ترس همه ی وجودش را فرا گرفته بود و در عین ناباوری متحیر گشته بود، من هم از او بیشتر تعجب کرده بودم....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1390/09/09
اگر با تو باشم - داستان نهم
ترس همه ی وجودش را فرا گرفته بود و در عین ناباوری متحیر گشته بود، من هم از او بیشتر تعجب کرده بودم و امام را نگاه می كردم.
باید به آرامش او هنگام شرف یابی به محضر امام شك می كردم و با دقت او را وارسی می كردم.
مرد تا لب باز كرد که سئوالش را بپرسد، امام گفت:
جواب سئوالت شرط دارد، اگر برایت قانع كننده بود بایدچاقویی را كه در آستین لباست مخفی كرده ای کنار بگذاری.
مرد حرفهای امام را خوب به گوش سپرد، امام گفت:
من خلافت را قبول كردم چون تنها جانشین پیامبرم ! آیا كفر این ها بدتر است یا كفر پادشاه مصر و درباریانش به یوسف.
سرش را از شرم پایین انداخت و گفت:
آقای من، حق با شماست. شهادت می دهم كه شما پسر پیغمبر و خلیفه ای شایسته هستید .
منبع : بحار الانوار جلد 49 صفحه 56
بخش حریم رضوی