تخته سنگ داغ ابوجهل هاى امت

تاریخ اسلام ، سرشار از چهره هایی است که هر کدام دنیایی از عظمت و پاکی و قهرمانی را در خود دارند. اصحاب با ایمان و فداکار رسول خدا صلى الله علیه وآله و یاران با اخلاص امیر مومنان علیه السلام و شاگردان و اصحاب خود ساخته امامان دیگر ، هر یک به نوبه خود ، ارزشها را به ما الهام می دهند و روح ما را به تعالی و عروج می کشند. اما «عمار یاسر» ، در این میان از بارزترین شخصیتهای مومن و وفادار و فداکار در راه حق و رسالت و ولایت است. تاریخ شهامتهای مسلمانان صدر اسلام و جانبازیهای یاران عاشق علی علیه السلام به حماسه های این یار همیشه در پیکار امیر مومنان ، آراسته است.
عمار تاریخ عجیبی در اسلام دارد، سراسر فهم و درایت و ایمان و ایثار! عاشق رسول خدا بود. در مدینه با رسول خدا مشغول ساختن مسجد بود، هر یک از اصحاب و خود رسول الله سهمیه ای برای آوردن خشت و گل داشتند؛ سهمیة رسول الله را عمار تقبل نموده و این پیرمرد که قریب شصت سال دارد چنان با ذوق و شوق کار میکرد که موجب عبرت دیگران بود.
رسول خدا صلى الله علیه وآله گرد از صورت عمار با دست و آستین مبارک پاک میکرد و می فرمود: عمار این قدر به خودت زحمت مده . عمار می گفت : دوست دارم در ساختن این مسجد بیش از این کار کنم. پیامبر صلى الله علیه وآله دستی به شانه عمار زد و فرمود : « ای أبویقظان(عمار)! بشارت باد تو را! چون تو برادر وصی من علی بن أبی طالب علیه السلام میباشی در دیانتش، و از افاضل اهل ولایت او ، و از کشته شدگان در راه محبت او هستی! تو را گروه ستمگر می کُشند ».
صفین، پهنه آزمون الهى
«آیا کسانى که بر زبان، اقرار بندگى پروردگار را جارى ساختند، گمان مىبرند خدا بر ادعاى مسلمانىشان محک نخواهد زد و در معرکه امتحان، حقیقت کفر و ایمانشان را نخواهد آزمود».
بىگمان چنین نیست و امروز صفین، پهنه همان آزمون الهى است.
بسیارى از این چهرهها که در پیشگاه ولایت على علیهالسلام ، به جاى سینه پرمهر، شمشیر و سنان پیش آوردهاند، تنها به گردش روزگار، رنگ عوض کردهاند و ایمان را پشت درهاى بسته دنیاطلبى جا گذاردهاند هر چند اسلام، مرزهاى شرک را یکایک از جغرافیاى خاک ها برچیده است، در قلب منافقان صفین، هنوز «هُبل» روزهاى جاهلى پرستش مىشود و «لات» و «عزّا»ى نفس، خدایى مىکند.
سینه عمار از هجوم این همه فتنه به تنگ آمده است و تخته سنگ داغ ابوجهلهاى امت، دوباره بر قلبش سنگینى مىکند.
چه خوب مىشد رسول خدا صلى الله علیه وآله هنوز در میان مسلمین بود، تا مترسک هاى هزار چهره شرک، بر زمین سبز نمىشدند و در کنج دل هاى کینه جوى شان مى پوسیدند!
روزگار على علیه السلام ، بسى سخت تر از زمانى است که دیدگان عمار، زیر آوار شکنجه مشرکان، پدرش یاسر را در خضاب خونین مسلمانى اش خفته دید و سینه موّحد مادرش سمیه را شکافته!
زمانه مولا پر از صورتکهاى رنگ به رنگ است که به نام دین، گروهى را گرد خویش آوردهاند. حالا صحنه صفین چقدر شبیه وعده پیامبر شده است که عمار، به دست گروهى گمراه به شهادت مىرسد.
ولایت نابى که در سینه عمار مىجوشد، میان کارزار اُحُد و هم نفسى با رسول خدا صلى الله علیه وآله ، یا میدان صفین و دوشادوشى على علیه السلام ، فرقى نمىبیند. هر جا عرصه محبت اولیاى خدا باشد، عطر وفادارى مردانى از جنس عمار، ملکوتیان را سرمست مىکند و فاصلههاى زمانى را از میان برمىدارد.
عمار براى رساندن انوار رسالت، پیکر تکیدهاش را به میان هجمه شمشیرهاى بوسفیانى کشانده است تا شاید ایمان آمیخته با گوشت و خونش، بر قلب اهالى صفین، تلنگرى بزند؛ تا مگر گروهى که در حیرانى حق و باطل سر در گم اند، با شهادت او، به پایان فصل خزان زده تردید برسند.
هنگام وداعِ یاورى قدیمى و دوستى دیرآشنا با چشمهاى باران زده على علیه السلام است. عمار، آسوده خاطر از تحقق وعده دوست، براى رضوان الهى بى تاب است.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
جواد محدثی
فاطره ذبیحزاده
