تبیان، دستیار زندگی
منظور از «خلوت گزینی» آن است که زن و مرد نامحرم در جایی باشند که کس دیگری جز آن دو آنجا نباشد و کس دیگری هم نتواند در آن مکان وارد شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مکانی که خود شیطان در آنجا حضور دارد


منظور از «خلوت گزینی» آن است که زن و مرد نامحرم در جایی باشند که فرد دیگری جز آن دو آنجا نباشد و فرد دیگری هم نتواند در آن مکان وارد شود.( احکام روابط زن و مرد، سید مسعود معصومی، ص117.)


 روابط دختر و پسر

پیرامون موضوع خلوت گزینی ه قرآن مراجعه می کنیم: این بار(و در این دیدار قرآنی) با دختر پاک‌دامنی روبرو هستیم که در اولین بهارهای نوجوانی گام گذاشته است و در جامعه ای که غالب دختران و پسرانش رویکردی به زمزمه های عاشقانه و عارفانه ندارند، او خود را تشنه سوز و گداز و راز و نیاز می‌بیند. به دنبال راهی می‌گردد تا با محبوب خویش نجوا کند. احساس می‌کند باید تنها باشد. جایی برود که هیچ کس او را نبیند؛ حتی نزدیکانش. از زبان قرآن بشنویم: «وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِیًّا ، فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا ... : و در این كتاب از مریم یاد كن، آن گاه كه از كسان خود، در مكانى شرقى به كنارى شتافت، و در برابر آنان پرده‏اى بر خود گرفت....

مریم سیزده ساله به راز و نیاز نشست، مدتی به ابدیت چشم دوخت و با محبوب خویش نجوا کرد، امّا ناگهان حضور کسی ترنم خوش او را بر هم زد. صدای پایی شنید؛ نرم و سبک بال. به روبرو نگاه کرد. نگاهش به جوانی افتاد، جوانی زیبا. «…فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا :... پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به [شكل‏] بشرى خوش‏اندام بر او نمایان شد»

مریم دچار دهشت شد. جوان که بود؟ از کجا آمده و چرا به سراپرده او پا گذاشته بود؟ او که همه درها را بسته و پرده را آویخته بود؟!

قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِیًّا ؛ [مریم‏] گفت: «اگر پرهیزگارى، من از تو به خداى رحمان پناه مى‏برم.» (سوره مریم، آیات16 تا 18) کنایه از اینکه اگر تو مرد مۆمن و پرهیزگاری باشی نباید به خلوت سرای من پا بگذاری.

به جمله «إن کنتَ تقیاً» دقت کنیم؛ دقّت در این عبارت این نکته ظریف را می‌آموزد که تقوا و پرهیزکاری، بستر و زمینه ای است که در آن، هیچ گاه میوه خلوت گزینی نمی‌روید و اگر رویید از چنین میوه و ثمره ای باید به خدای رحمان پناه برد. «قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن : گفت: پناه می‌برم به خدای رحمان»

آیه ای که ذکر شد، گرچه نه به صراحت، امّا به اشاره این نکته را می‌آموزد که دخترانی که در مَهد شعیب پیامبر پرورش یافته‌اند، در همه برخوردهایشان تمامِ ظرافت‌های تربیتی را به کار می‌بندند، به گونه ای که از ایستادن در صف مردان و اختلاط و آمیختگی و دمخور شدن با آنان پرهیز می‌کنند

همین نکته در سوره یوسف با زبانی دیگر و از زبان یوسف بازگو شده است. هنگامی که یوسف از دام‌های متعددی که زلیخا بر سر راه عفاف و تقوای او گسترده بود، رهایی یافت باز هم خود را تبرئه شده نمی‌دانست و شیطان نفس را همواره در کمین می‌دید. مگر آنکه خدایش به او رحم کند.« وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ : و (یوسف یا زن عزیز گفت) من نفس خود را (بدون توجه و مراقبت‏هاى الهى) تبرئه نمى‏كنم، زیرا كه نفس (انسانى) پیوسته فرمان‏دهنده به زشتى است مگر آنكه پروردگارم رحم كند كه همانا پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است» (سوره یوسف، 53)

در اینجا نیز یوسف برای رها شدن از دام خلوتی که زلیخا برایش گسترده است از رحمانیت خدا مدد می‌گیرد.

