تبیان، دستیار زندگی
امیرالمومنین علیه السلام در ادامه خطبه همام می‌فرماید: «نیتة خالصه» ؛ نیت مومن، خالص است. نه تنها حسن فعلی دارد كه حسن فاعلی هم دارد . «اعماله لیس فیها غش ولا خدیعه» ؛ در اعمالش غش و نیرنگ نیست . «غش» خوب جلوه دادن چیزی است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علائم مومنان در كلام حضرت علی علیه السلام (5)


امیرالمومنین علیه السلام در ادامه خطبه همام می‌فرماید:

«نیتة خالصه» ؛ نیت مومن، خالص است.

نه تنها حسن فعلی دارد كه حسن فاعلی هم دارد .

«اعماله لیس فیها غش ولا خدیعه» ؛ در اعمالش غش و نیرنگ نیست .

«غش» خوب جلوه دادن چیزی است . مانند شیری كه آب در آن مخلوط شده اما تشخیص دادنی نیست. این جمله می‌تواند با خلوص نیت مربوط باشد یعنی مومن ظاهر عمل را آراسته نمی‌كند حال آن كه باطن آلوده است، چون اهل غش در معامله نیست . نیرنگ باز هم نیست، خوب می‌داند كه نمی‌توان سر خدا كلاه گذاشت .

«من خادع الله خدع» (1) ؛ كسی كه بخواهد با خدا خدعه كند خود را فریب داده است .

«و مكروا و مكرالله والله خیرالماكرین» ؛ مكر كردند و خداوند نیز مكر می‌كند و خدا بهترین مكركنندگان است .

«نظره عبرة و سكوته فكره» این روایت را بنابراین كه «نظره» را به چه معنایی اخذ كنیم، متفاوت می‌شود. «نظر» با «رویت» متفاوت است. رویت ادراك شی، مریی است اما نظر تامل و دقت در شیء است. گاهی به اقبال با بصر به سوی شی مرئی تعبیر می‌كنند. بنابر این، نظر به معنی «تامل» است .

«عبرت» از عبور و به معنی پند است. شكافتن شیء است. «عبرالسبیل» یعنی راه را شكافت. مطابق این تعریف، مومن در ارتباط با خود و غیر خود اهل دقت و تامل است و نظرش شكافنده است. پس مومن نگرش سطحی ندارد، آنگاه كه عمیقا در امری اندیشه كرد، از بدی‌های آن عبرت می‌گیرد. پس عبرت، محصول تفكر است. در جمله فوق "نظره عبره" نظر سبب عبرت است، نه آن كه نظر خود عبرت باشد. و سكوت سبب تفكر است، نه خود تفكر، آن گاه كه مومن ساكت است، قوای باطنی‌اش در كارند. اما قوای باطن چه می‌كنند؟ تفكر. می‌توان گفت تامل و تفكر مومن، درباره همه امور است. در آیات و روایات بر این نكته تاكید فراوان شده است .

از نظر اعتقادی در وجود و عظمت و صفات حق تعالی تفكر و تامل می‌كند:

"یقلب الله اللیل و النهار انّ فی ذلك لعبرة لاولی الابصار(2) ؛ مومن از گردش شب و روز عبرت می‌آموزد و صاحب بصیرت می‌شود.

ابصار غیر از اعیان است. چشم نیست، نیرو است. همه موجودات عالم، صاحب شعورند و تكلم می‌كنند، اما هر كسی قادر بر درك زبان موجودات نیست.

نطق آب و نطق خاك و نطق گل               هست محسوس حواس اهل دل

یعنی این افراد قابلیت درك گفتار موجودات را دارند. جمادات می‌گوید:

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم                با شما نامحرمان ما خامشیم

پس تفكر درباره حضرت حق و اسماء و صفات او دارای فضیلت بی‌شماری است امام صادق علیه السلام فرمود:

«افضل العبادة ادمان التفكر فی الله و فی قدرته (3) ؛ با فضیلت‌ترین عبادت تفكر دایمی درباره خدا و قدرت اوست .

