فرامرز پیلارام و سماء قلم
خطاط و نقاش و کاتب قرآن
فرامرز پیلارام (1316 - 1362 شمسی) نقاش و خوشنویس معاصر ایرانی بود. وی از پیشگامان مکتب سقاخانه و خطنقاشی در ایران است.
پیلارام از میان خانواده ای متوسط میآمد. پدر، راننده خودروی سنگین در پایانههای شهری بود. او نخستین فرزند مادری شانزده ساله بود از این پدر و بعدتر که پدر نبود یا کمتر بود، فرامرز عشقی داشت به مادری که تفاوت سنیاش از او پانزده سال بیشتر نبود.
استعداد وی در نقاشی و تمایلش به ادامه آن باعث شد که پس از پایان دوران دبستان، به هنرستان هنرهای زیبای پسران راه یابد.
در این هنرستان تحت نظر استادانی چون محسن وزیری، شکوه ریاضی و اصغر محمدی، نقاشی میآموخت. در زمینة مینیاتور محمود فرشچیان، عباس معیّری و مقیمی آموزشگری میکردند. هنرستان هنرهای زیبای پسران از بااهمیتترین مدارس هنری دوره پهلوی محسوب میشود.
همزمان با تحصیل، در اداره آمار عمومی مشغول به کار شد. وی در 1340 از هنرستان دیپلم گرفت و سپس در دانشکده هنرهای تزیینی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در 1347 موفق به دریافت درجه فوق لیسانس در رشته معماری داخلی و نقاشی تزیینی شد. او در سال 1349، برای مطالعه بیشتر درباره نقاشی، لیتوگرافی و انواع چاپ به فرانسه سفر کرد.
پیلارام همواره در پی به تصویر کشیدن نمادهای اصیل ایرانی بود. در کارهای اولیه اش مُهرهایی را که در قدیم به جای امضا از آن استفاده می کردند، بزرگ نمایی کرد و زمینه ای کتیبه گونه به وجود آورد و در آن نمادهای مذهبی، مانند عَلَم و پنجه، را با اشکال هندسی درآمیخت. او با علاقه و توجه به هنرهای سنّتی ایرانی، نظیر کاشیکاری و در مسیر یافتن راههای نو برای «ترکیب بندی »های جدید، و دریافت این مطلب که خط فارسی، بویژه نستعلیق، در تلفیق با نقاشی ویژگی ممتازی به تابلوها می بخشد، به آموختن خطاطی در انجمن خوشنویسان پرداخت و سپس مدتی در آنجا تدریس کرد. از آن پس، خط دستمایه اصلی آثار او شد. ازینرو می توان او را از پیشگامان نقاشیخط در ایران دانست .
اساس تفکر در مکتب سقاخانه مبتنی بود بر تشنه غیر نبودن. یعنی عناصر ایرانی، از دل دورانها با ابزار جدید به تابلو میآمد. رنگ با خط تلفیق میشد. نشانههایی از فرهنگ توده (که در باورهای مذهبی عجین بود) وارد کار میشد: پنجه حضرت عباس، قفسههای مشبک سقاخانههای بجا مانده در کوچه پس کوچههای محلههای فرودست پایتخت، عَلَم وکُتَل، حجله و زنجیر عزاداری و هر آنچه از توده میآمد و اعتقاد بود و قشنگ بود، وارد تابلو میشد. نقوش تزئینی ظروف سفالی ایران قدیم، با لعابی از رنگ، تصوری از نقاشی خط به وجود آورده بود.
پیلارام در 1353سال با هنرمندانی چون مرتضی ممیز، مارکو گریگوریان و چند تن دیگر، «گروه آزاد» را تشکیل داد. این گروه چهار سال فعالیت داشت و چندین نمایشگاه از آثار نقاشان ایرانی در شهرهای مختلف دنیا برپا کرد.
پیلارام با کاربرد خط در نقاشی، به خطاطی نیز شکل نوینی بخشید و آن را از چارچوبهای سنّتی خارج ساخت. این زمان (1340ـ1341 شمسی ) مصادف بود با سالهایی که هنرهای اصیل ایرانی در مقابل موج نوگرایی غربی در همه زمینهها قرار گرفت. در سال 1341 پیلارام و تنی چند از هنرمندان دیگر مکتب سقاخانه را - که شیوه ای اصیل و بر پایه اعتقادات و نمادهای مذهبی و ایرانی بود - در نقاشی و مجسمه سازی بنیان نهادند. او در سومین و چهارمین دو سالانه تهران ( 1343 ش ، 1345 ش ) شرکت کرد و برنده مدال شد. پس از آن کارهای او و دیگر هنرمندان مکتب سقّاخانه به دوسالانه ونیز فرستاده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت . موزه هنرهای مدرن نیویورک هم یکی از آثار او و آثار چند تن دیگر از هنرمندان این مکتب را خریداری کرد.
پیلارام در نمایشگاههای متعدد دیگری نیز شرکت کرد. از جمله دو نمایشگاه مستقل در تالار فرهنگ (1342 ش )، نمایشگاه هنر معاصر ایران در موناکو (1343 ش ) و نمایشگاه هنر معاصر ایران در امریکا (1347 ش ) و چندین مدال و جایزه گرفت.
پیلارام در 1353سال با هنرمندانی چون مرتضی ممیز، مارکو گریگوریان و چند تن دیگر، «گروه آزاد» را تشکیل داد. این گروه چهار سال فعالیت داشت و چندین نمایشگاه از آثار نقاشان ایرانی در شهرهای مختلف دنیا برپا کرد.
