دموکراسی به سبک امام علی(علیه السلام)
امیر المؤمنین علیه السلام با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد.او خلیفه است و آنها رعیتش،هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد.
آزادی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)
در دنیای امروز، هیچ واژهای زیباتر از دموکراسی و مردم سالاری نیست. آزادی به مفهوم دقیق و صحیح کلمه، ایده آل همه ملتهای جهان است. چه بسیارند جوانان کم سن و سال و پرنشاطی که با همّت والای خویش، تن به عملیّات انتحاری و استشهادی میدهند، تا از این رهگذر، فریاد مظلومیّت خویش را به گوش جهانیان برسانند و به دشمنان مردم سالاری و آزادی، ضربهای بزنند.
در اندیشه سیاسی علوی، انسان، آزاد آفریده شده و به هیچ وجه مجاز نیست که حلقه بردگی و بندگی دیگری را بر گردن نهد. به همین جهت بود که به فرزند گرامیش حضرت امام مجتبی علیه السلام - فرمود:
«لا تَکُنْ عَبْد غَیْرِکَ فَقَدْ جَعَلَکَ اللّه ُ حُرّا(1) ؛ «بنده دیگری مباش؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است».
حرّیّت، معنای زیبایی دارد. مقابل حریّت، عبودیّت است. عبودیّت نه به معنای نیایش گری در برابر معبود مطلق که مطابق فطرت پاک انسان است و در پرتو آن، راه آزادی واقعی که راه رشد و کمال و پویندگی است، برای انسان روشن و هموار میشود؛ بلکه به معنای بردگی و خواری و فرومایگی در برابر دیگران که در حقیقت، بردگی هواهای نفسانی و شهوات شیطانی و گریز از «من» عقلانی است. همان هم که در برابر قلدرها و حکّام جور و زورگویان و عمّال آنها سرسپردگی میکند و همچون غلامی حلقه به گوش در برابر آنها به کرنش و چاپلوسی میپردازد، در حقیقت، برده هواهای نفسانی خویش است. چه بسیارند که از آزادی، برداشتی غلط و تفسیری بردگانه ارائه میکنند و با فرو غلتیدن در بی بند و باری و هرزگی، خود را آزاد میپندارند؛ حال آنکه این آزادی عین بردگی است. به قول منتسکیو:
«آزادی؛ عبارت از این است که انسان حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه داده و میدهد، بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نیست، مجبور به انجامش نباشد.(2)»
هر اندازه انسان در اطاعتها و مخالفتها و باید و نبایدها از عقلانیّت فاصله بگیرد، گرفتار بندگی شوم و بردگی مذموم است. آنها که «آزادی را در این میدانند که حق داشته باشند مسلّح باشند و زور بگویند(3)» به غلط خود را آزاد میپندارند و در حقیقت به جای آب، گرفتار سراب شده و به امید دسترسی به ساحل نجات، در گرداب هلاک فرو غلتیدهاند. آنها که آزادی را با ابتذال و هرزگی اشتباه گرفتهاند و ندانستهاند یا نخواستهاند بدانند که آزادی به معنای حفظ اعتدال در همه ابعاد زندگی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط است، هرگز روی سعادت نمیبینند. آزادی یعنی آرامش خاطر؛ یعنی اعتماد به زندگی و جهان هستی و آفریننده بزرگ آن، یعنی در مسیر تکامل، گام زدن. «آزادی این نیست که هر کس هرچه دلش میخواهد، بکند.(4)»
رسالت سنگین مقام ولائی
دین حق؛ پیام آور آزادی است. مقام رهبران راستین دینی مقام مولویّت است. مولویّت آنها رسالتی بس سنگین و طاقت فرسا به همراه دارد. این مولویّت، روحیّه مردم ستیزی و تهاجم قلدرمنشانه و صبغه اشغالگری و حق کشی و قتل و تجاوز و چپاول و غارت ندارد. این مولویّت، به اهتزاز درآورنده پرچم عدل و آزادی و مظهر عدل و رحمت و رأفت و مسند پدری و معلّمی و خیرخواهی است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر، خود و علی را «مولا» نامید و به مردم اعلام کرد که:
: «هر که را من مولایم، علی مولاست».
