خار چشم دشمنان
از آغازین روزهاى رسالت تا واپسین لحظه هاى شهادت، روزى نشده است که دلسرد شده باشى. در ریگستان هاى مکه که زیر شلاق هاى آفتاب شکنجه ات مىدادند، صبورى ات متولد شد. در بیابان هاى غریب که پدر و مادرت اولین پدر و مادر شهید اسلام شدند، مجاهده هاى تو به سن رشد رسیدند. دستبندهاى عذاب و تازیانه هاى خشم، به تو آموخت که عزم بلند داشته باشى و تا آخرین نفسها، با باقیمانده روسیاهان تاریخ بستیزى. هر جا بوى سختى بوده است، تو بودهاى؛ هر جا تقسیم صبر و استقامت کردهاند، تو بودهاى؛ در جنگ هاى پیامبر، در سختىهاى مدینه؛ حتى در رنجهاى کوفه شریک بودهاى.
عمار! کدام حقیقت نهفته و کدام راز نگفته در هزارتوى زندگانى عاشقانه ات هست که على بن ابى طالب، براى تو دلتنگ شده است و نداى «أین عمار» سر مىدهد؟
کدام حکمت حقیقى و کدام فلسفه راستین در سویداى قلب تو هست که تو را گمنامانه در لا به لاى صفحات تاریخ، به سکوتى عارفانه خوانده است؟
نام عمار، نام بردهاى بىاراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش.
تو در چهره پیامبر چه دیده بودى که یک عمر بى ملال، بر مدارش گردیدى؟
عهد تو با دست هاى على علیه السلام چه بود که هیچ گاه از آن جدا نشدى و عاقبت، جان بر سر پیمان باختى؟
آرى؛ اسلام، سربازانى چنین جان شیفته دارد: «الذین قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثم استقاموا...».
روزهاى سوزان و شب هاى دراز جاهلیت را خون شهیدت گواهى مى دهد.
سنگ هاى بیابان، تپش هاى توحیدى قلبت را مى شنیدند و تسبیح مى گفتند.
پاهایت را به زنجیر مى کشیدند؛ بى خبر از آنکه تاروپودت را ترانه رهایى آکنده بود.
تو از افقهاى پر ستاره یکتاپرستى آمده بودى؛ از سپیده دمى نزدیک که رد قدم هاى محمد صلى الله علیه وآله را بر سینه داشت. خونت که بر شن هاى داغ پاشید، هزاران سینه سرخ، مسیر آبى آسمان را به پرواز در آمدند. رفتى، تا ریگزارهاى جاهل، روشنایى پیام آخرین فرستاده خداوند را به سجده آیند. از شانههاى صبورت که مى گویم، رشته کوه هاى زمین، به سربلندى شان امیدوار مى شوند.
تو را در وسعت اقیانوس جست و جو کرده ام و یافته ام.
حماسه مقاومتت، زبانزد کوچه هاى تاریخ است.
بلند باد نام شهیدت!
نام عمار، نام بردهاى بىاراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش.
نام عمار، نام بنده اى آزاده است که رهایى یافته و مى خواهد هم نوعان خویش را از اسارت طاغوت ها و بت هاى زمانه برهاند. نام عمار، ادامه نام على علیه السلام است.
نام تو، خار چشم دشمنان است. بلند باد نام شهیدت که پرچمدار مکرر محمد صلى اللهعلیه وآله بودى و اراده نستوهت، دلهاى طاغى و گمراه را به ستوه آورده بود! ایمانت به دور دست ملکوت، اسطوره اى فناناپذیرت مىنمود؛ آن چنانکه روایت پایدارى ات گواهى مىدهد.
عمار! کوچههاى مکه، زمزمه هاى مؤمنانهات را تا این روزهاى زمین انعکاس داده اند.
ایستادى، آنقدر که رگ هاى مسلمانت را تیغ هاى کافر تاب نیاوردند و خون عاشقت را بر ریگزاران کینه جارى ساختند.
اى بزرگ! کوهها حتى شکوه بدیلت را تکرار نمىتوانند کرد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
میثم امانى