تبیان، دستیار زندگی
من به جوانان حوزوی می‌گویم که باید درس بخوانید
من به جوانان حوزوی می‌گویم که باید درس بخوانید
من به جوانان حوزوی می‌گویم که باید درس بخوانید
من به جوانان حوزوی می‌گویم که باید درس بخوانید، اگر بی‌سواد باشید هیچ‌جا، جای شما نیست، نه در بین مردم و نه در حکومت، نه در دنیا و نه در آخرت، چراکه یک فرد بی‌سوادی شده‌ای. باید با نظام هم ارتباط برقرار کرد و این منافاتی با استقلال حوزه ندارد.
گرفتاری در برف و ماجرای خواندنی روضه شب اول محرم
گرفتاری در برف و ماجرای خواندنی روضه شب اول محرم
گرفتاری در برف و ماجرای خواندنی روضه شب اول محرم
حاجی با چشمانی پر از اشک از من خواست برایش روضه بخوانم. من منتظر چنین درخواستی بودم تا بغضم را خالی کنم. تا گفتم از السلام علیک یا أباعبدالله، هق هق گریه حاج اکبر بلند شد و زیر لب با خودش نجوا می‌کرد...
 از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش دوم)
از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش دوم)
از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش دوم)
يه لحظه خشكم زد گفتم: چطور؟ مگه چي شده؟ گفت وقتي داشتي بالا منبر مي خنديدي و محتواي به اصطلاح شاد مي گفتي بغليم رو كرد بهم گفت: اين رفيقت مست كرده رفته بالا منبر؟
 از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش نخست)
از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش نخست)
از رجزخوانی در بند امنیتی ها تا گرفتن رضایت برای عامل شهادت سه سرباز (بخش نخست)
وایستادم وسط بند و صدامو انداختم توی گلوم گفتم: سلامتی سه کس، رفیق و ناموس و وطن تا اینو، گفتم دیدم از توی سلول چند تایی سر بیرون اومد.
 از پاشیدن نوشابه بر حاج آقای موتورسوار تا تمرین ژست حاج حسین انصاریان (بخش دوم)
از پاشیدن نوشابه بر حاج آقای موتورسوار تا تمرین ژست حاج حسین انصاریان (بخش دوم)
از پاشیدن نوشابه بر حاج آقای موتورسوار تا تمرین ژست حاج حسین انصاریان (بخش دوم)
از گاراژ تماس گرفتند که ماشین شما درست شده، چون از هزینه آن نگران بودم پرسیدم هزینه آن چقدر شده، آقای تکبیری صاحب گاراژ گفت: البته قابلی ندارد؛ ۷۵۰ هزارتومان شده است؛ با خودم گفتم یا ابوالفضل من تمام موجودیم ۴۰۰ هزار تومان است، بقیه اش را چه کنم؟! ولی ...