تبیان، دستیار زندگی
آسمان هنوز گریه می کند ایستاده ام کنار پنجره از میان قطره ها نگاه می کنم ترا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دوست غریب

دوست غریب

آسمان هنوز

گریه می کند

ایستاده ام کنار پنجره

از میان قطره ها نگاه می کنم ترا

باز در پیاده رو

در کنار پله ی مغازه ای

پیش مادرت نشسته ای

باز چرت می زنی

مثل روز پیش خسته ای

در میان دست های کوچکت

سیب سرخ و تکه نان سنگکی ست

توی دست مادرت ولی

ظرف زرد کوچکی ست

ظرف زرد

سوی عابران دراز می شود

گاه با صدای سکه ای

پلک های خسته تو باز می شود

آه!

دوست غریب و کوچکم

لحظه ای بیا به من بگو

پس چرا شما میان شهر ما

چون مسافری غریب و بی کس اید

روزها در میان کوچه های شهر

راه می روید

پس چرا به خانه تان نمی رسید.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:رشد نوجوان(محمد عزیزی(نسیم))

مطالب مرتبط:

کفش عزیز

روایت شام

قلبِ آسمانی

قفس بلبل

شب و مهتاب

سوال های بی جواب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.