تاریکی اروپا و درخشش شرق
نقد ادبی ( بخش دوم)
قضاوت در ادبیات( بخش اول)
در دوره انحطاط روم نقد ادبی علمی شد از جنس نحو و شبیه به علوم بلاغتی خشك و سرتاسر لفاظی و فضل فروشی تا آنكه در ظلمت قرون وسطی ناپدید شد. در این دوره تاریك با آنكه گاه گاه در گوشه كلیسائی رساله در علم عروض یا معانی و بیان به زبان لاتینی مینوشتند ولی مدتها بود كه چراغ فكر در اروپا خاموش شده بود.
در این دوره تنها ستاره ادب اروپا دانت است كه با كتاب «بلاغت عوام» بهار آینده نقد را خبر میدهد در این دوره ی فترت تا رنسانس ، نامی كه در تاریخ نقد قابل ذكر باشد جز نام «بكاس» نیست.
***
اما در این روزگار تاریكی اروپا ، شرق میدرخشید . مسلمانان كه پیش از ظهور اسلام خود اهل شعر و زبانآوری بودند و در زندگی بادیه نشینی با آن سرو كار داشتند، در اسلام نیز به پرورش آن اهتمام میكردند لاجرم از همان روزهای نخستین اسلام، بازار شعر عربی رواج یافت و به تبع آن سخنشناسی نیز. البته این سخنشناسی در اوائل همان ترجیحات مبهم فردی بود كه حالت بدوی سخن شناسی است. مسائلی كه غالبا مطرح میشد از این قبیل بود كه اشعر شعرا كیست، بهترین شعر مدح یا غزل و هجا كدام است. در جواب این پرسشها ناقدان هریك به دلخواه خود شاعری را ترجیح میدادند، یا بیتی را انتخاب میكردند و به ندرت اتفاق می افتاد كه در تعلیل قضاوت خود مدركی جز سلیقه خود نشان دهند.
بعدها كه دایره اندیشه بشر ترقی كرد و اصطكاك افكار و مطالعه كتب فلسفی ذهن مردم را روشنتر و منطقیتر ساخت سخن شناسی نیز روشنتر و استدلالی ترشد ولی هنوز فن مستقلی نشده بود و به تبع سایر فنون ادبی زندگی میكرد؛ در ضمن روایت شعر، در ضمن تاریخ، در طی شرح حال شعرا و طبقات نمونه آنرا در كتابهای جاحظ و ابن قتیبه و محمد بن سلام و ابن المعتز و مبرد، هم اكنون مشاهده میكنیم در آن انبوه تالیفات سده سوم و چهارم هجری كه متاسفانه بیشترش از میان رفته و خوشبختانه فهرست گرانبهائی از آن مانده است نام کتاب های بسیاری مربوط به سخن و سخنوری دیده میشود از قبیل تذكرهها منتخبات شعرا و امثال این. شاید در طی این نوشتهها همهجا نقدی آمیخته با روایت وجود داشته است.
بطور كلی نقد عربی مصداق اصلی است كه اروپائیان درباره روح صنعتی ملل سامی معتقدند، میگویند روح سامی در صنعت همیشه متوجه جزئی است، هیئت مجموع و كل وحدانی را درك نمیكند و بقول «استاد نیكلسن: درختهای جنگل را تك تك خوب میبیند اما جنگل را نمیبیند»
ولیكن دیری نگذشت كه نقد از سایر فنون ادب جدا شد و بصورت علمی مشخص تدوین یافت. اگر حساب قدامه بن جعفر (متوفای 310 هجری) درست باشد نقد شعر و نخستین كتابی بوده كه در این فن تالیف شده است . قدامه بن جعفر علاوه بر آنكه كاتبی بلیغ بوده در فلسفه نیز دست داشته و مخصوصا در منطق از اساتید زمان محسوب میشده است.
