تبیان، دستیار زندگی
پس ای مهدی فاطمه(س) ای عزیزترین عزیزان در نزد خداوند،‌ هر صبح جمعه با طلوع خورشید از شرق در دلم نوری می تابد؛ نوری كه حاصل عشق به توست،‌شاد می شوم، اوج می گیرم و رو به سوی خورشید به ظاهر عالمتاب می گویم: «بالاخره در آن روز بزرگ خورشید واقعی و ماندگار طلوع
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه با شکوه است آن روز که تو می آیی

امام زمان

می دانم آنروز، روزی دوست داشتنی خواهد بود كه تو پس از سالها انتظار كشیدن منتظرانت می آیی و به تمام ظلمها وتباهی ها پایان می دهی تا خورشید حقیقت از پشت ابرهای شك و گمان جاودانه طلوع كند و این گونه درخواست عاشقانت اجابت می شود؛ همانها كه هر صبح جمعه با چشمانی گریان زیر لب زمزمه می كردند:

«كجاست آن پیشوایی كه خدا او را باقی گذاشته كه از عترت راهنمای «پیامبر(صلی الله علیه و آله)» برون نیست؟ كجاست آن كه برای گسستن ریشه ستمگران آماده شده؟ كجاست آن كه «جهان» چشم به راه او دوخته تا كژی و ناراستی را راست گرداند؟ كجاست آنكه امیدها به سوی او رود تا بنیاد ستم و بیداد بركند؟»(1)

آن روز كه تو می آیی زمین نفس راحتی خواهد كشید و سینة پرخون خود را نشان تو خواهد داد و با بغض چندین هزار ساله ای خواهد گفت كه قابیلیان چه بر سر هابیلیان آوردند؛ آنانی كه به خاطر تكه زمینی ناقابل خود برادرانشان را روی سینه پرجوش و اندوه من ریختند، غافل از اینكه روزی در سینة من برای همیشه خواهند خفت. و آن روز تو انتقام تمام مظلومان تاریخ بشریت را از ظالمان دیو صفت خواهی گرفت پس اینگونه دعای تمام عدالت جویان مستجاب خواهد شد؛

«كجاست خونخواه پیامبران و پیامبرزادگان؟‌كجاست خونخواه كشته كربلا؟ كجاست آن پیشوایی كه از جانب خدایاری شده بر هر كه بر او دست ستم گشود و به او دروغ بست؟ كجاست آن درمانده ای كه دعایش به اجابت رسد؟»(2)

پس ای مهدی فاطمه(س) ای عزیزترین عزیزان در نزد خداوند،‌ هر صبح جمعه با طلوع خورشید از شرق در دلم نوری می تابد؛ نوری كه حاصل عشق به توست،‌شاد می شوم، اوج می گیرم و رو به سوی خورشید به ظاهر عالمتاب می گویم: «بالاخره در آن روز بزرگ خورشید واقعی و ماندگار طلوعی جاودانه خواهد كرد!

وه، چه روز باشكوهی است آن روز كه زمین از عدل و داد لبریز خواهد شود و كودكان شادمان،‌مشت مشت زیتون به رهگذران مست از بادة عدالت دوستی خواهند داد تا این گونه آمدن صلح و برادری را به آنان تبریك گویند. زیرا آنان از همان نخست می دانستند كه روزی وعده الهی محقق می شود. پس با دلی پاك و آرام همچون دیگر بندگان صالح خداوند زمزمه می كردند كه؛

«پاك و منزه است پروردگار ما، همانا وعده پروردگار ما انجام شدنی است و هرگز خدا در وعده اش خلاف نكند و اوست نیرومند فرزانه.»(3)

در رسیدن به آن روز باشكوه بی تابی می‌كنم و اصلاً مانده ام چكار كنم؛ چونان عاشقی هستم كه در هجر معشوق خود غمگین است و به جای اشك چشمانش، خون دل از دیدگانش بیرون می ریزد. پس سر در گریبان می كشم و با تماشای جلوه ای از جمال بی مثالت در خیال خود عاشقانه می گریم و می گویم:

