دلایل جهانی شدن ادبیات (شعر) کلاسیک
مقدمه
در نگاهی کلی و آرمانی، جامعه بشری پس از گذشت قرنهای متمادی از آغاز زندگی انسان با فاصلههای فرهنگی، اقتصادی و مدنی عمیق بین جوامع مختلف، میرود تا در سالهای آغازین قرن بیست و یکم خواسته یا ناخواسته، شکل جدیدی از زندگی اجتماعی را تجربه کند که بر آن فاصله میان جوامع، اگر نگوییم از میان برداشته شده، به اندازهای کاهش یافته که ممکن است رویای (دهکده جهانی) مکلوهان، محقق گردد. رشد و پیشرفت فناوری ارتباطات و توسعه روز افزون رسانههای جمعی، گسترش مبادلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ادبی، در نوردیدن مرزهای جوامع و هویتهای ملی و قومی، همگرایی جهان و در نتیجه هموار شدن راه برای توسعه نهادهای فرا ملی، و... تحقق این نگاه و شکلگیری این آرمان همیشگی را نوید میدهد. ادبیات (به طور عام) و شعر(به صورت خاص) تابع تحولات اجتماعی و جهانی است. سابقه جهانی شدن شعر کشورها، به آغاز انقلابهای بزرگ جهانی مثل انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب صنعتی انگلستان بر میگردد که مرزهای جغرافیایی شروع به فروپاشی میکنند. در ایران نیز شعر فارسی به عنوان هنر ملی و تاریخی ما ایرانیان تا قبل از انقلاب مشروطه از جنبههای مختلف فکری، ادبی، زبانی و... تقریبا در یک سبک و سیاق بوده است. صدای شعر دورههای مختلف ادبی در سبک خراسانی، عراقی، هندی، بازگشت ادبی و... با وجود همه تفاوتهای ظاهری و محتوایی، تقریبا یکسان بوده است. مهمترین دلیل این امر هم، اسارت افکار و اندیشههای شاعران و ادیبان ما در چهارچوب اندیشههای ارگانیک درون مرزی بوده است. شعر فارسی دریچهای برای تعامل با شعر جهان نداشته است. به برخی از دلایل اشاره میکنیم.
ب: عوامل داخلی
1- تاثیر انقلاب مشروطه
«مشروطیت در تحول اجتماعی و فرهنگی ایران نقطه عطفی بود که بر اثر آن نهادهای جدید فرهنگی از جمله مدارس جدید، مطبوعات، احزاب تاسیس شدند و شاعران و سخنوران دوشادوش ناطقان، سخنرانان و نویسندگان ادب فارسی را با شور انقلابی و پیامهای سیاسی به میان مردم بردند. به ویژه بعضی از شاعران امثال عارف قزوینی، سید اشرف گیلانی و ابوالقاسم لاهوتی اشعار موزون و مقفا اما عامه پسند وسیلهای برای تبلیغ اندیشههای آزادی طلبی و مشروطه خواهی قرار دادند. بدینگونه اکثریت شاعران مخاطبان خود را عامه مردم و نه یک گروه خاص اجتماعی میدانستند.» (امینپور، 73:1384) «پس از مشروطیت شعارهای میهنی و سیاسی رفته رفته جای خود را به مطالب انتقادی و اجتماعی داد و تدریجا شیوههای زندگی جدید و پدیدهها و جلوههای گوناگون تمدن و فرهنگ غرب شاعران را مجبور کرد تا در مسیر یکی از این دو راه قدم بگذارند؛ یا بکوشند تا با تنفس در فضای خیال پردازنه و رمانتیک شعر مغرب زمین از هوای گرفته و ملال آمیز شعر تقلیدی پس از شیوه هندی فاصله گیرند یا به زعم خویش با توصیف مظاهر مختلف و پدیدههای گوناگون صنعتی جدید خود را نوآور و فرزند زمان خود جلوه دهند. با این تصور که اگر به جای شمع از برق، یا به جای اسب از اتومبیل و یا به جای کاروان از قطار، سخن گویند، به شعر زمان خود دست یافتهاند.» (حقوقی، 388:1383)
نثر و شعر و نقد و نظر در این هنگام، هماهنگ و همرنگاند و همه رنگی از انقلاب [مشروطه] پذیرفتهاند... شعر در این دوره حتی پارهای از وظایف نقد و نظریه ادبی هم خود به عهده میگیرد... همچنان که در دوره انقلاب غالب افراد، گروهها و نهادهای اجتماعی به خدمت انقلاب در میآیند، «شعر نیز به وسیله و ابزار بدل میشود. سلاح میشود، آیینه میشود و به تصویر کردن و بزرگ نمایی واقعیت میپردازد... همچنین شعر برای این که بتواند حوادث و تحولات پر شتاب اجتماعی را بازتاب دهد ناگزیر است همچون جامعهای در حال دگرگونی و تجدد، در محتوا و شکل نو شود، انتقاد کند، واقعگرا باشد، طنز آمیز باشد، ساده باشد تا عامه مردم هم آن را در یابند.» (امینپور، 1384: 306-307) بنابراین، انقلاب مشروطه سرآغازی