در روایتی از امام باقر علیه السلام در فضیلت ابوذرآمده است:

«كان اكثر عبادة ابی ذر خصلتین: التفكر و الاعتبار» (4) ؛ بیشترین عبادت ابوذر دو خصلت تفكر و پند گرفتن بود.

امام رضا علیه السلام در ضمن روایتی در معنای عبادت می‌فرمایند:

«لیس العبادة كثرالصلاة و الصوم» ؛ عبادت زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن نیست .

«انما العبادة التفكر فی امرالله عزوجل» (5) ؛ همانا عبادت، تفكر كردن در امر خدای عزوجل است .

شاید اشاره در اینجا به عالم امر و غیرمحسوس باشد. چنان كه روح از عالم امر پروردگار است:

«قل الروح من امر ربی (6) ؛ تفكر در موجودات عالم امر، بسیار عالی و ثمراتش بیشتر است .

می‌توان گفت، برای مومن همه چیز سخن می‌گوید و او گوش می‌كند تا پند گیرد. در دنیا به هر موجودی می‌نگرد به عمق آن توجه می‌كند و درمی‌یابد كه همه موجودات دست‌خوش فنا و زوال هستند. دنیا با زبان رسا با همه سخن می‌گوید، اما قابلیت دریافت این سخن گوناگون است. روایات زیادی در نهج البلاغه در همین زمینه وجود دارد.

«المومن ینظر الی الدنیا بعین الاعتبار و یقتات منها ببطن الاضطرار یسمع فیها باذن المقت و الابغاض» (7)؛ مومن به دنیا به دیده عبرت می‌نگرد. بهره گیریش از دنیا به مقداری است كه امور دنیویش را بگذارند و می‌شنود در دنیا با گوش عداوت و دشمنی با دنیا.

«اذا احب الله عبدا وعظه بالعبر» (8) ؛ آنگاه كه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، با عبرت‌ها پندش می‌دهد.

«قال رسول الله اغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الی حال» (9) ؛ غافل‌ترین مردم كسی است كه از انقلاب احوال در دنیا، بیدار نشود. گوش دارند اما سخن دنیا را نمی‌شنوند. دنیا برای مومن مایه عبرت است نه برای غیر مومن .

تو تاج دیدی و من تخت رفته بر تاراج

تو تاج دیدی و من مشت استخوان دیدم

تو تخت دیدی و من تخت واژگون از بخت

تو صخره دیدی و من سُخره زمان دیدم

تو سكه دیدی و من در رواج سكه سكوت

تو حلقه دیدی و من به نگین نام بی‌نشان دیدم

این دید از آن مومن است و كسی با وی در این امر شریك نیست و همه جهان را غلغله پنداشت .

«ما اكثر العبر و اقل الاعتبار» (10) ؛ چه بسیار است مایه‌های عبرت و چه كم هستند پندگیرندگان .

یعنی چقدر كرها زیاد هستند. تفكر آدمی را به اعمال خیر دعوت می‌كند.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید:

«التفكر یدعو الی البر و العمل به» (11) ؛ تفكر، انسان را به كار نیك و عمل به نیكی دعوت می‌كند.

«كلامه حكمه» ؛ سخنش حكمت است .

در تفاوت علم و حكمت گفته‌اند: كه علم، دانش است و حكمت بینش. علم مفهوم است و بینش، نگرش و دید، در مباحث معقول، حكمت را چنین تعریف كرده‌اند: علم به حقایق اشیا به قدر طاقت بشر، این ترتیب مومن آنگاه كه سخن می‌گوید طرح بینش می‌كند، مفهوم القا نمی‌كند، بلكه نگرش و دید می‌دهد. در حالات اولیای الهی زیاد نوشته‌اند كه گاهی یك سخن، فردی را منقلب می‌كرده است . چنین تصرفی از مفهوم ساخته نیست .

