تبیان، دستیار زندگی
نام عمار، نام برده‏اى بى‏اراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش. نام عمار، نام بنده ‏اى آزاده است که رهایى یافته و مى ‏خواهد هم ‏نوعان خویش را از اسارت طاغوت ‏ها و بت‏ هاى زمانه برهاند. نام عمار، ادامه نام على علیه ‏السلام است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خار چشم دشمنان

عمار

از آغازین روزهاى رسالت تا واپسین لحظه ‏هاى شهادت، روزى نشده است که دلسرد شده باشى. در ریگستان ‏هاى مکه که زیر شلاق ‏هاى آفتاب شکنجه ‏ات مى‏دادند، صبورى ‏ات متولد شد.

در بیابان ‏هاى غریب که پدر و مادرت اولین پدر و مادر شهید اسلام شدند، مجاهده‏ هاى تو به سن رشد رسیدند.

دستبندهاى عذاب و تازیانه ‏هاى خشم، به تو آموخت که عزم بلند داشته باشى و تا آخرین نفس‏ها، با باقیمانده روسیاهان تاریخ بستیزى.

هر جا بوى سختى بوده است، تو بوده‏اى؛ هر جا تقسیم صبر و استقامت کرده‏اند، تو بوده‏اى؛ در جنگ‏ هاى پیامبر، در سختى‏هاى مدینه؛ حتى در رنج‏هاى کوفه شریک بوده‏اى.

جوانى از کوچه‏ هاى باریک و خانه‏ هاى فقیر مکه، برخاسته است و یک تنه در برابر برج‏ ها و قصرهاى مشرکین مى ‏ایستد. عظمت تو، در این است که دشمنان اسلام از حضور تو به ستوه آمده‏اند. دیدن تو براى آنها که به زبون پرورى خو گرفته‏اند، سخت است و نام تو، پایه‏هاى پوشالى شان را مى‏ لرزاند. ایمان و استقامت تو سدّى است در برابر خواسته ‏هاى نا به حق و سپرى است در برابر دندان‏ هاى تیز ظلم.

عمار! کدام حقیقت نهفته و کدام راز نگفته در هزارتوى زندگانى عاشقانه ‏ات هست که على بن ابى طالب، براى تو دلتنگ شده است و نداى «أین عمار» سر مى‏دهد؟

کدام حکمت حقیقى و کدام فلسفه راستین در سویداى قلب تو هست که تو را گمنامانه در لا به‏ لاى صفحات تاریخ، به سکوتى عارفانه خوانده است؟

نام عمار، نام برده‏اى بى‏اراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش.

نام عمار، نام بنده ‏اى آزاده است که رهایى یافته و مى ‏خواهد هم ‏نوعان خویش را از اسارت طاغوت ‏ها و بت‏ هاى زمانه برهاند. نام عمار، ادامه نام على علیه ‏السلام است

تو در چهره پیامبر چه دیده بودى که یک عمر بى ‏ملال، بر مدارش گردیدى؟

عهد تو با دست‏ هاى على علیه ‏السلام چه بود که هیچ‏ گاه از آن جدا نشدى و عاقبت، جان بر سر پیمان باختى؟

آرى؛ اسلام، سربازانى چنین جان شیفته دارد: «الذین قالوا رَبُّنَا اللّه‏ُ ثم استقاموا...».

روزهاى سوزان و شب ‏هاى دراز جاهلیت را خون شهیدت گواهى مى‏ دهد.

سنگ ‏هاى بیابان، تپش‏ هاى توحیدى قلبت را مى‏ شنیدند و تسبیح مى‏ گفتند.

پاهایت را به زنجیر مى ‏کشیدند؛ بى ‏خبر از آنکه تاروپودت را ترانه رهایى آکنده بود.

تو از افق‏هاى پر ستاره یکتاپرستى آمده بودى؛ از سپیده ‏دمى نزدیک که رد قدم ‏هاى محمد صلى ‏الله علیه ‏و‏آله را بر سینه داشت.

خونت که بر شن ‏هاى داغ پاشید، هزاران سینه سرخ، مسیر آبى آسمان را به پرواز در آمدند.

رفتى، تا ریگزارهاى جاهل، روشنایى پیام آخرین فرستاده خداوند را به سجده آیند.

از شانه‏هاى صبورت که مى‏ گویم، رشته کوه‏ هاى زمین، به سربلندى‏ شان امیدوار مى‏ شوند.

از چشم ‏هاى نافذت، چگونه عبور کنم که مؤمن‏ ترین چشم ‏اندازها را به پنجره ‏ام کشانده است؟

تو را در وسعت اقیانوس جست ‏و جو کرده ‏ام و یافته‏ ام.

حماسه مقاومتت، زبانزد کوچه ‏هاى تاریخ است.

بلند باد نام شهیدت!

نام عمار، نام برده‏اى بى‏اراده نیست که سوداگران مکه، هرگونه بخواهند بگردانندش.

نام عمار، نام بنده ‏اى آزاده است که رهایى یافته و مى ‏خواهد هم ‏نوعان خویش را از اسارت طاغوت ‏ها و بت‏ هاى زمانه برهاند. نام عمار، ادامه نام على علیه ‏السلام است.

نام تو، خار چشم دشمنان است. بلند باد نام شهیدت که پرچمدار مکرر محمد صلى ‏الله‏علیه ‏و‏آله بودى و اراده نستوهت، دل‏هاى طاغى و گمراه را به ستوه آورده بود! ایمانت به دور دست ملکوت، اسطوره ‏اى فناناپذیرت مى‏نمود؛ آن‏ چنان‏که روایت پایدارى ‏ات گواهى مى‏دهد.

عمار! کوچه‏هاى مکه، زمزمه ‏هاى مؤمنانه‏ات را تا این روزهاى زمین انعکاس داده اند.

ایستادى، آنقدر که رگ ‏هاى مسلمانت را تیغ ‏هاى کافر تاب نیاوردند و خون عاشقت را بر ریگزاران کینه جارى ساختند.

اى بزرگ! کوه‏ها حتى شکوه بدیلت را تکرار نمى‏توانند کرد.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


میثم امانى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.