نمونه ای از گفتگوی نامحرم در قرآن
از دیدگاه فقهی و متون دینی، صرف گفتوگو میان زن و مرد نامحرم ممنوعیتی ندارد، اعم از اینکه گفتوگو درباره مسائل علمی، سیاسی یا درباره مسائل معمولی، عادی و روزمره باشد. امام خمینی قدس سره میفرماید: اقوا این است که شنیدن صدای زن نامحرم در صورتی که با تلذذ و ریبه نباشد، جایز است و نیز برای زن جایز است، در صورتی که خوف فتنه ای نباشد، صدای خود را به مردان نامحرم بشنوایاند... . جمعی به حرام بودن شنیدن صدای زن و شنواندن آن قائل شدهاند. اما این قول ضعیف است. البته بر زن حرام است که با مردان به گونه مهیج شهوت، گفتوگو کند؛ یعنی صدای خود را نازک، لطیف و زیبا کند تا دلهای بیمار به طمع بیفتند.(امام خمینی قدس سره ) صاحب عروة الوثقی نیز به همین معنا فتوا داده است

در قرآن، مسأله ارتباطِ دو جنس در ابعاد گوناگون و در گستره بسیار وسیعی مطرح شده است و شامل گفت و گوی دو جنس، نظر و نگاه، دست دادن و مصافحه کردن، مساعدت و کمک کردن و تنهایی و خلوت گزینی و دیگر انواع ارتباط میشود.
ما در آیات 22 به بعد سوره قصص، با جوانی پُرشور رو به رو هستیم، جوانی که به خاطر مبارزه با نظام فاسد، از دیار خویش میگریزد و به شهر مدین پناه میبرد. در مدین کنار چاه آب، نگاهش در میان چوپانان ـ که برای آب دادن به گوسفندانشان آمدهاند ـ به دو دختر جوان میافتد. در کارشان باریک میشود: چرا معطّل ایستادهاند؟ چرا به گوسفندانشان آب نمیدهند؟ کنجکاویاش او را به سوی آنها میکشد. با طرح یک سؤال سر از کارشان درمی آورد: «ما خَطْبُکُما؟؛ چه میکنید؟ کارتان چیست؟»
آنان در پاسخ میگویند: «لانُسقی حتّی یصْدِرَ الرِّعاءُ؛ ما به گوسفندان آب نمیدهیم تا آنکه چوپانان آب بردارند و سر چاه را خلوت کنند». در ذهن جوان، سؤالِ دیگری جوانه میزند و میپرسد: مگر شما کسی را ندارید که در کارها کمکتان کند؟ و ذهن زیرک دختران جوان، منظورِ جوان را به خوبی درمی یابد و در ادامه میگویند: «وابونا شیخ کبیر؛ پدر ما پیری سالخورده است».
نکته: تا اینجا از آیه استفاده میکنیم که ارتباط دو جنس مخالف، در حدّ مکالمه و گفت و گو، نهی نشده است.نتیجه: ارتباط کلامی بین دختر و پسر اشکالی ندارد.
قید و شرط و حدّ و مرز در گفتگوی دو جنس با یکدیگر
در این زمینه، نیکوست با یکدیگر نگاهی به سوره احزاب بیفکنیم. در این سوره (آیه 32) خطاب به زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) میفرماید: «یا نساءَ النّبی لَسْتُنَّ کأحدٍ منَ النِّساءِ إن اتَّقَیتُنَّ فلا تَخضعن بالقولِ فیطمع الذی فی قلبه مرض وقلن قولاً معروفاً؛ ای زنانِ پیامبر! شما همچون زنان دیگر نیستید، اگر پارسایی بورزید، به گفتار نرمی نکنید تا کسی که مرضی به دل دارد، طمع نیارد و سخنی پسندیده گویید».
گرچه خطابِ آیه به زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، امّا تعلیلی که در آخر آیه آمده، همه زنان و مردان را در برمی گیرد. جان کلام آنکه، آیه سوره احزاب، ارتباط کلامی بین دو جنس را از دو طرف کنترل میکند. از طرفی، دختران هنگام سخن گفتن باید عفت در کلام را رعایت کنند و به گونه ای سخن نگویند که همراه عشوه و ناز باشد و دلها را مجذوب خود سازد و از سوی دیگر، به پسران نیز سفارش میکند که در مواجهه با جنس مخالف، با دلی پاک (و نه آکنده از تمایلات جنسی) رو به رو شوند.