چنان كه در احوال ملاحسین قلی همدانی، آن عالم ربانی، متواتر نقل شده است كه وقتی با فرد منحرفی كه استعداد و زمینه داشت برمی‌خورد كلامش وی را دگرگون و وارد جرگه متقین می‌كرد.

مومن سخنش كیمیا اثر است. مس را طلا می‌سازد و مرده را زنده می‌كند.

«مناصحا متباذلا» ؛ مومن پندپذیر و پند دهنده است و اهل بذل و بخشش .

«مناصح» به فردی می‌گویند كه هم نصیحت می‌كند و هم نصیحت می‌پذیرد. برخی فقط اهل نصیحت كردن هستند و گوش نصیحت شنیدن را ندارند. برخی هم اهل شنیدن تذكر هستند اما حاضر به تذكر دادن نیستند. البته اولی بیشتر رایج است. ولی مومن چنین نیست؛ هم تذكر می‌دهد و هم تذكر می‌پذیرد.

«متباذل» از بذل است. بذل متعلق ندارد. مومن نسبت به مومنان، چه از نظر امور مادی و چه معنوی، بذل می‌كند و اگر مومن دیگری بخواهد به او بذل كند، می‌پذیرد.

«متواخیا» ؛ رابطه مومن بر اساس اخوت و برادری است.اخوت، عُلقه درونی است. مومنان نسبت به یكدیگر علقه روحی و باطنی دارند.

«ناصح فی السّر و العلانیة» ؛ مومن در آشكار و پنهان اهل نصیحت كردن است .

البته شرایط و موقعیت‌ها كاملا فرق می‌كند. گاهی باید نصیحت به جَهر كرد و گاهی به سّر.

از این روایت درمی‌یابیم كه مومن موقع شناس است و ظرافت‌های اخلاقی را درك می‌كند. معنای دیگری كه از این روایت مستفاد می‌شود، این است كه مومن هم در آشكار خیرخواه مومن است و هم در باطن، هم به زبان تذكر می‌دهد و هم قلباً اصلاح مومن را خواستار است .

«لایهجر اخاه» ؛ از برادر مومنش دوری نمی‌گزیند.

هجران كه به معنای جدا شدن و قطع است وقتی به كار می‌رود كه در قلبش وصلی بوده است. قطع بدون وصل معنا ندارد. از این كلمه درمی‌یابیم كه مومن با برادران مومنش رابطه دارد و هجر و دوری معنای ثانوی است .

روابط انسان در جامعه، گاهی بر محور پیوندهای خویشاوندی است. گاهی نیز شغلی، آموزشی و روابط غیر رسمی به صورت دوستی‌ها و رفاقت‌ها است. در میان این چهار محیط، آنچه از نظر اصلاح و افساد، عاملی موثر شده است، محیط رفاقت‌های صمیمی است. رفاقت در انتقال روحیات و افكار خوب یا بد تاثیر بسزایی دارد، ارتباط مومن در پیوندهایی كه برقرار می‌سازد، مبتنی بر ایمان است. چرا مومن از برادر مومنش می‌بُرد . هجران برای مومن گاهی جنبه وجوب و گاهی حرمت پیدا می‌كند. در نهی از منكرها گاهی هجران سبب اصلاح است. در این موارد قطع رابطه واجب است. البته در رساله‌های عملیه، همه فقها فرموده‌اند كه هجران و قطع پس از این است كه با راه‌های دیگر منكر قابل دفع نباشد. روایت امیرالمومنین علیه السلام ناظر به این هجران نیست، مقصود حضرت، قهرها و بریدن‌هایی است كه ریشه‌های نفسانی دارد. حتی در موردی كه حقی از مومن ضایع شده است. چنان كه علی علیه السلام می‌فرماید:

«اذا ابغضت فلا تهجر» (12) ؛ هنگامی كه خشمگین شدی پس قطع رابطه نكن .

«لاخیر فی من یهجراخاه من غیر جرم» (13) ؛ خیری نیست در كسی كه برادر مومنش را رها كند.