«تا كی برای تو سرگردانی كشم سرورا؟ و تا كی و با چه سخنی وصف تو گویم؟ و با كدام راز از تو گویم؟ بر من گران است كه از غیر تو پاسخ شنوم ودیگران با من سخن گویند؛ بر من گران است كه بر تو گریم و مردم، تو را واگذارند؛ بر من گران است كه بر تو آن گذرد (دچار مصایب و بلایا شوی) ولی دیگران آسوده باشند، آیا یاوری هست كه همراه او ناله و شیون به درازا كشم؟ آیا نالنده ای هست كه چون خلوت كند او را در شیون یاری كنم؟ آیا چشمی هست كه سیلاب اشك ریزد تا چشم من نیز او را در گریستن یاری كند؛ ای فرزند احمد(ص) آیا راهی به سوی دیدارت هست؟ آیا روز جدایی و فراق به وصال تو انجامد كه از آن بهره مند شویم؟ كی شود كه بر چشمه ساران لبریزی درآییم و از آب وصال تو سیراب شویم؟»(4)

به جانم سوگند كه تو همان غایبی هستی كه از ما جدا نیستی؟ به جانم سوگند كه تو همان امامی هستی كه از نگاه ما (ظاهراً) دوری و در واقع دور نیستی

نمی دانم كه آیاعمر من كفاف آن را می دهد كه آمدنت را به نظاره بنشینم و با ریختن اشك شوق ، خاك راهی را كه تو از آن می آیی توتیای چشمان مشتاق و عاشق خود كنم؟ نمی دانم و این ندانستن،‌شوق دیدن تو را چندین برابر می كند؛ آشفته و حیران می شوم؛ بغض گلویم را می گیرم و با اندوه فراوان به خاطر دوری ات زیر لب می گویم:

« ای كاش می‌دانستم در كدامین خاك و سرزمینی. آیا در كوه «رضوی» هستی یا در جای دیگر؟ یا در «ذیطوی»؟‌گران است بر من اینكه مردم را ببینم و تو را دیدار نكنم واز تو آواز و نجوایی نشونم؛ بر من ناگوار است كه بلا تو را گیرد و مرا نگیرد و ناله و گلایه ام از من به تو نرسد.» (5)

اما هر چه هست برایم چندان فرقی نمی كند زیرا:

«به جانم سوگند كه تو همان غایبی هستی كه از ما جدا نیستی؟ به جانم سوگند كه تو همان امامی هستی كه از نگاه ما (ظاهراً) دوری و در واقع دور نیستی؛»(6)

هماره با ایمانی راسخ و خلل ناپذیر چشم به راهی روشن دوخته ام و می دانم روزی خواهی آمد و جهانیان را نوید خواهی داد كه این است وعده الهی، عدالت، دوستی، ایمان و محبت.

پس ای مهدی فاطمه(س) ای عزیزترین عزیزان در نزد خداوند،‌ هر صبح جمعه با طلوع خورشید از شرق در دلم نوری می تابد؛ نوری كه حاصل عشق به توست،‌شاد می شوم، اوج می گیرم و رو به سوی خورشید به ظاهر عالمتاب می گویم: «بالاخره در آن روز بزرگ خورشید واقعی و ماندگار طلوعی جاودانه خواهد كرد»!

بعد با دلی مملو از ایمان رو به قبله می ایستم و همچون دیگر عاشقانت با خداوند راز و نیاز می كنم كه؛

«و به وجه كریمت به ما عنایت فرما و تقرب ما به درگاهت بپرهیز و بر ما به نگاه مهر و رحمت نگر تا بدان، عزت خود را نزد تو كامل كنیم؛ آنگاه به كرمت، آن را از ما مگیر و ما را از حوض كوثر جدش پیامبر ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ با جام و دست او سیراب كن، چنان كه همه سیراب شویم با گوارایی و خوشی كه زان پس تشنگی به ما روی نكند، ای مهربانترین مهربانان.»(7)

پی نوشت:

1- فرازهایی از دعای پرفیض ندبه

2- همان مآخذ

3- همان مآخذ

4- همان مآخذ

5-  همان مآخذ

6- همان مآخذ

7- همان مآخذ

بخش مهدویت تبیان


منبع: شبکه جهانی اطلاع رسانی امام مهدی(عج)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.