صلابت و مدارا در سیره امام كاظم علیه السلام
امام کاظم علیه السلام می فرماید: " به راستی که با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند، بدانید بهای تن شما مردم ، جز بهشت نیست ، آن را جز بدان نفروشید."
صلابت در سیرهامام كاظم( ع )
هفتم صفرسال 128ه.ق روز ولادت هفتمین ستاره آسمان امامت ، حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام است . برای شناخت بیشتراین امام همام ، به بیان بخشهایی از زندگی ایشان می پردازیم.1- امام كاظم(ع) و قیام فخ
قیام و نهضت" فخ "كه در نتیجه ی ستمِبسیار دستگاه خلافت بهعلویان و شیعیان رخ داد. با پیشواى هفتم بىارتباط نبود ؛ زیرا آن حضرت نه تنها از آغاز تا تشكیل نهضت از آن اطلاع داشت بلكه با رهبر آن(حسین ، شهیدِ فخ) نیز در تماس و ارتباط بود. امام هنگامى كه احساس كرد حسین در تصمیم خود براى مبارزه با دستگاه ستم پیشه استوار است، به او فرمود: «گرچه شهید خواهى شد اماهمچنان درجهاد و پیكار كوشا باش. این گروه(عباسیان) مردمى پلید وبدكارند كه اظهار ایمان مىكنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى ندارند. من دراین راه پاداش شما را از خداى بزرگ مىخواهم . » (1)هادى عباسى كه مىدانست قیام فخبا صلاحدیدامام كاظم(ع) صورت گرفته است، امام را به قتل تهدید كرد و گفت: بهخدا سوگند، حسین به دستور موسى بن جعفر بر ضد من قیام و از اوپیروى كرده ؛ زیرا پیشواى این خاندان، كسى جز موسى بن جعفرنیست. خدا مرا بكشد، اگر او را زنده بگذارم. (2)
2- صلابت در اجراى حدود
یكى از ویژگیهاى مهم حكومت اسلامى، اجراى حدود،بدون هیچ ملاحظه و مسامحه است. امام كاظم(ع)در مورد اجراى حدود مىفرماید: منفعت اقامه حد براى خداوند در روى زمین از بارش چهل روز باران بیشتراست. و این كه در قرآن آمده است: "یحیى الارض بعد موتها " (خداوند زمین مرده را زنده مىكند). منظور زنده كردن به وسیله قطرات باران نیست، بلكه منظور این است كه خداوند مردانى را در روى زمین بر مىگزیند تا عدالت را بر پا دارند و با اقامه عدل، زمین را زنده كنند. (3)3- ممنوعیت بازى با مقدسات
امام موسى کاظم(ع) مىفرماید: اگر كسى نزد حاكم فاسقى برود و براى این كه دنیایش آباد شود ، آیاتى از قرآن را برایش بخواند، به خاطر هر حرفى كه از دهانش خارج مىشود، ده بار لعنتمىگردد. (4)4- عدم سازش بر سر اصول
روزى هارون الرشید به امام موسى بن جعفرعلیهما السلامعرض كرد: مىخواهم فدك را به تو برگردانم. امام فرمود: من فدك را نمىخواهم مگر باحدود آن. هارون گفت: حدود آن رامشخص كن. امام فرمود: اگر حدودشرا بگویم آن را به من نخواهى داد. هارون اصرار كرد و گفت: فدك را با حدودش به امام خواهد بخشید. امام فرمود: حد اول فدك، عدناست. هارون باشنیدن این جمله درهم كشیده شد. امام فرمود: حد دوم آن سمرقند، حد سوم آن آفریقا و حد چهارم آن نواحى دریاى خزر و ارمنستان است. هارون الرشید در حالى كه به شدت عصبانىشده بود، گفت: با این حال چیزى براى ما باقى نمىماند. امامفرمود: من از اول گفتم که: اگر فدك را بخواهم با حدود آن است و توآن را به ما نخواهى داد. (5)این حدیث نشان مىدهد كهبیان فدك،رمز حكومت، عدل است و امام با بیان این مطلب برمشروعیت حكومت بنىعباس خط بطلان كشید.
