تبیان، دستیار زندگی
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی كه جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود كه حتی یادت می رود من آنجایم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه خدا به انسان


می‌دانم هر از گاهی دلت تنگ می‌شود. همان دل‌های بزرگی كه جای من در آن است، آن‌قدر تنگ می‌شود كه حتی یادت می‌رود من آن‌جایم!


می‌دانم هر از گاهی دلت تنگ می‌شود. همان دل‌های بزرگی كه جای من در آن است، آن‌قدر تنگ می‌شود كه حتی یادت می‌رود من آن‌جایم.

دلتنگی‌هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ‌چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی‌خواهم تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می‌فشارد. شب‌هایی كه خوابت نمی‌برد، فكر می‌كنی تنهایی؟! اما نه؛ من هم دل به دلت بیدارم!

نگران شكستن دلت نباش! می‌دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشكند و جنسش عوض نمی‌شود... و می‌دانی كه من شكست‌ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...برای همیشه! چون هر وقت گریه می‌كنی، دستان مهربانم چشمانت را می‌نوازد ... چون هرگاه تنها شدی، تازه مرا یافته‌ای ... چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده‌ام!

وداع خداوند و جبرئیل با پیامبر(ص)

درست است مرا فراموش كردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی‌خواهد غمت را ببینم ... می‌خواهم شاد باشی ... این را من می خواهم ... تو هم می‌توانی این را بخواهی؛ خشنودی مرا.

من گفتم: وجعلنا نومكم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم) و من هر شب كه می‌خوابی روحت را نگاه می‌دارم تا تازه شود...

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می‌فشارد. شب‌هایی كه خوابت نمی‌برد، فكر می‌كنی تنهایی؟! اما نه؛ من هم دل به دلت بیدارم!

فقط كافی است خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی كه تو را فرا می‌خواند به زیستن!


باشگاه كاربران تبیان ـ‌ ارسالی از: arefe60