تبیان، دستیار زندگی
فرانسیسکو گویا از جمله هنرمندان بزرگ اسپانیایی از است. مکتب وی اصولا رئالیست- رومانتیک است وی که در مکتب نئوکلاسیک رشد کرد همواره متاثر از واقعات جامعه بود و تابلو اعدام شورشیان در سوم ماه می از مشهورترین آثار اوست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شور انقلابی فرانسیسکو گویا

شرحی بر زندگی و نقد تابلوی اعدام شورشیان در سوم ماه می 1808م


فرانسیسکو گویا از جمله هنرمندان بزرگ اسپانیایی از است. مکتب وی اصولا رئالیست- رومانتیک است وی که در مکتب نئوکلاسیک رشد کرد همواره متاثر از واقعات جامعه بود و تابلو اعدام شورشیان در سوم ماه می از مشهورترین آثار اوست.

تابلوی اعدام شورشیان

دیریست که پژوهندگان هنر درباره تعریف هنر رومانتیک و دامنه تاریخی هنر رمانتیک مباحثه می کنند و هنوز این بحث به پایان نرسیده است. برخی بنابر تعریف بودلر، رمانتیسم را معادل با مدرنیسم می دانند و آنرا در تمام جنبشهای مدرنیته ساری و جاری می یابند و تاریخش را در سراسر عصر جدید بسط می دهند. اما تعریف محدودتر رمانتیک به عنوان یک مکتب هنری ، که همان مکتب رمانتیسیزم است، یک از گرایشهای هنری در بین سالهای 1790تا 1840 میلادی است و حد فاصل مکتب نئوکلاسیسیزم و رئالیسم است. در واقع رمانتیسیزم هنری در تقابل با آرمانگرایی هنر نئوکلاسیک بود و در پی انقلاب فرانسه و از همین کشور شروع به رشد و اشاعه میان هنرمندان جهان به عنوان یک قالب هنری برای بیان احساسات، عواطف، شور انقلابی و... فرد هنرمند با نگاه ویژه وی شد.

این اصطلاح نخستین بار در قرن 19م در میان منتقدان ادبی آلمانی برای متمایز کردن مشخصات مدرن از مشخصات کلاسیک باب شد.

مظمونهای شاخص هنر رمانتیک، عبارت بودند از: عشق به منظره های بکر طبیعی و جلوه های قاهر طبیعت و امور رمزآمیز و غریب در هر هیات و ظاهری؛ غم غربت درباره دوران گذشته، اشتیاق پرشور به نیروهای لجام گسیخته، تمایل شدید به آزادی.

تاکید بر حساسیت درونی ، عواطف و خیالپردازی رابه خوبی می توان در آثار هنرمندان شاخص این جنبش مانند دلاکروا، ژریکو و... مشاهده کرد . اما شاید یکی از شاخص ترین هنرمدنان رمانتیک « فرانسیسکو خسه د گویا» ، هنرمند مشهور اسپانیایی باشد که در میان سالهای 1746 تا 1828 میلادی زندگی می کرد. گویا به دلیل داشتن ذهنیتی مترقی و عمق محتوایی آثارش که سبب نوآوریهای صوری در هنرش می شد، یکی از برجسته ترین هنرمندان اروپایی است.

با آنکه وی سالها هنرمندی درباری بود و به نقاشی در جوامع اشراف و بزرگان سلطنتی مشغول بود اما پی از حمله فرانسه به اسپانیا آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت که این فاجعه کشتار و ویرانگری ارتش فرانسه را در اثر مشهورش به نام «اعدام شورشیان در سوم ماه می» به بهترین نحو تجسم بخشید و این اثر را به عنوان سندی مخوف از ددمنشی انسان به تاریخ زندگانی بشر اضافه کرد.

بر اثر بیماری در سال 1792 ناشنوا شد و باقی عمر خود خود را در ناشنوایی بسر برد. به دلیل همین بیماری نگاهش به دنیا کاملا تغیر یافت. گویی با نشنیدن صداهای پیرامون، نگاه به حوادث پیرامونش دقیقتر و عمیق تر شد و به تجسم درد و رنج هم وطنانش پس از اشغال اسپانیا توسط فرانسه پرداخت.

وی در شهر ساراگسا اصول مقدماتی نقاشی را آموخت سپس به مادرید رفت و شاگرد فرانسیسکو بایو، از نقاشان مکتب نئوکلاسیک شد. با خواهر وی ازدواج کرد و برای اندوختن تجربه به ایتالیا سفر کرد و پس از بازگشت به اسپانیا ، توانست استعداد هنری خود را در سفارشاتی که از کلیسا و دربار می گرفت نشان دهد، تا آنجا که نهایتا در سال 1799 به عنوان نقاش دربار برگزیده شد. بر اثر بیماری در سال 1792 ناشنوا شد و باقی عمر خود خود را در ناشنوایی بسر برد. به دلیل همین بیماری نگاهش به دنیا کاملا تغیر یافت. گویی با نشنیدن صداهای پیرامون، نگاه به حوادث پیرامونش دقیقتر و عمیق تر شد و به تجسم درد و رنج هم وطنانش پس از اشغال اسپانیا توسط فرانسه پرداخت.

