تبیان، دستیار زندگی
روزی یکی از انصار که نامش ثعلبه بود نزد رسول خدا آمد و گفت یا رسول الله از خداوند بخواه به من ثروتی عطا نماید.حضرت فرمودند :ای ثعلبه قانع باش مال کمی که شکر آن را بجا آوری بهتر است از ثروت زیاد که نتوانی شکر آن را به جای آوری ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمایشنامه خدا را شکر! خدا را شکر! (ویژه دانش آموزان راهنمایی)

خدا را شکر! خدا را شکر!

مربیان عزیز این نمایشنامه برگرفته از آیه های 75 و 76 سوره ی مبارکه ی توبه است.

داستان آیه های 75 و 76 سوره توبه:

روزی یکی از انصار که نامش ثعلبه بود، نزد رسول خدا آمد و گفت: یا رسول الله، از خداوند بخواه به من ثروتی عطا نماید.

حضرت فرمودند: ای ثعلبه قانع باش. مال کمی که شکر آن را به جا آوری، بهتر است از ثروت زیاد که نتوانی شکر آن را بجای آوری. ثعلبه رفت و چند روز دیگر دوباره درخواست خود را تکرار کرد.

این بار رسول خدا به او فرمود: مگر من الگوی تو نیستم ؟ نمی خواهی همانند پیامبر خدا باشی ؟

سوگند به خدا اگر بخواهم کوه های زمین برایم طلا و نقره بشوند. می توانم، ولی می بینی که من به آن چه خداوند داده راضی هستم.

ثعلبه چند روز دیگر باز درخواست خود را تکرار کرد و گفت یارسول الله دعا کن! خداوند به من ثروتی بدهد، من هم حق فقرا و نزدیکان و همه را خواهم داد.

حضرت وقتی دیدند ثعلبه دست بردار نیست، گفت: خدایا! به ثعلبه ثروتی مرحمت فرما.

بعد از دعای رسول خدا ثعلبه رفت و گوسفندی خرید، گوسفندان او به سرعت زیاد شدند  تا جایی که شهر مدینه برای او تنگ شد. ثعلبه اموال خود را برداشت و به کنار مدینه رفت .

ثعلبه قبلا تمام نمازهایش را در مسجد و پشت سر رسول خدا می خواند، اما رفته رفته گوسفندانش آن قدر زیاد شد که دیگر نتوانست در نماز جماعت شرکت کند و فقط در نماز جمعه شرکت می کرد.

تدریجا گرفتاری دنیا زیادتر شد و روز به روز بر ثروت او افزوده شد؛ به طوری که دیگر نتوانست در کنار مدینه بماند و به ناچار به نقطه دورتری رفت و فرصت نماز جمعه را هم از دست داد.

آیه زکات نازل شد پیامبر شخصی را برای گرفتن زکات نزد ثعلبه فرستاد.

مأمور، فرمان پیامبر را به او ابلاغ کرد و از او خواست تا زکاتش را بپردازد.

ثعلبه زکات اموالش را نداد و گفت: این همان جزیه است که از یهود و نصارا می گیرند. مگر من کافر هستم ؟ مامور برگشت و جریان را خدمت رسول خدا نقل کرد. رسول خدا فرمودند: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه!

در همین موقع فورا چند آیه از قرآن نازل شد.

شخصیت های نمایشنامه:

1- اولی
2- دومی
3- ثعلبه

گوشه ای از نمایشنامه:

اولی: سلام ثعلبه، چه شده؟

دومی: خیر است ان شاء ا... . پسر حاطب، چه شده که خدا را شکر می گویی؟

ثعلبه: (با خوشحالی) خدا را شکر! خدا را شکر!

{اولی و دومی جلویش را می گیرند.}

اولی: نگفتی چه شده، خیلی سرحالی! اگر خبری هست بگو تا ما هم بدانیم!

دومی: از حانب مسجدالنبی می آیی، هدیه ای از رسول ا... نگرفته ای؟

خدا را شکر! خدا را شکر!

اولی: (با طعنه) شاید هم مسئولیت و مقامی گرفته ای؟

دومی: (با خنده) نه بابا. ثعلبه همان چند گوسفند مریضش را بچرخاند، هنر کرده است.

ثعلبه: خدا را شکر! خدا را شکر! بالاخره رسول ا... خواهشم را پذیرفت و دعایم کرد.

اولی: کدام خواهش؟

دومی: (با خنده) همان که هر روز به مسجد می آیی و می خواهی که ثروتمند شوی؟

ثعلبه: خدا را شکر! خدا را شکر! آری ، رسول ا... دستانش را به سوی آسمان دراز کرد (ثعلبه دست هایش را به حالت دعا بالا می آورد) و فرمود: ای خداوند قادر، هر آنچه که این مرد می خواهد، برآورده کن و از فضلت او را ثروت بسیار ببخش.

.

.

.

دوستان خوبم مال دنیا یکی از امتحانات الهی است که ثعلبه در آن مردود شد. آیا ما در امتحانات الهی قبول می شویم یا مردود می شویم؟؟؟

نویسنده این نمایشنامه مهدی کاموس است و توسط انتشارات مدرسه به چاپ رسیده  است. برای تهیه کتاب می توانید به فروشگاه اینترنتی تبیان  مراجعه نمایید.

پس از اجرای نمایشنامه در مدرسه، تصاویری از اجرای نمایش نامه را به ایمیل مرکز یادگیری به آدرس

خدا را شکر! خدا را شکر!

ارسال نمایید.


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: سمیرا بادامستانی

تنظیم: خدیجه آلچالانلو