پیلارام به تدریس نیز علاقه مند بود، از این رو از سال 1351 تا 1359 با سمت استادیار در دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت به تدریس طراحی پرداخت.
دو سال پس از انقلاب سال 1357 در دوره سترون سازی، به بهانه پاکسازی عناصر طاغوت از دانشگاه، او را اخراج میکنند و نقش او را خط میزنند. او هنرمندی است که دو دهه برای حکومت رو به انحلال پهلوی در عرصه هنر جهانی افتخار آورده بود. بیکار شد! جز زیبایی و هنر، خداوند هیچ به فرامرز پیلارام نداده بود و جنگ با نخستین شلیک، این دو را از انسان میگرفت. بیکاری، اَنگ اخراج و تنهایی او را دق مرگ کرد. شهریور سال 1362 در محمودآباد شمال، در خودرویی از بستگان، دق کرد.
آثار پیلارام تابلوهای رنگ و روغن با ساختاری محکم است که خط در آنها با تکیه بر هنرهای سنّتی حرکاتی آهنگین دارد. آهنگ خطوط در کارهای او با تکرار یک حرف به وجود می آید و حس حرکتِ بصری را به بیننده القا می کند. ادغام خطوط سیاه و ضخیم و سفید و نازک و ترکیب آنها با عنصر خط در آثار او نوعی وحدت به وجود می آورد. از دیگر ویژگیهای آثار پیلارام اندازه بزرگ تابلوهایش، غلبه شکل بر محتوا، تضادهای رنگی شدید و بهره گیری از رنگها به صورت حجیم و ضخیم است. از جمله آثار او می توان به تیغهها (1341)، ترکیب بندی سبز (1346)، ریتم با کلمه علی (1350) و عاق والدین (1355) اشاره کرد. سایر فعالیتهای او ساخت مجسمههای بزرگ برنزی و پیکرههای عظیم چوبی به صورت حجمهایی تشکیل یافته از خط بود.
مرگ، نقطه نون زندگی این خطاط بود. او، اولین خطاطی است که در هنر نوین ایران افق ایدئولوژیک را در خطاطی از بین برد.
پیشتر از او خطاطی صرفاً نوعی وسیله ابراز بیان بود. بازآرایی، الوهیت زدایی و جرمگیری از مفهوم، از اهم فعالیت او در این زمینه است. علی رغم وفاداری به یک ساحت معرفتی در نقاشی خط، تنوع سبکی در کار او به وفور دیده میشود. تا پیش از او، زیبایی شناسی خط در دریافت آن بود؛ یعنی یک خط، هرچند خوش؛ خود را معطوف به پیام و معنای متن یا شعری میکرد. تا پیش از تجربیات نوآموزانه او، خط نستعلیق بهترین حالت بود برای کرسی بندی در تابلو. او الگوی آوایی نستعلیق را زدود و یک نوع تصویر آوایی را جایگزین کرد. وی جزو نخستین نقاشانی است که در ژانر خود مسلط به رنگ است. هر گاه به خط نگارههای او بنگریم، سرعت و دقت در طراحی، شناخت پرسپکتیو، مهارت در ترسیم آناتومی، آگاهی به رنگهای ایرانی (مذهبی- شرقی) هویداست.
وقتی در شهریور سال 1362 مُرد، نُه سال بیشتر از ازدواج او با دخترخاله اش- هما ذراتی- نگذشته بود. بچه صغیر هم داشت و جنگ بود.
علی رغم این که دهه به دهه تغییر موضوع و تغییر ژانر میداد، اما یک صفت از اهالی مکتب سقاخانه همیشه با او ماند و آن شیفتگی به مردم و عوام بود. همه عمر تلاش کرد، سر چهارراهها از مجسمهها و حجمهایش استفاده شود. تابلوهایی میکشید در اندازههای بیست- سی متر که جای نمایش آنها فقط در خیابانها میسر میشد. حجمهایی ساخت از حروف ، با چوب و فلز و تأکید داشت در پارکها نصب شود تا کودکان روی حروف، سُرسُره بازی کنند. شیفتگی او به فرهنگ عوام، آیین و مذهب هیچ گاه در قاب آثارش حذف نشد. خط غالباً در نزد او بن مایه (موتیف) و رنگ یک نوع ترکیب (کمپوزیسیون) میسازد. پس نگاه او همیشه عمقی مذهبی را تداعی میکرد، هرچند در ظاهر تظاهر به مخالف خوانی میکرد.
فرامرز پیلارام جوان مرگ شد. چهل و شش سال بیشتر زندگی نکرد. اگر که میماند، میتوانست هنر دینی و خط ایرانی را به شوقی جهانی سوق دهد. دین، در دوره ای که او بود، نزد کمتر نقاشی این همه شیرین و روشن نقش گرفته است. به سفارش دفتر شاه و فرهنگسرای نیاوران کاری گرفته بود برای مصور کردن قرآن کریم. قرار بود هشتاد تصویر بسازد. در انتهای انجام کار انقلاب شد. انقلاب اسلامی، تسویه حساب را به تعویق انداخت، بعد نادیده گرفت و جوابی به او داده نشد. وقتی در شهریور سال 1362 مُرد، نُه سال بیشتر از ازدواج او با دخترخاله اش- هما ذراتی- نگذشته بود. بچه صغیر هم داشت و جنگ بود. او را در قطعه 97 گورستان تهران به خاک سپردند. چه خوش بود اگر که میشد روی سنگ قبر او مینوشتیم: اینجا فرامرز پیلارام، کاتب کتاب وحی، خفته است.
بخش هنری تبیان
منبع
مجله تندیس/ داریوش کیارس