شاید همین روح فلسفی و آشنائی با نظام علمی بوده است كه قدامه را به تدوین فن نقد تشویق و راهنمائی كرده است. تاثیر این روح همهجا از سر و صورت كتاب نیز هویدا است: عمق تعریفات، دقت در تقسیم، تعیین حدود، ترتیب ابواب بر نظام منطقی، رعایت تسلسل منطقی مطالب و بالاخره طرح معانی كلی و استعمال ارسطو را به یاد می آورد و حتی از یك نص كه خود مولف در مبحث مبالغه ذكر میكند معلوم میشود كه نویسنده با نقد یونانی آشنا بوده است:
«و كذا نری فلاسفه الیونانیین فی الشعر علی مذهب لغتهم» دكتر طه حسین احتمال میدهد كه قدامه از كتاب رتوریك كه در آن عصر ترجمه شده بوده است، استفاده كرده باشد.
از قرن چهارم دو نمونه هم در نقد علمی باقی مانده است یكی الوساطه بین المبنی و خصومه اثر قاضی ابوالحسن جرجانی و دیگری الموازنه بین ابی تمام و البحتری كه ناقد هریك را از نظر قواعد مقرر نقد میسنجد و در بد و خوب آن یعنی مطابقت و عدم مطابقت آن قضاوت میكند و به این مناسبت گاهی صحبت های اصولی نیز پیش می آید.
كتاب نقد شعر قدامه یكی از نفیسترین آثار قدیم است، و البته از نقصی كه لازمه هر ابداعی است خالی نیست ولی از نظر تاریخ نقد مهم محسوب میشود. ناقدین بعد نیز از این كتاب استفاده كردهاند مخصوصا ابوهلال كه بسیاری از مطالب آن را در كتاب الصناعتین عینا درج كرده است احتمال میرود كه شهرت ابوهلال و ابن رشیق در قرنهای بعد سبب گمنامی نقدالشعر قدامه شده باشد.
كتاب الصناعتین ابوهلال در حقیقت دائره المعارف نقد قرن چهارم است نظر مولف در این كتاب بیشتر متوجه گرد آوردن و انباشتن بوده بدون آنكه تصرفی جز در تحسین عبارت منقولات داشته باشد، بدین جهت كتاب قیافه فضل فروشی و لفاظی پیدا كرده و از غلط تكرار و تناقض و ابهام كه لازمه پرگوئی است مصون نمانده است. اقوال و آراء بدون نقد، شواهد فراوان ولی غالبا بدون تجزیه و تحلیل و قضاوتها بیشتر جزئی و محدود است و مخصوصا در مباحث مربوط به معنی این ناتوانی محسوس تر میشود. قسمت مهمی از كتاب الصناعتین وقف بر مباحث علم بدیع است و نشان میدهد كه در آن زمان این علم چقدر در مسائل سخن شناسی اهمیت و احترام داشته است.
ابن رشیق، ناقد بزرگ قرن پنجم، نیز كار ابوهلال را در جمع اقوال پیش گرفت، ولی او برخلاف سلف خو د نظری نقاد و فكری زاینده داشت در اقوال و آراء اعمال نظر میكرد و در تحلیل و تنظیم افكار و ربط فروع به اصول توانائی خود را به كار میبرد، بدین جهت در كتاب العمده قضاوتهای محكم و دقتهای علمی خوب دیده میشود، علاوه بر انشای ظریف و متواضعی كه دارد. در این كتاب اگرچه ابوابی خارج از حدود فن نقدست، از قبیل عروض و قافیه و... ولیكن بعضی مباحث تازه نیز دارد كه به جای خود مفید و مناسب بوده است. این كتاب در محافل نقد اسلامی شهرت زیاد داشته و مدتها بهترین كتاب فن محسوب می شده است.