در سایه این آموزش‌های آسمانی، تکلیف بسیاری از انواع ارتباطات در زندگی روزمره دختران و پسران و زنان و مردان روشن می‌گردد. مثلاً آیا یک پزشک می‌تواند با بیمار خود از جنس مخالف خلوت کند؟ آیا مدیر یک شرکت می‌تواند با منشی خود ساعت‌های طولانی پشت درهای بسته به تنهایی به تبادل و مشاوره بپردازد؟ آیا ریاست دانشکده و یا استاد دانشگاه حق دارد با دانشجوی خود از جنس مخالف خلوت کند؟ البته صورت مسأله در همه این موارد آنجایی است که این خلوت کردن و سخن گفتن؛ پیرامون مسایل علمی، تخصصی و کاری باشد وگرنه علاوه بر حرمت خلوت گزینی، قلمروهای دیگر حرام را نیز در بر می‌گیرد.

پاسخ همه این پرسش‌ها را از همان دو شرطی که در تعریف خلوت گزینی آمد می‌توان دریافت کرد. توضیح آنکه در همه این موارد اگر شرایط به گونه ای باشد که کسی جز آن دو در آن مکان نباشد و امکان ورود شخص دیگری عملاً ممکن نباشد، ماندن آن‌ها در آن مکان، مقبول و مرضی نظر شارع نخواهد بود. این‌ها درس‌هایی است که در این دیدار، از بارش آیات الهی در سوره مریم فرا می‌گیریم.

قرآن

دوست داریم در اینجا سۆالی را مطرح کنیم و به همه جوانانی که با ذهنی باز و فکری ژرف به قرآن روی می‌آورند ـ و داروهای دردهای فردی و اجتماعی خویش را از کوثر قرآن می‌جویند(قال علی(علیه السلام): یستثیرون به دواءَ دائهم : داروی دردهایشان را از قرآن می‌خواهند. نهج‌البلاغه، خطبه متقین.) ـ تقدیم کنیم: آیا دختران و پسران معاصر حضرت مریم(سلام الله علیها) ماهیتی غیر از جوانان معاصر ما داشته‌اند؟ آیا الگویی که قرآن از این بانوی پاک ـ در سوره مریم ـ فرا روی ما می‌گذارد، با پیشرفت زمان و تحول تاریخ کهنه می‌شود؟ آیا پیشرفت‌های شگفت انگیز دوران صنعتی و فرا صنعتی و عصر ارتباطات و دهکده جهانی توانسته است ماهیت دختران و پسران و نهاد و فطرت و غریزه زنان و مردان را به گونه ای متحول کند که دیگر تحت جاذبه هیچ غریزه ای قرار نگیرند و مسأله ارتباط دختر و پسر خود به خود حل شده باشد؟

این گفتار را با پندی از شیطان به پایان می‌بریم که هیچ گاه دست از اغواگری و فریبکاری مردان راه برنمی‌دارد، چه رسد به ما که هنوز در آغاز راهیم : قال ابلیس لموسی(علیه‌السلام): لاتخل بامرأة لاتحلّ لک فانّه لایخلو رَجُل بامرأةٍ لاتحلّ له الّا کنتُ صاحبه دون اصحابی؛ ابلیس به موسی(علیه‌السلام) گفت: هیچ گاه با زنی که محرم تو نیست خلوت مکن، زیرا هیچ مردی با زن نامحرم خلوت نمی‌کند مگر آن که من (خودم که ابلیس هستم و نه دوستان دیگرم) دوست و مصاحب آن دو خواهم بود.( سفینة البحار، ماده «خلو».)

اختلاط میان محرم و نامحرم

آیا شیوه رایج در مراکز آموزش دانشگاهی که دختر و پسر کنار و همدوش یکدیگر(گر چه در دو ردیف) در کلاسِ درس، حضور می‌یابند، از نظرِ قرآن؛ مطلوب و محبوب است یا نامطلوب؟ آیا پرستاری کردن دختران از بیماران پسر، معالجه بانوان نزدِ طبیبان مرد از نظر قرآن محبوب و پسندیده است یا مذموم و نکوهیده و فقط در ظرف ضرورت‌ها و فقدان یا کمبود پزشکان متخصص از جنس موافق می‌توان به آن تن داد؟

«وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَیْخٌ كَبِیرٌ : و چون به آب شهر مدین رسید گروهى از مردم را یافت كه (به گوسفندان خود) آب مى‏دادند و نزدیك آنها دو نفر زن را دید كه (از اختلاط دام‏هاى خود با دام‏هاى مردم) جلوگیرى مى‏كردند، گفت: كار شما چیست؟ (چرا اینجا متوقّفید)؟ گفتند: ما (به حیوانات خود) آب نمى‏دهیم تا این شبانان (دام‏هاى خود را) بازگردانند، و پدر ما پیرى است كهنسال (به نام شعیب)».(سوره قصص،آیه 23)

دقّت و تدبّر در کلمه کلمه این آیات و با مراجعه به روایاتِ مربوط به«اختلاط»،گشاینده بسیاری از ابهام‌ها، پرسش‌ها و شبهه‌هایی است که در بُعدِ نظری و عملی اختلاط مطرح است و راه‌گشای مدیران، مسئولانِ مراکز فرهنگی، آموزشی و دانشگاهی، برای برنامه ریزی‌های تربیتی اردویی، اتاق‌های عمل، سالن‌های تشریح، لابراتوارها، سالن‌های سینما و… خواهد بود.

حدّ و مرزهای عفاف را به خوبی می‌شناسیم و رعایت می‌کنیم و تا شبانان بر سرِ چاه هستند، ما خود را در صفِ آنان جانمی دهیم و دوش به دوش و پهلو به پهلوی آنان قرار نمی‌گیریم هر چند آنان نوبتِ ما را رعایت نکنند و حقمان را نشناسند، چرا که ما همواره تکلیفِ الهی خویش را شناخته‌ایم و به آن متعهد و پایبندیم

پرسشی که در جهت اختلاطی این آیه مطرح است؛این است که چرا دختران شعیب(علیه‌السلام) در پاسخِ موسی(علیه‌السلام) که از کارشان پرسیده بود گفتند:«ما( به گوسفندانمان) آب نمی‌دهیم تا چوپانان بروند» چه ارتباطی بین آب ندادن دختران و حضور شبانان وجود دارد؟

چرا دختران شعیب خود را در صف شبانان جا ندادند و یا حداقل کنار آن‌ها نایستادند تا نوبتشان از دست نرود و فرصتشان ضایع نگردد با آنکه پدر کهنسالشان در خانه به انتظار نشسته بود؟

به نظر می‌رسد پاسخ دادن به این پرسش‌ها در گرو تأمّل فراوان در عبارت‌های«تمشی علی استحیاء» و « انّ ابی یدعوک» است .

آیه ای که ذکر شد، گرچه نه به صراحت، امّا به اشاره این نکته را می‌آموزد که دخترانی که در مَهد شعیب پیامبر پرورش یافته‌اند، در همه برخوردهایشان تمامِ ظرافت‌های تربیتی را به کار می‌بندند، به گونه ای که از ایستادن در صف مردان و اختلاط و آمیختگی و دم خور شدن با آنان پرهیز می‌کنند.

توضیح آنکه هنگامی که موسی(علیه‌السلام) از آنان می‌پرسد: ما خَطبُکُما؟ کارتان چیست؟ و پاسخ می‌شنود که «لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاء ؛ما به گوسفندان خود آب نمى‏دهیم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند.»

این پرسش و پاسخ به ضمیمه« وَأَبُونَا شَیْخٌ كَبِیرٌ ؛و پدر ما پیرى سالخورده است .» این نکته را می‌آموزد که اگر شرایط به گونه ای بود که شبانان رفته بودند ما خود آب می‌کشیدیم و یا اگر پدرمان سالخورده و باز نشسته نبود خودش این مهّم را به عهده می‌گرفت. امّا اکنون که نه شبانان گردِ حلقه چاه را خلوت کرده و نه پدرمان توانِ کار کردن دارد، ما به این کار تن داده‌ایم.

امّا در این کار نیز به ضرورت بسنده می‌کنیم، حدّ و مرزهای عفاف را به خوبی می‌شناسیم و رعایت می‌کنیم و تا شبانان بر سرِ چاه هستند، ما خود را در صفِ آنان جان می دهیم و دوش به دوش و پهلو به پهلوی آنان قرار نمی‌گیریم هر چند آنان نوبتِ ما را رعایت نکنند و حقمان را نشناسند، چرا که ما همواره تکلیفِ الهی خویش را شناخته‌ایم و به آن متعهد و پایبندیم.

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان   


منابع:

سایت حوزه

مقاله مرتضی دانشمند