تبیان، دستیار زندگی
چه بسیارند نام‏های بزرگ که به بدنامی رفته‏اند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونه‏های تمدن را که در دست‏های جهالت بود، به دست‏های اخلاق سپرده‏ای، و ما اگر هدایت یافته‏ایم، به مدد انفاس قدسی توست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درس تو این بود

حضرت محمد

سکوت مدینه، بوی رفتن می‏دهد. انگار همه دارند می‏روند! پیش از تو انگار در این شهر زندگی نبود، انگار محبت و مهربانی و همدلی نبود! تو آمدی و نزدیک خانه مستمندی خانه گزیدی؛ مسجدی ساختی برای پرستش و برای همدلی مسلمین. تو وقت رفتن هم دست از رسالت برنمی‏داری. دست به درگاه کبریا گشاده‏ای و با اشکی که پهنای صورتت را پوشانده، شفاعت روسیاهی ما را می‏کنی ...

چشم مبند! بگذار چشمت نگران امت بماند!

تا همیشه نوای توحید تو بلند است.

در انتظار رهایی، دل به موج‏های زمان سپرده‏ای و جان به دست‏های خدا.

چشم‏هایت در ساحل ملکوت، فرود آمده‏اند و دریای خروشان دنیای ما، همچنان در تکاپو است.

یوسف گمگشته قرن‏های تاریکی! جهانی گرداگرد نفس‏های تو حلقه زده‏اند؛ تو هیچ‏گاه از ابلاغ نامه‏های رسالت خویش، زبان نبسته‏ای. چشم‏های تب‏دارت، هنوز نگران آینده امت‏اند و نگران حق‏الناس.

چه بسیارند نام‏های بزرگ که به بدنامی رفته‏اند! درس تو این بود که زندگی زیبا داشته باشید تا مرگ زیبا داشته باشید. گردونه‏های تمدن را که در دست‏های جهالت بود، به دست‏های اخلاق سپرده‏ای، و ما اگر هدایت یافته‏ایم، به مدد انفاس قدسی توست.

سر بر بالین نهادن‏ات، خاموشی نیست، فراموشی نیست، تازه دارد ندای «لا اله الا اللّه‏» شنیده می‏شود و فردا پشت بام‏های زمین را روشن خواهد ساخت.

یوسف گمگشته قرن‏های تاریکی! جهانی گرداگرد نفس‏های تو حلقه زده‏اند؛ تو هیچ‏گاه از ابلاغ نامه‏های رسالت خویش، زبان نبسته‏ای. چشم‏های تب‏دارت، هنوز نگران آینده امت‏اند و نگران حق‏الناس

خداحافظ دردهای ناگفتنی

خداحافظ ای شهر، ای دیوارهای تا همیشه پیوسته، ای درهای به روی آسمان بسته، ای کبود سیلی خورده!

تمام زوایای پیچیده در آهنگ مرموز چشم‏های گستاخ شهر خداحاف1 ای سکوتِ شب‏های سجاده و نماز!

خداحاف1 ای خاک، ای صدای منتشر در هوای مه‏آلود شهر!

خداحاف1 هوای نا اهلِ این حوالی!

خداحافظ مکّه، مدینه، شعب!

خداحاف1 خنجرهای کشیده دشمنی، دست‏های مشت شده چشم‏های نا مهربان!

خداحافظ ... !

سلام أسمان پیوسته، جبروتِ گسترده!

سلام ای ترانه گمشده در خاک آسمان!

سلام پنجره‏های تا همیشه روبروی نور دهان گشوده!

سلام، جریان جاری لطف،

سلام جبرائیل

سلام ای تمام فرشتگانِ نزدیک، ای ملایک!

سلام، هفت آسمان! بوی بهار می‏آید.

خداحافظ ای مکعب نور، ای طلایه چشم‏های مشتاق، خداحافظ!

صدای بال‏های جبرائیل را می‏شنوم.

خداحافظ اُحد، خندق، احزاب!

خداحافظ روزهای طعنه و تبعید، روزهای نخلستان، روزهای روزه و شب‏های بی‏افطار!

تمام پنجره‏های باز به سوی آسمان صدایم می‏زنند، خورشید در منافذ خاک فرو می‏چکد.

سلام، سپیده تا ابد مستدام صبح! سلام ترنم تا همیشه جاری دعا!

سلام درهای گشوده آسمان! بوی بال‏های ملایک می‏آید،

سلام عرش! سلام نور محض!

سلام روزهای نیامده جدا از خاک!

سلام پهنه یکدست آسمان!

سلام خدیجه، بانوی شب‏های بی قراری! سلام تکیه‏گاه تنهایی، سلام!

خداحاف1 ستاره بی‏مادرِ پدر!

خداحاف1 چهره کبود و پهلوی شکسته!

خداحافظ ای دست هایت مرهم دردهایم!

خداحافظ ای صدایت منتشر در چاه‏های در حال طغیان، خداحافظ!

خداحافظ  دردهای ناگفتنی، زخم‏های ناسرودنی، خداحافظ ای شهر، ای تمام نامردمی.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


حمیده رضایی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.