لطیفههای بانمک
قوی ترین حیوان
روزی پسری از پدرش پرسید: پدر جان اگر گفتی قوی ترین حیوان کدام است؟
پدر گفت: مورچه؛ چون یک روز مورچه ای داخل پریز برق رفت. من خواستم او را بیرون بیاورم. چنان لگدی به من زد که چند متر پرت شدم.
گوش جای کلید نیست
یک نفر گوشش را با کلید می خاراند گردنش قفل شد.
فیلم ((جاده خاکی ))رادیده ای ؟
نه چطور مگه ؟
زودتر برو ببین تا آسفالتش نکردند .
کانگوروئی که بچه اش گم شده بود به اد اره پلیس رفت و گفت ((آقای پلیس جیبم را زدند .))
شخصی از دوستش پرسید: «چرا سرت را بسته ای؟»
-دیروز از یک قهرمان بوکس پرسیدم ساعت چند است؟ قهرمان 5 مشت به سرم زد و با این کار به من فهماند که ساعت 5 است!
- خوب تو چه کار کردی؟
- خدار را شکر کردم که ساعت 12 نبود.
اولی: چرا گربه ی شما دیروز اینقدر سرو صدا می کرد؟
دومی: برای اینکه وقتی قناری شما را خورد فکر کرد حالا می تونه آواز بخونه !
پنچر گیری
یک نفر کفش لاستیکی می خرد بعد از چند روز یک میخ به کفشش فرو می رود پنچری کفشش را می گیرد!
رانندگی
اولی: بالاخره در امتحان رانندگی قبول شدی؟
دومی: معلوم نیست.
اولی: چطور معلوم نیست؟
دومی: افسری که از من امتحان گرفت هنوز به هوش نیامده است.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:آل بیت ع