درس تو این بود
سکوت مدینه، بوی رفتن میدهد. انگار همه دارند میروند! پیش از تو انگار در این شهر زندگی نبود، انگار محبت و مهربانی و همدلی نبود! تو آمدی و نزدیک خانه مستمندی خانه گزیدی؛ مسجدی ساختی برای پرستش و برای همدلی مسلمین. تو وقت رفتن هم دست از رسالت برنمیداری. دست به درگاه کبریا گشادهای و با اشکی که پهنای صورتت را پوشانده، شفاعت روسیاهی ما را میکنی ...
چشم مبند! بگذار چشمت نگران امت بماند!
تا همیشه نوای توحید تو بلند است.
در انتظار رهایی، دل به موجهای زمان سپردهای و جان به دستهای خدا.
چشمهایت در ساحل ملکوت، فرود آمدهاند و دریای خروشان دنیای ما، همچنان در تکاپو است.
یوسف گمگشته قرنهای تاریکی! جهانی گرداگرد نفسهای تو حلقه زدهاند؛ تو هیچگاه از ابلاغ نامههای رسالت خویش، زبان نبستهای. چشمهای تبدارت، هنوز نگران آینده امتاند و نگران حقالناس.
چه بسیارند نامهای بزرگ که به بدنامی رفتهاند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونههای تمدن را که در دستهای جهالت بود، به دستهای اخلاق سپردهای، و ما اگر هدایت یافتهایم، به مدد انفاس قدسی توست.
سر بر بالین نهادنات، خاموشی نیست، فراموشی نیست، تازه دارد ندای «لا اله الا اللّه» شنیده میشود و فردا پشت بامهای زمین را روشن خواهد ساخت.
خداحافظ دردهای ناگفتنی
خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!
تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشمهای گستاخ شهر خداحاف1 ای سکوتِ شبهای سجاده و نماز!
خداحاف1 ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مهآلود شهر!
خداحاف1 هوای نا اهلِ این حوالی!
خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!
خداحاف1 خنجرهای کشیده دشمنی، دستهای مشت شده چشمهای نا مهربان!
خداحافظ ... !
سلام أسمان پیوسته، جبروتِ گسترده!
سلام ای ترانه گمشده در خاک آسمان!
سلام پنجرههای تا همیشه روبروی نور دهان گشوده!
سلام، جریان جاری لطف،
سلام جبرائیلسلام ای تمام فرشتگانِ نزدیک، ای ملایک!
سلام، هفت آسمان! بوی بهار میآید.
خداحافظ ای مکعب نور، ای طلایه چشمهای مشتاق، خداحافظ!
صدای بالهای جبرائیل را میشنوم.
خداحافظ اُحد، خندق، احزاب!
خداحافظ روزهای طعنه و تبعید، روزهای نخلستان، روزهای روزه و شبهای بیافطار!
تمام پنجرههای باز به سوی آسمان صدایم میزنند، خورشید در منافذ خاک فرو میچکد.
سلام، سپیده تا ابد مستدام صبح! سلام ترنم تا همیشه جاری دعا!
سلام درهای گشوده آسمان! بوی بالهای ملایک میآید،
سلام عرش! سلام نور محض!
سلام روزهای نیامده جدا از خاک!
سلام پهنه یکدست آسمان!
سلام خدیجه، بانوی شبهای بی قراری! سلام تکیهگاه تنهایی، سلام!
خداحاف1 ستاره بیمادرِ پدر!
خداحاف1 چهره کبود و پهلوی شکسته!
خداحافظ ای دست هایت مرهم دردهایم!
خداحافظ ای صدایت منتشر در چاههای در حال طغیان، خداحافظ!
خداحافظ دردهای ناگفتنی، زخمهای ناسرودنی، خداحافظ ای شهر، ای تمام نامردمی.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
حمیده رضایی