در روایتی امام صادق علیه السلام می‌فرماید حتی مومنان نمی‌توانند توافق كنند كه با یكدیگر رابطه نداشته باشند:

«لاخیر فی المهاجره» ؛ خیری در قطع رابطه دو طرفه نیست .

رسول الله صلی الله علیه و آله می‌فرمودند كه جایز نیست قطع رابطه مومن بیش از سه روز به طول انجامد، برخی فقهای ما به استناد این روایات، حكم به حرمت كرده‌اند. حكمت این نهی‌ها این است كه مكاتب الهی مبتنی بر وصل هستند نه قطع، آنگاه كه جامعه ا سلامی متصل به همه شد، آثار مبارك زیادی پدید خواهد آمد.

از نظر فردی نیز این گونه قطع‌ها مبتنی بر عداوت، حقد و حسد است و اسلام با پیوند برادر مومن با مومنان، بیماری‌های مهلك نفسانی را می‌سوزاند. از این رو، در اسلام به «تزاور» مومنان توصیه شده است. در روایت متعدد ذكر شده كه مومن آنگاه كه برای دیدار برادرش می‌رود به هر گامی ثواب‌های زیادی عایدش می‌شود. ملائكه از او استقبال می‌كنند. باب‌های «مصافحه»، «سلام»، «عبادت» همه اینها در كتب روایتی برای وصل و وحدت است، نه قطع و تفرقه، تفرقه، شیطانی و اتحاد، رحمانی است .

در بُعد معنوی و سیر و سلوك نیز آخرین مرحله مطابق نظر اهل معرفت، «اتحاد» و «وحدت» و «فنای فی الله» است. وقتی شارع مقدس به جدایی دو تن مومن راضی نیست، چگونه از تفرقه جامعه اسلامی، می‌تواند راضی باشد! از اینجا درمی‌یابیم كه تمام عواملی كه بخواهد روابط اجتماعی را در جامعه اسلامی، به تفرقه بكشاند، از شیطان هستند. در روایات برای مومنی كه برای پیوند یك قدم جلوتر است، ثواب دخول در بهشت در نظر گرفته‌اند. یعنی اگر هر دو به بهشت بروند پیشگام در اتصال، زودتر به بهشت داخل می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ سوره نور، آیه 44 .

2ـ اصول كافی، ج 2، ص 55 .

3 ـ خصال، ص 42 .

4 ـ اصول كافی، ج 2، ص 55 .

5 ـ سوره اسراء، آیه 85 .

6 ـ شرح غررالحكم، آقا جمال الدین خوانساری، ج 2، ص 144، این روایت در نهج البلاغه نیز آمده است در ذیل قص 367 كه البته اینگونه آمده . انما ینظر المومن الی الدنیا.

7 ـ شرح غررالحكم آمدی، آقا جمال الدین خوانساری، ج 3، ص 128.

8 ـ روضة الواعظین، ص 442 .

9ـ شرح غررالحكم آمدی، آقا جمال الدین خوانساری، ج 6، ص 68 .

10ـ اصول كافی، ج 2، ص 55 .

11ـ شرح غررالحکم، ج 3، ص 115.

12 ـ شرح غررالحکم آمدی، آقا جمال الدین خوانساری، ج 6، ص 396 .

13 ـ وسایل الشیعه، ج 8، ص 584 .

منبع:

برگرفته از كتاب «كیش پارسایان»، درس‌هایی از آیة الله مجتبی تهرانی.

لینک مقالات مرتبط :

- شیوه های تبلیغی امیرالمومنین علیه السلام

- راز محبوبیت علی علیه السلام

- امام علی علیه السلام و نهج البلاغه در ترازوی قضاوت دیگران

- پنج گوهر علوی "شرحی بر حكمت 82 نهج البلاغه"

- آن روز كه یك مسیحی عاشق علی ¬علیه السلام شد

- نگاهی به سیاست امام علی علیه السلام در مقابل خلفاء

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.