تبیان، دستیار زندگی
مأمون حالا برایش روشن شده بود. سنّت محمد و علی یعنی همین....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر با تو باشم - داستان یازدهم

اگر با تو باشم - داستان یازدهم


روی تخت جابه جا شد و صدایش توی امارت پیچید:

برگردانیدش گفتم برگردانیدش.

این را گفت و زیر لب ناسزا سر می داد.

لرزه بر تن همه افتاد.


خبر آوردند پا برهنه آمده و همه مانند او به دنبالش راهی شده اند.

ندای الله اكبر همه فضا را آكنده بود. جمعیّت بیشتر و بیشتر می‌ شدند، آخر امام گفته بود:

مأمون، ولایتعهدی را قبول می‌ كنم به شرطی كه تو در كار من مداخله نكنی من به شیوه خودم نماز عید فطر را اقامه می‌ كنم مثل محمّد مثل علی....

مأمون حالا برایش روشن شده بود. سنّت محمد و علی یعنی همین....


منبع: بحار الانوار جلد 49 صفحه 135

بخش حریم رضوی