این انقلاب درونی پی از بازگشت سلطنت در 1814م همچنان در وی باقی ماند به طوری که در ابتدا به شغل قبلیش یعنی نقاش دربار بازگشت اما به دلیل ذهنیات عاطفی، حساس و انقلابیش به زودی از این سمت کنار گذاشته شد. خانه ای در اطراف مادرید خرید که به خانه مرد ناشنوا معروف شد و آن را با تصاویری تلخ و غریب آراست. در اواخر عمر اسپانیا را ترک کرد و برای ادامه زندگی به فرانسه مهاجرت کرد. در انجا روش چاپ سنگی (لیتوگرافی) را آموخت و مجموعه هایی بی نظیر از هنر چاپی را از خود باقی گذاشت که در تاریخ هنر بی مانند است.

گویا که سالهای زیادی را در میان درباریان گذرانده بود ، حماقتهای ایشان، سبک مغزی و خودبینی زنان والاتبار را در نقاشی ها و باسمه هایش آشکار ساخت.

تابلوی اعدام شورشیان

در مجموعه باسمه هایی مرسوم به «کاپریس ها» (1796-1798) ، که به لحاظ فنی تاثیراتی از رامبراند، هنرمند مشهور مکتب باروک را دارد، رسوم کهنه اجتماعی، و ریاکاری کلیسا را به ریشخند گرفت. وی معتقد بود کلیسا و نهادهای کشیشی مسبب فروختن نیروی عقلند. با این حال وی مخالف مذهب نبود و نقاشی هایی با موضوعات مذهبی کار کرد که بی مانند است. بهترین نمونهاین نوع آثار، تزیین کلیسای سان آنتونیو دلافریدا در نزدیکی مادرید است.

هرچه سن گویا بالا می رفت علاقه اش به مضمون های زندگی روزمره و صحنه های خیالی آکنده از عناصر مخوف و دهشتبار بیشتر می شد.

مجموعه باسمه های ناجورها و ضرب امثلها و نیز نقاشی هایی که بر در و دیوار منزلش کشید کاملا متاثر از دنیای ذهنی و کابوسهایش بود. با این حال وی همواره در تلاش بود دنیا را بدون توهم تجسم کند. آن هنگام که آدمها را شبیه هیولا می کشید باز در تلاش بود به طرزی واقعگرا و با نگاهی رئالیستی و دقت در جزئیات به بازنمایی این نوع موضوعات بپردازد.

پرده اغدام شورشیان در سوم ماه می 1808 م ، اوج رئالیسم نومایه اوست.این پرده که شش سال پس از واقعه نقاشی شده ، نه فقط یک واقعه تاریخی بلکه یک تجسم عینی از بیرحمی و ماهیت قدرت غیر شخصی نظامیان در برابر مردم بی دفاع را به نمایش می گذارد.

شماری از قربانیان همچون جوالهای فرسوده کنار هم انباشته شده اند و در برابر جوخه آتش چشمان خود را بسته اند و یا دستهای خود  را به حالت دعا چفت کرده اند. در وسط مردی سیه چهره با پیراهن سفید ، بازوانش را گشوده و گویی مرگ او نوعی تثلیب است. نوع نورپردازی صحنه نیز، باعث تشدید این حالت می شود. مهاجمان در تاریکی و مظلومان در روشنایی و نور قرار گرفته اند. نورپردازی متمرکز از پایین ، حس یک صحنه تئاتری را انتقال می دهد. رنگبندی نیز حالتی سرد و غمگینانه را القا می کند که با موضوع کاملا وفق دارد.

گیا حالت خشک و رسمس و تجاوزگرایانه سربازان، خط پولادین تفنگهایشان، شکل خشن کلاهخودهاشان را در تباین با بی نظمی اعدام شوندگان نشان می دهد. شماری از قربانیان همچون جوالهای فرسوده کنار هم انباشته شده اند و در برابر جوخه آتش چشمان خود را بسته اند و یا دستهای خود  را به حالت دعا چفت کرده اند. در وسط مردی سیه چهره با پیراهن سفید ، بازوانش را گشوده و گویی مرگ او نوعی تثلیب است. نوع نورپردازی صحنه نیز، باعث تشدید این حالت می شود. مهاجمان در تاریکی و مظلومان در روشنایی و نور قرار گرفته اند. نورپردازی متمرکز از پایین ، حس یک صحنه تئاتری را انتقال می دهد. رنگبندی نیز حالتی سرد و غمگینانه را القا می کند که با موضوع کاملا وفق دارد.

گویا مورد ستایش نویسندگانی چون بودلر بود و بسیاری از هنرمندان اعصار بعد چون دلاکروا، دمیه، پیکاسو، کته کلویتس و مانه از وی و باسمه هایش مایه گرفته اند.

وی برای خود سه استاد متصور بود: طبیعت، ولاسکوئز و رامبراند.

استاد بی مانندی که دنیا و محیط سیاه آن روزگار پر از فراز و نشیب را خوب دید، درک کرد و تجسم بخشید.

س.رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منابع:

دایره المعارف هنر/ رویین پاکباز

تاریخ هنر / آرناسون/ ترجمه مصطفی اسلامیه