پس، آیه از یک سو به دختران میگوید: در حین گفت و گو، بر لحن و صدای خویش کنترل داشته باشند و از سوی دیگر، به پسران سفارش میکند که بر دلهای خویش نظارت داشته باشند تا با دلی مرض آلود با دختران رو به رو نگردند.
خلاصه سخن آنکه: ارتباط کلامی بین دو جنس، با دو شرط (کنترل صدا و حالت سخن گفتن از سوی دختران و کنترل دل از سوی پسران) مجاز شمرده شده است.

کمک و یاری به زنان نامحرم
«فَسقی لهما ثُمَّ تَوَلّی اِلی الظِلّ…»
در چشم انداز آیات، رفتار جوان نگاهمان را به خود میکشد. با اینکه او از اهل مدین نیست، بلکه یک پناهنده از ستم گریخته است؛ امّا حتی در شهر غریبِ مدین هم ستمی را که بر دختران میرود برنمیتابد. در میان نگاه های ناباورانه مدینی ها ناگهان جلو میآید. آستین همت بالا میزند، به گوسفندان دختران آب میدهد، آنگاه با خاطری آسوده در سایه مینشیند.
اصل دوّمی که از این آیات به دست میآید این است که ارتباط دختر و پسر در بُعد مساعدت و یاری رساندن مورد نکوهش قرار نگرفته است. امّا آیا این اصل را به طور مطلق میتوان پذیرفت؟ آیا دو جنس مخالف در هر شرایط (اجتماعی، فرهنگی، روحی) میتوانند با تکیه بر اصل «مساعدت» با یکدیگر مرتبط شوند، به یاری هم بشتابند، در درسها و مشکلات درسی به یکدیگر یاری رسانند، به خوابگاه و خانه یکدیگر رفته به بحث و گفتگوی درسی و غیر درسی بپردازند؟
برای روشن شدن اصل مساعدت به قرآن باز میگردیم. در آیات سوره قصص، موسی را دیدیم که به کمک دختران شتافت؛ امّا نکته ای در ادامه آیه آمده که در خور تأمل فراوان است. قرآن میگوید: (موسای جوان) برای دختران آب کشید، آنگاه به سایه پناه برد. همین و بس. امّا پس از مساعدت به دختران، دیگر آنجا نایستاد، به رویشان لبخند نزد، از نام و نشانشان نپرسید، از آنها نخواست تا به او بگویند خانهشان کجاست، با که زندگی میکنند، اجازه میدهند تا در منزل همراهی شان کند یا نه.
قرآن فقط میگوید:«فَسَقی لَهُما ثُمَّ تولّی الی الظِلّ؛ برایشان آب کشید، آن گاه به سایه رفت». «فَقال رَبِّ إنّی لِما اَنْزَلْتَ إلَی مِنْ خَیرٍ فَقیر؛ (دست به دعا برداشت) و گفت: پروردگارا؛ من به هرخیری (غذایی) که به سویم فرستی نیازمندم» (سوره قصص، آیه 24)
نمونه های فراوانی از قرآن، نشان از آن دارد که مردانی که انگیزه آنها از مساعدت، تنها یاری رساندن به نیازمندان بوده است، نه ایجاد پُلی برای رسیدن به غریزهها و اشباع نا مشروع آنها، به یاری و مساعدت زنان شتافته، گرفتاری آنها را برطرف کردهاند.
داستانِ «مرد ناشناس» یک نمونه از نمونه های فراوان است. در این داستان علی (علیه السلام) در راه به زنی برمی خورد، زن مشک آب را بر دوش گرفته و نفس زنان به سوی خانه میرود. علی(علیه السلام) به کمکش میشتابد، مشک آبش را به دوش میکشد و تا خانه میبرد، به این هم اکتفا نمیکند، به خانه باز میگردد و مایحتاج زندگی زن و کودکانش را برای او میبرد و حتّی با دست خویش هسته خرما را بیرون میآورد و کام کودکان یتیم را شیرین میکند.( استاد مرتضی مطهری، داستان راستان، ج1)
فرآوری : زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منابع :
سایت حوزه
مقاله مرتضی دانشمند