2- رواج بازار نقد و نظریه پردازی
منتقدان ایرانی با انتقادهای خود در همه زمینهها، به ویژه ادبیات و شعر، منشا تغییر و تحولات بنیادین و همه جانبه شدند. «میرزا آقا خان در مورد انواع هنرها از جمله شعر، موسیقی، نقاشی، پیکرتراشی، رقص و مسائل هنری اظهار نظر میکند. او را میتوان از پیشروان نو آوری دانست که قالب شکنی را جایز میداند.» (امینپور،301:1384). او میگوید: «مقصود مردم عوام از شعر همان وزن و قافیه است؛ حال آنکه وزن و قافیه عارض شعر گردیده است، نه اینکه داخل در ماهیت شعر باشد. [قالب شعر هم] به فرض غیر منظم باشد، ضرر ندارد... در فن زیبایی شناسی تا به حال هیچ معیار قطعی و مطلقی نیافتهاند، مگر ذوق و سلیقه، و اساس ذوق و سلیقه هم عادت است» (آدمیت،204:1357). همچنین، او «رسالت شعر و ادبیات را در تاثیر اجتماعی آن میداند و همه علوم و فنون را از دیدگاه رابطه آنها با اجتماع میسنجد و معتقد است که هدف نویسندگان و شاعران باید تنویر افکار، رفع خرافات، بصیر ساختن خواطر و تنبیه غافلین و حسب وطن و ملت باشد، و بر سادگی و رشد کلام و نزدیکی به فهم عامه تاکید میکند.» (آدمیت، 230:1357)
از دیگر روشنفکران بسیار قدرتمند و فوقالعاده جسور، میرزا فتحعلی آخوندزاده است. او نخستین کسی است که رئالیسم کامل را در ادبیات آذربایجان به وجود آورده است. و مانند «گوگول» در ادبیات روس و «مولیر» در ادبیات فرانسه، رهبری و آموزگاری کمدی نویسان آذربایجان را به عهده گرفته است. او با دیگر همتایان تاجیکی و ازبکی از جمله مقیمی، فرقت، حکیمزاده، احمددانش، ابایکونا نبایفقزاق و... «همنوا شد» (ریپکا، 549:1370). او معتقد است که «مضمون نو، قالب نو میخواهد. به همین دلیل از شاعرانی مانند قاآنی که مضامین گذشته را تکرار کردهاند، انتقاد میکند که دیوانهایشان پر از «جفنگیات» است» (آخوندزاده،25:2535). او به بیماران نادانی و تعصب میگوید: «نگاه کردن به دنیا از پس پرده اشک و آه بس است بیاید افکار و مشاغلی را که میل به زندگی را در وجود و هستی ما کشته است به یکسو نهاده، سفت و سخت به دنیا و زندگی بچسبیم و نعمتهای الهی از پنجه خونآلود گرگها و سگها برباییم.»(آرینپور،257:1382) «بعدها اقبال لاهوری در هند این جریان روشنگری را به اوج خود رساند.» (شمیسا،105:1383)
احمد کسروی در انتقاد از برداشت نادرست از مفهوم شعر میگوید: «شعر، سخن است و سخن باید برای معنی و از روی نیاز باشد نه قافیه سازی و سخن بازی برای چاپلوس و گدایی و حجب» (کسروی،54:1325) عبدالرحیم تالبوف معتقد است: «احکام هر عصر متعلق به زندگی معاصرین و بر طبق سهولت معیشت آنها وضع شده، آنها را باید همان طور بگذاریم و مفهوم آنها را آنچه امروز لازم است، وضع بنماییم. (تالبوف،بیتا:24) حاج زینالعابدین مراغهای نیز در انتقاد به شاعران میگوید: «در ایران یک نفر ندیدم بدون خیال که عیوب دولت و ملت را به قلم آرد. آنکه شعرایند خاک بر سرشان! تمام حواس و خیال آنها منحصر بر این است که یک نفر فرعون صفتِ نمرود روش را تعریف نموده.» (مراغهای،بیتا:299) شیخ محمد خیابانی میگوید: «جُهال، مرگ را بر تغییر عادت ترجیح میدهند.» (خیابانی، 59:2536)
حاج زینالعابدین مراغهای در دیباچه جلد سوم «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» مینویسد: «... تا حال در وطن عزیز ما، اینگونه مطالب نگاشته نیامده و کسی از حب وطن دم نزده... هر چه نوشتهاند، در سوادی عشق بلبل و گل و پروانه و شمع یا راجع به اظهار فضل مولف و مصنف یا مدح ممدوح غیر مستحق بوده... هموطنان ما باید بدانند که غیر از عشق مجنون و لیلی، فرهاد و شیرین و محمود و ایاز، که بین ادبا و شعرای ایرانی معروف است، و در نامه و چکامههای خود جز آن سخن نمیدانند، عشق دیگر نیز وجود دارد [عشق به ذات و بوم و حب وطن]... زمان ما ساده نویسی است. باید ادبای ایران، بعد از این، حب وطن را در نظم و نثر با کلمات واضح و عبارت ساده به خاص و عام تقدیم نمایند و موسس و مهیج و مشوق سادهنویسی شوند.» (آرینپور،257:1382)