از قرن چهارم دو نمونه هم در نقد علمی باقی مانده است یكی الوساطه بین المبنی و خصومه اثر قاضی ابوالحسن جرجانی و دیگری الموازنه بین ابی تمام و البحتری كه ناقد هریك را از نظر قواعد مقرر نقد میسنجد و در بد و خوب آن یعنی مطابقت و عدم مطابقت آن قضاوت میكند و به این مناسبت گاهی صحبت های اصولی نیز پیش می آید. و جهت بحث بیشتر در زیبائی الفاظ است كتاب الواسطه از نظر انشاء یكی از آثار زیبای عصر خود بشمار میرود.
در اواخر قرن چهارم و اوائل پنجم ثعالبی نیشابوری یكی از اساتید بزرگ نقد است. در جزء كتابهائی كه از قلم این نویسنده پر كار در آمده و خوشبختانه اغلب آنها باقی مانده است كتاب یتیمه الدهر هم از نظر تاریخ نقد و هم از نظر تاریخ ادبیات سندی بسیار گرانبهاست. نقد ثعالبی از جنس نقد علمی است و اسلوب همان اسلوب نكته سنجی و تعیین شجرهنامه مضامین و جمع اشباه و نظائر. صنعت بارز نقد ثعالبی سیطره عجیب و علم بدیع است كه در نظر استاد سخن سنج یكی از قویترین موازین سنجش و قضاوت محسوب می شده . ثعالبی در انتخاب «ملح و ظرف» خود غالبا نظرش به صنعت بدیع است، و مخصوصا به تشبیهات نامنتظر شیفتگی خاصی دارد.
ثعالبی بدین كیفیت البته نماینده روح ادبی آن عصرست، چنانكه تاریخ ادبیات به خوبی نشان میدهد با وجود این در كتاب یتیمه و سایر تالیفات ثعالبی ترجیحات غریزی صرف مثل قدما نیز دیده میشود، ولی اینها غالبا در مورد اشعار قدیم و گویا عینا ماخوذ از اساتید سلف است و میراث مدرسه، وگرنه حوزه خاص ثعالبی ادبیات جدید بوده چنانكه خود در دیباچه یتیمه تصریح میكند ثعالبی گاهی افراط در بدیع را منافی یا طبیعت میداند و مورد مسلامت قرار میدهد.
مسئله اعجاز قرآن كه از دیرباز در مدارس كلام موضوع بحث بود و در كشمكش آراء مختلف تاریك و پیچیده شده بود، در اواخر قرن چهارم به دست قاضی ابوبكر باقلانی حل نهائی خود را پیدا كرد، یا اقلا اینطور به نظر آمد.
باقلانی پس از زد و خورد بسیار ثابت كرد كه اعجاز قرآن از راه بلاغت است و بلاغت در «نظم و تالیف». بدین طریق برای سخن شناسی و جهه تازهای پیدا شد بنام معرفت قرآن، و موضوع تازهای بنام بلاغت نظم و تالیف.
این بحث تازه را مدارس نحو آنروز به عهده گرفتند كه به اقتضای حرفه، آشنای با دستور زبان و قواعد تركیب بودند، و به علاوه در آن روزها در اثر مجاورت با مدارس كلام اهل نظر و تعلیل شده بودند. در نتیجه این بحث نحو وارد بلاغت و بلاغت وابسته نحو شد و در سخن شناسی مكتب تازهای پیدا شد كه میتوان آنرا مكتب «نظم» نامید. استاد بزرگ این مكتب عبدالقاهر جرجانی است كه در عین حال خاتمه ناقدان بزرگ اسلامی است در قرن ششم هجری.
جرجانی، در كتاب دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه، متفكری دقیق، دانشمندی متبحر و نویسندهای بسیار شیوا و تواناست بحث زیبائی سخن را از سرچشمههای اصلی آغاز میكند، با قدمهای شمرده و منظم پیش میبرد، و در طی بحثی استدلالی و روشن و دامنهدار ثابت میكند كه بلاغت سخن در نظم معنوی آنست، و اسرار بلاغت را باید در تركیبات نحوی زبان جستجو كرد و شناخت.
ادامه دارد .... .
مجتبی شاعری بخش ادبیات تبیان