و رفتارهای آنها وجود دارد. در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این نگرانیها وارد زندگی مشترک شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر میکند وقتی همسرش از او دور است، «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و...این مباداها که خودِ شخص آنها را در ذهنش میسازد، همه تبدیل به نگرانیهای جدیدی در زندگی میشوند و فرد برای اینکه از آنها خلاص شود، شروع میکند به کنترل کردن طرف مقابل.
با این رفتارها، فرد میخواهد صورت مسأله را در بیرون پاک کند؛ او به سراغ حل مسأله درون خودش نمیرود. در واقع افرادی که سوءظنهای زیادی دارند و کنترلگر هستند، در بیرون نباید به دنبال چاره باشند؛ بلکه باید درون خودشان را درست کنند.
افراد شكاك به خودشان شک دارند
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد. در واقع آدمها نسبت به هرچیزی که دوست دارند، نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است: ترس از دست دادن». در حقیقت پشت رفتارهای کنترلگر و سوءظنآمیز، ترس از دست دادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و میخواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند. در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظنآمیز آنها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست؛ بلکه این شک نسبت به خودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف، آینهای است برای آنها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت به خودم شک داشته باشم، یعنی به تواناییها و دوست داشتنی بودن خودم شک دارم، فكر میكنم آنقدر خوب نیستم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند، دیگر به این نیازی ندارم تا با رفتارهای کنترل گرانه، طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند؛ یعنی دارای خودارزشی و اعتماد به نفس کافی هستم. باور دارم طرف مقابل به خاطر من در رابطه میماند، ولی کسانی که به خودشان و تواناییهایشان شک دارند، فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک میکنند؛ چون میدانند آنقدر خواستنی نیستند که طرف مقابل در رابطه بماند.