آنگاه دردمندانه و مشفقانه دست به دعا برداشت و به پیشگاه مولای همه مولایان عرضه داشت:
«اللهمّ والِ مَنْ والاه و عادِ مَنْ عاداه و انْصُر مَنْ نَصَرَه و اخذُلْ مَنْ خَذَلَه(5)».
«خدایا تو دوست و پشتیبان کسی باش که او را دوست و پشتیبان باشد و دشمن کسی باش که او را دشمن باشد و یاری کن کسی که او را یاری کند و به خود واگذار هر که از یاری او سر باز زند».
مولوی از این مولویّت، برداشت زیبایی کرده است:
زین سبب پیغمبر بااجتهاد نام خود و آن علی مولا نهاد گفت: هرکس را منم مولا و دوست ابن عمّ من علی مولای اوست کیست مولا؟ آنکه آزادت کند بند رقیّت ز پایت واکند چون به آزادی نبوّت هادی است مؤمنان را ز انبیا آزادی است ای گروه مؤمنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید
در حقیقت، اگر کسی پیام آور آزادی نباشد و عقل و دل آدمی را نپروراند و فضای حیات جسمی و روحی او را با شمیم عدل و آزادی معطّر نسازد و او را به خاطر لقمهای نان و سه چهار متری پارچه برای پیراهن و تنبان به بیگاری و بردگی و فرومایگی بکشاند، شایسته مولویّت و سروری نیست.
امیر المؤمنین علیه السلام با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد.او خلیفه است و آنها رعیتش،هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد،به آنها نیز همچون سایر افراد مینگریست.این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد.آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو میشدند و صحبت میکردند،طرفین استدلال میکردند،استدلال یکدیگر را جواب میگفتند.
شاید این مقدار آزادی در دنیا بیسابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد.میآمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی پارازیت ایجاد میکردند.روزی امیر المؤمنین بر منبر بود.مردی آمد و سؤال کرد.علی بالبداهه جواب گفت.یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: «قاتله الله ما افقهه» (خدا بکشد این را،چقدر دانشمند است!).دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی فرمود رهایش کنید،او به من تنها فحش داد.
خوارج در نماز جماعتبه علی اقتدا نمیکردند زیرا او را کافر میپنداشتند.به مسجد میآمدند و با علی نماز نمیگذاردند و احیانا او را میآزردند.علی روزی به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کردهاند.یکی از خوارج به نام ابن الکواء فریادش بلند شد و آیهای را به عنوان کنایه به علی،بلند خواند:
«و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین . » (7)
این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی اعمالت از بین میرود و از زیانکاران خواهی بود.ابن الکواء با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام میدانیم،اول مسلمان هستی،پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد،در لیلة المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی،خودت را طعمه شمشیرها قراردادی و بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست،اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوی اعمالتبه هدر میرود،و چون تو اکنون کافر شدی اعمال گذشته را به هدر دادی.
علی در مقابل چه کرد؟!تا صدای او به قرآن بلند شد،سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند.همینکه به آخر رساند،علی نماز را ادامه داد.باز ابن الکواء آیه را تکرار کرد و بلافاصله علی سکوت نمود.علی سکوت میکرد چون دستور قرآن است که:
اذا قریء القرآن فاستمعوا له و انصتوا (8) ؛ هنگامی که قرآن خوانده میشود گوش فرا دهید و خاموش شوید.
و به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین باید ساکتباشند و گوش کنند.
بعد از چند مرتبهای که آیه را تکرار کرد و میخواست وضع نماز را بهم زند،علی این آیه را خواند:
«فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون» (9)
صبر کن،وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید.این مردم بی ایمان و یقین،تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند.
دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد
(10) .پینوشت ها :
نهج البلاغه، نامه 31.
2. روح القوانین، ص 294.
3. همان، ص 293.
4. همان، ص 294
5. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 589.
6- زمر/65.
7- اعراف/204.
8- روم/60.
9- شرح ابن ابی الحدید،ج 2/ص 311.
فرآوری : محمدی
بخش نهج البلاغه تبیان
منابع : مجموعه آثار جلد 16 صفحه 311 استاد شهید مرتضی مطهری
پایگاه حوزه