تبیان، دستیار زندگی
داستان حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ در قرآن به طور كامل در سوره یوسف آمده است. بعد از رفتن حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ به مصر و در زمانی كه عزیز مصر شد، برادران وی 4 مرتبه به آن شهر آمدند. اولین مرتبه در یكی از سالهای قحطی بود كه آن ها برای بردن آذوقه وارد ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علم یعقوب(ع) و بی خبری از یوسف؟


چگونه است كه حضرت یعقوب از كنار چاهی كه یوسف در آن بود گذشت و متوجه آن نشد اما وقتی برای زیارت یوسف به مصر نزدیك شد گفت: من بوی یوسف را استشمام می كنم؟

حضرت یعقوب

پاسخ :

داستان حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ در قرآن به طور كامل در سورة یوسف آمده است. بعد از رفتن حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ به مصر و در زمانی كه عزیز مصر شد، برادران وی 4 مرتبه به آن شهر آمدند. اولین مرتبه در یكی از سالهای قحطی بود كه آن ها برای بردن آذوقه وارد شهر مصر شدند. حضرت یوسف ایشان را شناخت ولی آن ها او را نشناختند.[1]

آن ها به یوسف عرض كردند كه ما فرزندان یعقوبیم، و یازده برادریم كه كوچكترین از همه ما نزد پدر مانده، چون پدر ما طاقت دوری و فراق او را ندارد.

حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ بسیار احترامشان می كند و بیش از بهایی كه آورده بودند طعامشان داده و از آن ها پیمان می گیرد كه بار دیگر كه آمدند آن برادر را هم با خود بیاورند.[2] ایشان در دفعه دیگر برادر یوسف را نیز طبق عهد قبلی با خود به مصر می برند و حضرت یوسف با چاره ای كه اندیشید برادرش را نزد خود نگه داشت و خود را به او معرفی كرد.[3]

دیگر برادران با ناراحتی به پیش پدر بر می گردند و ماجرای گرفتاری برادر كوچك را تعریف می كنند. حضرت یعقوب ایشان را ترغیب می كند كه ای فرزندان من بروید و از یوسف و برادرش جستجو كنید و از رحمت خدا مایوس نشوید من امیدوارم كه شما موفق شده و هر دو را پیدا كنید.[4] آنها باز به مصر برگشتند تا برادر دستگیر شده را از یوسف بخواهند. در این سفر حضرت یوسف خود را به آنها معرفی می كند. سپس دستورشان داد تا به نزد خانواده های خود بازگشته، پیراهن او را هم با خود برده به روی پدر بیندازند، تا به همین وسیله بینا شده او را با خود بیاورند. برادران آماده سفر شدند، همین كه كاروان از مصر بیرون شد، یعقوب در آنجا كه بود به كسانی كه در محضرش بودند گفت: من دارم بوی یوسف را می شنوم.[5] در آخرین سفر پدر و مادر یوسف و برادران وی همگی به مصر رفتند.[6]

علم غیب انبیاء و اولیاء نیز نامحدود است ولی اوّلاً از خودشان نیست بلكه همچون وجود آن ها وابسته به علم خدا است و ثانیاً بالقوه است، یعنی اگر بخواهند می دانند، و خواست آن ها هم منوط به اذن الهی است كه اگر مصلحت باشد، انبیاء و اولیاء الهی با خواست خود، آگاه از علم غیب خواهند شد

این خلاصه ای از داستان حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ بود كه در قرآن آمده است.

در سوال مذكور دو مطلب به چشم می خورد؛

الف: حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ از كنار چاهی كه یوسف ـ علیه السّلام ـ در آن بود رد شد و متوجه وی نشد.

ب: حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ وقتی برای دیدن یوسف به نزدیكی شهر مصر می رسند می گویند من بوی یوسف را استشمام می كنم.

در قرآن كریم همانگونه كه بیان شد، آیه ای كه بر یكی از این دو مطلب دلالت بكند وجود ندارد. و آنچه آمده است این است كه در بازگشت برادران یوسف از سفر سوم و بعد از شناخت یوسف، حضرت یعقوب بوی پیراهنی را كه حضرت یوسف به برادرانش داده بود استشمام كرد با اینكه آن ها نزدیك شهر مصر بودند.

دو مطلب فوق در هیچ روایتی(تفسیری و غیر آن) نیز پیدا نشد. البته با وجود این، جای این سؤال باقی است كه چرا بوی پیراهن را از مصر استشمام كرد ولی یوسف كه در چاه بود، با اینكه چاه نزدیكتر از مصر قرار داشت متوجه حضرت یوسف نشد.

برای جواب لازم به ذكر است كه انبیاء و اولیای الهی واجد تمام علوم بشری و غیر بشری هستند كه به وسیله نقل و عقل اثبات می شود و در قرآن دو دسته از آیات هستند كه یك دسته علم غیب را مخصوص خدا می دانند و دستة دیگر آن را برای انبیاء و اولیاء نیز ثابت می كنند.

در جمع این دو دسته از آیات باید گفت: علم غیب ذاتی و استقلالی و فعلی از آن خداست، اما علم غیب إعطایی و غیر استقلالی و بالقوه، از آنِ انبیاء و اولیاء الهی می باشد.

یعنی علم غیب انبیاء و اولیاء نیز نامحدود است ولی اوّلاً از خودشان نیست بلكه همچون وجود آن ها وابسته به علم خدا است و ثانیاً بالقوه است، یعنی اگر بخواهند می دانند، و خواست آن ها هم منوط به اذن الهی است كه اگر مصلحت باشد، انبیاء و اولیاء الهی با خواست خود، آگاه از علم غیب خواهند شد.[7]

یكی پرسید از آن گم كرده فرزند

كه ای روشن گهر پیر خردمند

ز مصرش بوی پیراهن شنیدی

چرا در چاه كنعانش ندیدی

بگفت احوال ما برق جهان است

دمی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی با طارم اعلا نشینیم

گهی بر پشت پای خود نبینیم

[8]

و دربعضی از روایات وارده از این مطلب تعبیر به قبض و بسط علمی شده، كه در حال بسط علمی (به اذن خدا) می دانستند و در قبض آن علم نداشتند.[9]

نتایج:

1. در هیچ آیه و یا روایتی نیامده كه حضرت یعقوب از كنار چاه عبور كرد و در آیه قرآن نیز به صراحت آمده كه بوی پیراهن یوسف را، وقتی كاروان از مصر به طرف شهر حضرت یعقوب حركت می كرد، حضرت یعقوب در شهر خود، آن را استشمام كرد.

2. حضرت یعقوب هر چند از انبیاء بود و بنابراین دارای علم غیب، ولی این علم غیب موقعی است كه مصلحتی در بین باشد و اذن خدا هم باشد و الاّ آن ها هم آگاه نخواهند شد.

3. علم به این كه یوسف در چاه است، مصلحت نداشت، ولی علم به بوی پیراهن یوسف دارای مصلحت بود.

پی نوشت ها :

[1] . یوسف/58.

[2] . یوسف/59-63.

[3] . یوسف/69-79.

[4] . یوسف/80-87.

[5] . یوسف/88-94.

[6] . یوسف/99-100.

[7] . ر.ك: مكارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، مدرسة الامام علی بن ابی طالب، چاپ سوم، 1375 ش، ج7، ص 201 الی 262.

[8] . ر.ك: گلستان سعدی، به كوشش دكتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علیشاه، چاپ چهارم، 1369 ش، ص 161.

[9] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1404ه ‍ ق، ج88، ص57، باب3.

بخش قرآن تبیان


منبع : اندیشه قم