5- مبارزه با كاخ نشینى
روزى امام كاظم(ع)وارد یكى از كاخهاى هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره كرده و با نخوت وتكبر پرسید: این قصراز آن كیست؟(هدف او از این كار، آن بود كه شكوه و قدرت خود رابه رخ امام بكشد.) حضرت بدون آن كه كوچكترین اهمیتى به كاخ پرزرق و برق او دهد، با كمال صراحت فرمود: این خانه، خانه فاسقاناست ؛همان كسانى كه خداوند درباره آنان مىفرماید: « به زودى كسانى را كه در زمین به ناحق كبر مىورزند و هرگاه آیات الهى راببینند، ایمان نمىآورند از آیاتدورخواهمساخت ، چراکه ایناناگر راه رشد و كمال را ببینند، آن رادر پیش نمىگیرند ؛ ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند ، آن را طى مىكنند ؛ زیرا آنان آیات ما را تكذیب كرده، از آن غفلت ورزیدهاند.» هارون الرشید از این پاسخ سخت ناراحت شد ودرحالى كه خشم خود را به سختى پنهان مىكرد باالتهاب پرسید: پس این خانه از آن كیست؟ امام بىدرنگ فرمود: اینخانه مِـلك شیعیان و پیروان ما است، ولى دیگران آن را با زور تصاحب كردهاند. این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلىاش گرفته شده است و هروقت بتواند آن را آباد سازد ، پس خواهد گرفت. (7)6- مبارزه با عوام فریبى هارون
یكى از شگردهاى تبلیغاتى ِ دستگاه خلافت، مسأله انتساب هارون به خاندان رسالت بودکه شخص هارون بر آنبسیار تكیه داشت . او روزى وارد مدینه شد و به سمت قبر پیامبر اكرم(ص) رفت . هنگامى كه به حرم رسید و انبوه جمعیت را دید ، رو به قبرپیامبر كرد و گفت: درود بر تو اى پیامبر خدا، درود برتو اى پسرعمو. او این كلمات را با صداى بلند گفت تا مردم بدانند خلیفه پسرعموى پیامبر است. در این هنگام امام هفتم(ع) كه در آن جمع حاضر و از هدف هارون آگاه شده بود. نزدیك قبر پیامبر رفت و باصداى بلند فرمود: درود بر تو اى پیامبرخدا(ص)، درود برتواى پدر. هارون از این سخن سخت ناراحت شد ورنگ صورتش تغییر یافت . (8)هارون نه تنها كوشش مىكرد انتساب خویشرابه مقام رسالت به رخ مردم بكشد، بلكه به وسایلى مىخواست پیامبرزادگى اینپیشوایان بزرگ را نیز انكار كند. او روزى به امام كاظم(ع) گفت: شما چگونه ادعا مىكنید فرزند پیامبرید در حالى كه فرزندانعلى (ع)هستید ؛ زیرا هركس به جد پدرى خود منسوب مىشود ، نه جد مادرى!؟ امام كاظم(ع) در پاسخ آیهاى را تلاوت فرمود كه خداوندضمن آن مىفرماید: «... و از نژاد ابراهیم، داوود، سلیمان،ایوب، زكریا، یحیى، عیسى و الیاس را كه همگى از نیكان وشایستگانند. هدایت كردیم.» آنگاه فرمود: در این آیه، عیسى ازفرزندان ِ پیامبران پیشین شمرده شده است در صورتى كه او پدرنداشت و نسبتش تنها از طریق مادرش مریم به پیامبران مىرسید. پس به حكم این آیه، فرزندان دخترى نیز فرزند شمرده مىشوند. ما نیزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا(س) فرزند پیامبریم. (9)
7- امام و مبارزه با ترویج افكار باطل
هشام بن سالم مىگوید: من و ابوجعفر(مؤمن طاق) بعد از وفاتامام صادق(ع) در مدینه بودیم ؛ مردم مىگفتند: بعد از امامصادق(ع)، عبدالله امام است، زیرا او پسر بزرگ است. ما برعبدالله وارد شدیم، دیدیم مردم گرد او جمع شدهاند. ما چنان كه قبلا از پدرش مىپرسیدیم، در مورد زكات و مقدار آن از اوپرسیدیم، گفت: در دویست درهم، پنج درهم و در صد درهم، دو و نیم درهم. گفتیم: حتى مُرجئه هم چنین حرفى نزده است . ودرحالى كهحیران بودیم از نزد او بیرون آمدیم. من و ابوجعفر در كوچههاى مدینه سرگردان بودیم و نمىدانستیم كجا برویم و از چه كسى بپرسیم. با خود گفتیم: آیا به سوى مُرجئه رویم یا به سوى قدریه یا زیدیه یامعتزله و یا خوارج؟ در دریاى این افكار غوطه وربودیم كه پیرمردى به من اشاره كرد تا همراهش بروم. با نگرانىاز این كه مبادا این پیرمرد از اعوان و انصار دستگاه خلافتباشد، به دنبالش راه افتادم. پیرمرد مرا به خانهامامموسی کاظم علیه السلامهدایت كرد. حضرت خطاب به من فرمود: به سوى من بیا نه به سوى مرجئه و نه قدریه و نه زیدیه و نه معتزله و نه خوارج، بهسوى من. (10)8- امام كاظم و مبارزه با لهو ولعب
علامه حلى در كتاب «منهاج الكرامه» آورده است كه روزى امامموسىکاظم علیه السلام از درِ خانه"بـُشرحافى " در بغداد مىگذشت، صداى ساز و آواز و غنا و نى و رقص از خانه بشر بلند بود. در این هنگام كنیزكى از خانه بیرون آمد تا خاكروبه بیرون بریزد. حضرت به اوفرمود: آیا صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ كنیزك گفت: آزاداست. امام فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولایش مىترسید.كنیزك چون برگشت، بشر علت دیر آمدنش را پرسید. كنیز حكایت را بازگفت. بشر با پاى برهنه بیرون دوید، خود را به حضرت رسانده ،عذر خواست و توبه كرد. بعد از آن هرگز كفش نپوشید و همیشه پا برهنه راه مىرفت. (11)
پىنوشتها:
1- بحار الانوار، ج 48، ص 169.2- همان، ص 151.
3- كافى، ج 7، ص 174.
4- الاختصاص، ص 262.
5- بحار، ج 48، ص 144.
6- مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص ؟
7- بحار، ج 48، ص 138.
8- سیره پیشوایان، ص 431.
9- همان، ص 433.
10- منتهی الامال،ج2، ص221.
11- همان، ص 214.