3- انقلاب ادبی نیما یوشیج
علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج، بزرگترین نظریه پرداز شعر نو فارسی است. او در سایه مطالعات و کندوکاوهای عمیق و هوشیارانه بر روی ادبیات گذشته ایران و ممالک اروپایی از جمله مکاتب نوبیان فرانسه، درک عمیق از اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی جهان و ایران، قدرت خلاقیت، ذوق سرشار، عصیان ذاتی، نگرش انتقادی و دیگر اندیشههای مطالعه شده و معقول، تکاپوی مدام و عرقریزیهای شبانه روزی و ایمان و اعتقادی راسخ و راستین به درستی راهی که در پیش گرفته بود، توانست دگرگونیهای بنیادین و همه جانبهای در زوایای مختلف شعر فارسی از فرم درونی و بیرونی گرفته تا قالب، وزن، قافیه، موسیقی، تخیل، عاطفه و محتوا ایجاد کند و اسکلت هزار ساله شعر فارسی را بشکند. او برای هر کدام از تحولات دلخواهش در شعر، نظریهای تازه و بدیع و گاه مخالف با باورداشتها و عادات و عقاید و اصحاب شعر و ادب ابراز میداشت. خلاصه، او یک نظریهپرداز و صاحب سبک و سیاق در عرصه شعر بود. از این رو اگر پدر شعر نو فارسی (نیما)، با عنوان نخستین «نظریهپرداز شعر نو ایران» یاد کنیم، سخنی به گراف نخواهد بود. چرا که «تئوری ادبی» به معنی «بینش و جهانبینی ادبی» است. و «نظریهپرداز ادبی»، کاشف ماهیت آثار ادبی است. نیما نیز کاشف و پردازشگر ماهیت «شعر نو» فارسی بود.
لئون سرکیسیان درباره جایگاه نیما یوشیج میگوید: «آیا میتوان گفت نیما یوشیج مرید مالارمه است؟ این مقایسه از آن روست که نیما قالب بندی اشعار فرانسه در اشعار ایرانی تطبیق کرده است... نیما یوشیج مانند مالارمه، منطق کنار گذاشته، در عالم افکار به سر میبرد (طاهباز،76:1368). محمد ضیاء هشترودی هم، نیما را با «سولیپرودوم» مقایسه میکند: «شاعر معروف فرانسوی «سولیپرودوم» (sullyprudhomme) را به واسطه قطعه «گلدان شکسته» به لقب «شاعر گلدان شکسته» نامیدند. ما نیز اگر نیما را «شاعر افسانه» نام دهیم، رواست؛ زیرا «افسانه» شاهکار بیمانند اوست. (هشترودی،72:1303)
4-تأثیر روزنامه نگاری و ترجمه
پس از مشروطه به تقلید از اروپا، فرهنگ روزنامهنگاری و ترجمه رایج شد و سهم بزرگی در جهانی شدن شعر فارسی بر جای نهاد. «از لحاظ فرهنگی، روزنامهها، مجلهها و ترجمههای آثاری که از عصر عباس میرزا شروع شده بود در دوره ناصرالدین شاه هم نهضت ترجمههای خوب نضج گرفت... و بر روی تحولات دوره مشروطه اثر گذاشته است.» (شفیعی کدکنی،42:1387)
یکی از عوامل بیداری جامعه ایرانی، «رواج و گسترش روزنامهنویسی بود که به عنوان مهمترین رسانه اخبار و اطلاعات را در کوتاهترین زمان در همه جا منتشر میکرد. همچنین ترجمه و نشر کتابها و آثار فرهنگی...» (یاحقی،10:1382) روزنامههای، که در خارج از ایران به زبان فارسی مطالبی چاپ میکردند نیز در روند تحولات ادبی ایران بسیار موثر بودند. از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: روزنامه اختر در عثمانی، روزنامه قانون، روزنامه هفنگی «حکمت» در قاهره، «حبلالمتین» در کلکته و... «آشنایی با فرهنگ غربی، ترجمه رمانها، قصهها، نمایشنامهها و شعرها، ترجمه کتب و مقالات متعدد در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی و فلسفی و هنری، افقهای تازهای را به روی نویسندگان و اهل قلم ایرانی گشود. و تلقی آنها را از هنر و کاربرد اجتماعی آن دگرگون ساخت.» (آجودانی، 156:1387)
بخش ادبیات تبیان
منبع: سایت آموزش زبان و ادب فارسی/ نویسنده : نصرت اله دین محمدی کرسفی